نهج البلاغه جوان (برگرفته از کتاب آشنایی با نهج البلاغه)

مشخصات کتاب

سرشناسه : بیستونی، محمد، 1337 -

عنوان و نام پدیدآور : نهج البلاغه جوان (برگرفته از کتاب آشنایی با نهج البلاغه)/ به اهتمام محمد بیستونی.

مشخصات نشر : قم: بیان جوان، 1391.

مشخصات ظاهری : [72] ص.؛ 5/8 × 12 س م.

فروست : ... مجموعه کتاب های قرآن و مهارت های زندگی؛ 7.

شابک : 978-600-228-045-9

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتاب حاضر برگرفته از کتاب " آشنایی با نهج البلاغه " تالیف جمعی از نویسندگان است.

یادداشت : کتابنامه: ص. [70]- [72].؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر : آشنایی با نهج البلاغه.

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. . نهج البلاغه -- تحقیق

رده بندی کنگره : BP38/05/آ5 1391

رده بندی دیویی : 297/9515

شماره کتابشناسی ملی : 2342166

ص:1

اشاره

(293)

بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

12 ویژگی منحصر بفرد در آثار مکتوب مؤسسه قرآنی تفسیر جوان

1 اعراب گذاری کامل «همه» آیات، روایات و کلمه های عربی .

2 طرح جلد ابداعی و گرافیکی جدید متناسب با «جمعیت هدف هر کتاب».

3 صفحه آرایی شعرگونه و چشم نواز تا خواننده به دلیل پرش مرتب چشم «خسته» نشود.

4 آزاد بودن «هرگونه نسخه برداری» و چاپ از روی آثار مکتوب و کپی رایت نرم افزارها.

5 همه محصولات مؤسسه پس از فروش و استفاده، حتی اگر آسیب دیده باشد، «پس گرفته می شود».

6 فروش اقساطی به قیمت نقد و با تعیین اقساط «توسط خریدار».

7 امضای «حداقل یک مجتهد جامع الشرایط» به نشانه تأیید محتوا قبل از چاپ اخذ می شود.

8 آثار مؤسسه به افراد بی بضاعت به طور «رایگان» تقدیم می گردد.

ص:2

9 همه «آموزش های تخصصی قرآنی» گروه مؤسسات قرآنی تفسیر جوان «رایگان» است.

10 برای هیچ یک از آثار، حق التألیف دریافت نمی شود.

11 تنوع تخصصی محصولات متناسب«باجامعه هدف یعنی کودک،نوجوان،جوان،زنان،خانواده ومساجد».

12 نشر نهایی آثار پس از نشر آزمایشی و موفقیت در طرح پایلوت (PILOT PLAN) در

«جمعیت مخاطب هدف» صورت می گیرد.

درصورتی که هرکس از صدر اسلام تا سال 1420 هجری قمری (سال تأسیس مؤسسه قرآنی تفسیرجوان) یک نمونه کتاب قرآنی را با جمع «12 ویژگی» مذکور، به این مؤسسه

ارائه دهد، برای هموطنان داخل کشور مبلغ «000/000/10 تومان» و برای افراد مقیم خارج از کشور مبلغ «000/10 دلار» جایزه به عنوان حق الکشف تعلق می گیرد.

(قیمت گذاری کل محصولات مؤسسه برمبنای 12 ویژگی اشاره شده،انجام می شود)

دکتر محمد بیستونی

رئیس هیئت مدیره گروه مؤسسات قرآنی تفسیر جوان شامل:

[مؤسسه قرآنی قصص (تخصصی کودکان)، مؤسسه قرآنی نور پیامبران (تخصصی نوجوانان)،مؤسسه قرآنی تفسیر جوان (تخصصی جوانان)،

مؤسسه قرآنی رضوان(تخصصی زنان)، مؤسسه قرآنی شعیب نبی اللّه (تخصصی خانواده)، مؤسسه قرآنی مساجد جوان (تخصصی مساجد)]

ص:3

(294)

اَلاِْهْداءِ

اِلی سَیِّدِنا وَ نَبِیِّنا مُحَمَّدٍ

رَسُولِ اللّهِ وَ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَ اِلی مَوْلانا

وَ مَوْلَی الْمُوَحِّدینَ عَلِیٍّ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَ اِلی بِضْعَةِ

الْمُصْطَفی وَ بَهْجَةِ قَلْبِهِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ وَ اِلی سَیِّدَیْ

شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، السِبْطَیْنِ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ اِلَی الاَْئِمَّةِ التِّسْعَةِ

الْمَعْصُومینَ الْمُکَرَّمینَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ لاسِیَّما بَقِیَّةَ اللّهِ فِی الاَْرَضینَ وَ وارِثِ عُلُومِ

الاَْنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلینَ، الْمُعَدِّ لِقَطْعِ دابِرِالظَّلَمَةِ وَ الْمُدَّخِرِ لاِِحْیاءِ الْفَرائِضِ وَ مَعالِمِ الدّینِ ،

الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ عَجَّلَ اللّهُ تَعالی فَرَجَهُ الشَّریفَ فَیا مُعِزَّ

الاَْوْلِیاءَوَیامُذِلَ الاَْعْداءِاَیُّهَاالسَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الاَْرْضِ وَالسَّماءِقَدْمَسَّنا

وَ اَهْلَنَا الضُّرَّ فی غَیْبَتِکَ وَ فِراقِکَ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ

مُزْجاةٍ مِنْ وِلائِکَ وَ مَحَبَّتِکَ فَاَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ مِنْ مَنِّکَ وَ

فَضْلِکَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا بِنَظْرَةِ رَحْمَةٍ مِنْکَ

اِنّا نَریکَ مِنَ الْمُحْسِنینَ

ص:4

متن تائیدیه حضرت آیة اللّه مرتضی مقتدایی

مدیریت محترم حوزه علمیه قم

بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

توفیق نصیب گردید از مؤسسه قرآنی تفسیر جوان بازدید داشته باشم و مواجه شدم با یک باغستان گسترده پرگل و متنوع که به طور یقین از معجزات قرآن است که این ابتکارات و روش های نو و جالب را به ذهن یک نفر که باید مورد عنایت ویژه قرار گرفته باشد القاء نماید تا بتواند در سطح گسترده کودکان و جوانان و نوجوانان و غیرهم را با قرآن مجید مأنوس به طوری که مفاهیم بلند و باارزش قرآن در وجود آن ها نقش

ص:5

بسته و روش آن ها را الهی و قرآنی نماید و آن برادر بزرگوار جناب آقای دکتر محمد بیستونی است که این توفیق نصیب ایشان گردیده و ذخیره عظیم و باقیات الصالحات جاری برای آخرت ایشان هست. به امید این که همه اقدامات با خلوص قرین و مورد توجه ویژه حضرت بقیت اللّه الاعظم ارواحنافداه باشد.

مرتضی مقتدایی

به تاریخ یوم شنبه پنجم ماه مبارک رمضان المبارک 1427

ص:6

مقدمه

مؤسسه قرآنی تفسیر جوان که غیر دولتی و غیر انتفاعی است با هدف توسعه فرهنگ انسان ساز قرآن کریم تأسیس شده است و در طول حیات 15 ساله خود بیش از 300 اثر قرآنی کاربردی پژوهشی، تألیف، چاپ و منتشر نموده است.

آثار مؤسسه به دو بخش تقسیم می شوند. یکی «آثار ایجادی» است که نوعا مشابه نداشته و گروهی پژوهشگر جوان بانظارت اعضای هیئت علمی مؤسسه و با استفاده از منابع معتبر تفسیری و روایی، آنها را تألیف و با حمایت مالی و تخصصی مؤسسه چاپ و منتشر می شود. دسته دوم «آثار تکمیلی» است که زحمت اصلی پژوهش و تألیف آن را اساتید محترم قبلاً متحمل شده اند ولی نوع چاپ و عرضه آن از جهت «قطع و حجم مطالب و نوع نگارش» برای جوانان عزیز جذابیت ندارد و با کم حوصلگی و مشغله های فراوان بسیاری از آن ها سازگار نیست.

از دسته دوم آثار مؤسسه تاکنون کتاب های متعددی نظیر تفسیر جوان (برگرفته از تفسیر نمونه)، تفسیر بیان (برگرفته از تفسیر مجمع البیان طبرسی ره)، سرگذشت تفسیر (برگرفته از تفسیر و مفسران آیة اللّه معرفت ره) و قرآن ناطق علی بن ابیطالب علیه السلام (برگرفته از الغدیرعلامه امینی ره) چاپ ومنتشر شده است.

کتاب «نهج البلاغه جوان» که ما و شما هم اکنون در محضر نورانی آن هستیم، مجموعه ای درسی است

ص:7

که به منظور آشنایی مختصر و مفید با محتوای بلند کتاب شریف نهج البلاغه، تدوین شده است.

در این کتاب جوانان عزیز با لایه های زرین و زندگی ساز نهج البلاغه که به حق آن را «برادر قرآن» لقب داده اند آشنا می شوند. موضوعاتی با محور مباحث اخلاقی، تربیتی،اجتماعی، عبادی، معنوی، اقتصادی، شهروندی، عدالت علوی، وحدت، عزت مداری و... در نهج البلاغه .

این اثر برگرفته از کتاب «آشنایی با نهج البلاغه»، تألیف جمعی از اساتید و نویسندگان خوش ذوق و با سلیقه می باشد که به سفارش جناب حجة الاسلام و المسلمین سید مجید بنی هاشمی «مدیر عامل محترم نشر آیه حیات» انجام شده است و بنده با کسب اجازه از محضر ایشان، نسبت به خلاصه سازی، تیتر گذاری و اعراب گذاری کامل بدون هیچ گونه تصرف در اصل عبارات اقدام نمودم. لذا ضمن تشکر و قدردانی از نویسندگان محترم و ناشر ارجمند کتاب یاد شده، امیدوارم خانواده های محترم و جوانان عزیز و مراکز آموزشی از این کتاب ارزشمند حداکثر استفاده را بنمایند.

دکتر محمد بیستونی

رئیس مؤسسه قرآنی تفسیرجوان

پائیز 1386 تهران

ص:8

تدوین نهج البلاغه و پیشینه آن

گویا نخستین کسی که به جمع و تدوین کلمات امیر مؤمنان علیه السلام همّت گماشت، حارث بن عبداللّه همدانی (م:65ق) است. او از شیفتگان مولا و ثقات اصحاب وی و از چهره های والای تاریخ اسلام است. (1)

او را آگاه ترین کسان به سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام دانسته اند.(2) حسنین علیهم السلام از وی کلمات امام علیه السلام را سؤال می کردند و بدین سان در شناخت و گسترش کلام مولا مردمان را بدو ارجاع می دادند.(3)

ص:9


1- الطبقات الکبری، ج 6، ص 168 ؛ قاموس الرجال، ج 3، ص 8 .
2- تهذیب الکمال، ج 3، ص 8 .
3- الطبقات الکبری، ج 6، ص 169 ؛ تهذیب الکمال، ج 5، ص 249 .

چگونگی تدوین نهج البلاغة از زبان سیّد رضی

«سید رضی» که نام دیگر وی «شریف رضی» می باشد مجموعه جاودانه و بی مانند «نهج البلاغه» را سامان داد.

وی با استفاده از مجموعه های ارزشمندی که از قرن اوّل هجری تا قرن چهارم گردآوری شده بود، مجموعه جاودانه و بی مانند نهج البلاغة را تدوین نمود.

سید رضی در مقدّمه نهج البلاغة، چگونگی تدوین را این گونه شرح می دهد:

«... من در عنفوان جوانی، و ایّام بهار زندگانی، آغاز به تألیف کتابی در فضایل مخصوص ائمّه طاهرین علیهم السلام نمودم، که مشتمل بر اخبار گزیده و گوهرهای سخنان آنان بود. منظوری که من از تألیف آن داشتم در مقدمه کتاب آوردم، و آن را پیش گفتار خود قرار دادم.

چون از ذکر فضایل حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فراغت یافتم، پیش آمدهای روزگار، و گرفتاری های گوناگون ایّام، مرا از تکمیل بقیّه کتاب باز داشت. من آن کتاب

ص:10

را به ابواب منظّم و فصول مرتّبی ترتیب داده بودم، و در آخر آن فصلی باز کردم که متضمن کلمات قصار (سخنان کوتاه) آن حضرت در مواعظ و حکم و مثال و آداب بود، ولی خطبه های طولانی و نامه های مفصل را نیاوردم.

گروهی از دوستانم، چون این کتاب را نگریستند، از آن جا که مشتمل بر فصل یادشده بود، آن را پسندیدند، و از تازگی های آن تعجّب کردند. به همین جهت از من خواستندکتابی تألیف کنم که شامل گوهرگونه سخنان برگزیده حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام اعم از خطبه ها، نامه ها، رساله ها، موعظه ها، و کلمات قصار باشد و عقیده داشتند که سخنان آن حضرت متضمن عجایب بلاغت و شگفتی های فصاحت و گوهرهای عربیت، و کلمات نغز دینی و دنیوی است، که در هیچ سخنی دیده نشده، و در کتابی گرد نیامده است ؛ زیرا که امیرالمؤمنین علیه السلام سرچشمه فصاحت و بلاغت است. فصاحت (شیوا سخن گفتن) و بلاغت (به جا و مناسب سخن گفتن) و قوانین آن از او گرفته شده است، و هر گوینده ای به روش او راه رفته، و هر واعظ بلیغی از سخنان آن حضرت استعانت

ص:11

جسته است، مع الوصف او بر همه تقدّم و برتری دارد ؛ زیرا سخنان آن حضرت پرتوی از علم الهی و بوی عطر روح پروری از سخنان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دارد!

من درخواست ایشان را پذیرفتم، و اقدام به تألیف این کتاب نمودم، و می دانستم که تألیف آن بهره عظیمی در بر دارد و جاویدان خواهد ماند، و پاداش همیشگی خواهد داشت...!

بدین وسیله خواستم از عظمت شخصیت علی علیه السلام شمّه ای بیاورم، و آن را بر فضایل بی شماری که از آن حضرت میان دوست و دشمن مشهور است، بیفزایم و می دانستم که آن حضرت در میان پیشینیان و آیندگان که دارای سخنان ارجدار و امثال بی نظیر بوده و می باشند، یگانه مردی است که به عالی ترین مراحل مجد و عظمت رسیده است.

سخنان آن حضرت دریای بی پایانی است که با لحن سخن و طرز گفتار هیچ کس قابل مقایسه نیست!

من دیدم سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام بر محور سه موضوع دور می زند: خطبه ها و

ص:12

فرمان ها، نامه ها و رساله ها، و حکمت ها و موعظه ها.

پس به یاری پروردگار توانا، نخست شروع کردم به جمع آوری بهترین خطبه ها، سپس نامه ها، و از آن پس حکمت ها و آداب، و برای هر یک باب جداگانه ای قرار دادم.

... با این همه، من ادعا نمی کنم که به تمامی سخنان آن حضرت دست یافته ام ؛ بلکه دور نیست بگویم آن چه از سخنان حضرت نیاورده ام، از آن چه آورده ام زیادتر بوده، و آن چه در دامنم گرد آمده از آن چه گرد نیامده، کم تر است!

ولی من وظیفه ای جز سعی و کوشش نداشتم. خداوند است که راه روشن را به مردم نشان می دهد، و بهترین راهنما نیز هم اوست.

سپس دیدم بهتر این است که آن را «نهج البلاغة»(1) بنامم ؛ زیرا این کتاب درهای

ص:13


1- نهج البلاغة یعنی «روش بلیغ سخن گفتن» و بلیغ یعنی کلمات کمی که معنا را خوب برساند. (مؤلف)

بلاغت را به روی ناظران می گشاید، و جویندگان فصاحت را به دانستن آن نزدیک می سازد، و خواسته معلم و متعلم و آرزوی مبلغان و زاهدان در آن است.

بخش اول: خطبه ها و کلمات امیرالمؤمنین، شامل 25 خطبه و 111 کلمه و 4 قول که 12 قطعه از خطبه ها یا کلمات دعاست.

چون سید رضی گزیده ای از هر یک را آورده است، در این بخش به خطبه ای برمی خوریم (خطبه 192 القاصعة) که بیش از 17 صفحه از کتاب را در برگرفته است، و گزیده ای یک سطری از خطبه ای نیز به چشم می خورد.

بخش دوم: نامه ها، شامل 63 نامه، 12 وصیت و سفارش و بخشنامه، 2 فرمان، یک دعا، و یک پیمان نامه، که فرمان امام به مالک اشتر با حدود 20 صفحه مطلب بلندترین قسمت از این بخش و نامه 27 با دو سطر مطلب کوتاه ترین

قطعه برگزیده در این بخش به شمار می رود.

بخش سوم: حکمت ها، شامل 480 جمله کوتاه حکمت آمیز که حکمت شماره

ص:14

147 با حدود 2 صفحه بلندترین، و حکمت های 187، 418 و 434 هر یک با دو کلمه از کوتاه ترین حکمت ها به شمار می روند ؛ و همه این حکمت ها تحت عنوان: «قالَ عَلَیْهِ السَّلام» آمده است. در میان حکمت 260 و 261، نه جمله کوتاه از کلمات غریبه آن حضرت تحت عنوان «وَ فی حَدیثِه عَلَیْهِ السَّلام» به وسیله سیّد رضی توضیح داده شده است.

محتوای معنوی و موضوعی نهج البلاغة، تفسیر و توضیح قرآن و احادیث پیامبر اکرم، و در واقع، معارف اسلامی است ؛ لیکن آن چه با نگاه نخستین و سطحی می توان از نهج البلاغة دریافت بدین شرح است:

در 122 مورد به آیات قرآن استشهاد شده است، در 11 مورد آیات تفسیر شده است، و در 96 مورد کتاب خدا وصف شده است. در سایر موارد نیز می توان با دقّت و ژرف نگری آثاری از آیات قرآن و حدیث نبوی یافت.

در 38 مورد، به طور صریح، در نهج البلاغة احادیث نبوی نقل شده است، و به

ص:15

15 بیت و 4 مصرع از اشعار دیگران تمثّل گردیده است.

کوتاه سخن این که نهج البلاغة، پس از قرآن و احادیث نبوی، و تحت تأثیر شدید این دو منبع، از بزرگ ترین و ژرف ترین و پهناورترین دریاهای معارف بشری، و آموزش انسانی است، انسان معرفت جوی و دانش پژوه را شایسته است دل بدین دریا زند و به شناوری در آن بپردازد، اگر همه گوهرها را به دست نیاورد، مرواریدهایی به فراخور تلاش خود به چنگ خواهد آورد.

زندگی نامه سید رضی

سید رضی مؤلف عظیم الشأن نهج البلاغة رحمة اللّه علیه در سال 359 ق. دیده به جهان گشود و در سال 406 ق. در سن 47 سالگی درگذشت. نامش محمد و کنیه اش ابوالحسن و لقبش رضی یا شریف است.

نسب سیدرضی از جانب پدر باپنج واسطه به حضرت موسی بن جعفر، امام هفتم علیه السلام

ص:16

و از جانب مادر با چهار واسطه به حضرت امام زین العابدین علیه السلام می رسد. (1)

تحصیلات سید رضی

سید رضی در خردسالی همراه برادر بزرگش سید مرتضی به استفاده علوم و فنون متداول عصر پرداخت. علم نحو و دستور زبان عرب را از محضر ابوسعید قاضی حسن بن عبداللّه بن مرزبان نحوی سیرافی، و علم فقه و احکام دینی را در محضر استاد فقیهان «شیخ مفید» آموخت.

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 41 نوشته است:

«شبی شیخ مفید در خواب دید که حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام دست امام حسن و امام حسین علیهم السلام را گرفته و به نزد وی آورد و پس از سلام به شیخ فرمود: این دو پسران من اند، به آنان فقه و احکام دین بیاموز. شیخ مفید پس از بیداری در شگفت

ص:17


1- کاخ دلاویز، ص 6 7 .

ماند که این چه خوابی بوده؟ فردای آن شب که شیخ مفید طبق معمول در مسجد براثا واقع در محله شیعه نشین بغداد، نشست و شروع به تدریس کرد، ناگهان دید بانویی با کمال وقار، در حالی که دست دو کودک خود را در دست دارد وارد شد و به شیخ سلام کرد و گفت: من همسر طاهر ذوالمناقب هستم، و این دو کودک فرزندان من اند، آنان را نزد شما آورده ام تا علم فقه و احکام دینی را به آنان بیاموزی.»

سید رضی در فراگیری علوم بسیار کوشا بود. علوم و فنون متداول آن عصر را تا بیست سالگی تحصیل کرد. و در بیشتر آن ها کتاب نوشت از جمله صرف، نحو، قرائت، تفسیر، حدیث، کلام، فقه، اصول و... .

مشهورترین اثر سید رضی نهج البلاغه است که آن را در سال 400 ق. در سن 40 سالگی یعنی شش سال پیش از وفاتش گردآوری کرده است.

ص:18

ترجمه نهج البلاغة

متن اصلی نهج البلاغة به زبان عربی است. پارسی زبانان در ایران اسلامی که از دیرباز با عشق علی علیه السلام زندگی می کردند، و عشق مولی را بر جان نهاده بودند و در هر کوی و برزنی آن را فریاد می کردند، قرن هاست که برای رسیدن به سرچشمه زلال معارف علوی به نهج البلاغة روی آورده اند و عالمان و ادیبان به بازگرداندن آن به پارسی کوشیده اند.

ترجمه های نهج البلاغة به زبان پارسی بسی فراوان است ؛ با نثرهای گونه گون و کیفیت مختلف ما در این جا فقط به کهن ترین آن اشاره می کنیم.

ترجمه و شرح نهج البلاغة، فیض الاسلام

در قرن اخیر این ترجمه و شرح، دیرینه ترین ترجمه نهج البلاغة است. این ترجمه نخستین بار به سال 1365 ق نشر یافته است. ترجمه فیض الاسلام در دقت، استواری و تلاش در جهت برابری ترجمه با متن کم نظیر بلکه توان گفت بی نظیر است. مترجم

ص:19

جلیل القدرِ این ترجمه، روان شاد سید علی نقی فیض الاسلام کوشیده است تا هیچ کلمه ای را بدون برگردان به فارسی رها نکند و تلاش کرده است تا برابری متن با ترجمه را فدای زیبایی نثر فارسی نکند. وی در میان ترجمه فقرات متن در داخل پرانتز توضیح ها و شرح هایش را افزوده است و بدین سان ترجمه اش مشکل ترجمه و شرح را یافته است. ترجمه فیض الاسلام در مطرح ساختن نهج البلاغة در جامعه و آشنایی فارسی زبان با این کتاب گرانسنگ نقش بسیار بزرگی ایفا کرده است.

ص:20

سیری در مسایل اعتقادی نهج البلاغة

سیری در مسایل اعتقادی نهج البلاغة

بحث درباره ذات و صفات حق، قبل و بعد از نهج البلاغة از طرف فیلسوفان، عارفان و متکلمان فراوان مطرح شده است، ولی سبک و روش نهج البلاغة کاملاً ابتکاری و بی سابقه است. تنها زمینه اندیشه های نهج البلاغة، قرآن مجید است و بس، از قرآن که بگذریم هیچ گونه زمینه دیگری برای بحث های نهج البلاغة نخواهیم یافت. (1)

بحث تفصیلی درباره مسایل اعتقادی طرح شده در نهج البلاغة مجالی فراتر از این کتاب می طلبد ؛ به ناچار تنها به طرح برخی از عنوان ها به صورت مختصر بسنده می کنیم.

1 آفرینش جهان

انسان به حکم عقل و فطرت نمی تواند از کاوش در شناخت اصل هستی و مسایل

ص:21


1- سیری در نهج البلاغة، شهید آیة اللّه مطهری، ص 68 .

مربوط به آن برکنار باشد ؛ زیرا همه اعمال و جهت گیری های انسان به شناخت او از مبدأ هستی و نحوه آفرینش بستگی دارد.

مکتب های فلسفی درباره آفرینش جهان نگرش یکسانی نداشته و هر یک به شیوه خود بدان می نگرند، مکتب های الهی سعی می کنند فلسفه آفرینش را به انسان آموخته و بدین وسیله آنان را به آفریدگار هدایت کنند. پیشوای موحدان حضرت علی علیه السلام نیز با بیان چگونگی آفرینش به ارائه بینش توحیدی پرداخته و ذهن و اندیشه مردم را برای شناخت حقایق و توجه به علم و قدرت بی پایان خالق متعال برمی انگیزاند.

حضرت علی علیه السلام فرمود:

«آفرینش را آغاز و آفریدگان را به یک بار پدید آورد بی آن که اندیشه ای به کار برد یا از تجربه آزموده ای سود جوید یا این که بخواهد برای آفرینش جنبشی به خود دهد یا قصد و تلاشی در درون که او را تکان دهد، همه چیز را به وقت لازم خود برگردانید و ناهمگونیش را هموار و هماهنگ ساخت... پیش از آغاز آن ها، بدین طرح

ص:22

و برنامه دانا بود به مرزها و انجام آن ها نیز احاطه کامل داشت و نسبت به جان و درون و همه جنبه های برون هر چیز آشنایی داشت... .»(1)

«پس بنگر در آفتاب و ماه و درخت و گیاه، و آب و سنگ و شب و روز رنگارنگ و روان گشتن این دریاها و فراوانی این کوه ها و درازی ستیغ های کوه و گونه گونی لغت ها و زبان های مردم انبوه، پس وای بر آن که تقدیر کننده را نپذیرد و تدبیر کننده را ناآشنا گیرد. آنان که به ادعای خود آفرینش خویش را چون رویش گیاه پنداشتند که برزگری ندارند و گونه گونی چهره هایشان را بدون سازنده تصور کردند... .»(2)

ص:23


1- «أنْشَأ الْخَلْقَ إنْشاءً وَ ابْتَدَأهُ ابْتِداءً بِلارَوِیَّةٍ أجالَها وَ لا تَجْرِبَةٍ اسْتَفادَها...» نهج البلاغة، صبحی صالح، خطبه 1.
2- «فَانْظُرْ إلَی الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النَّباتِ وَ الشَّجَرِ وَ الْماءِ...» نهج البلاغة، خطبه 185.

2 آفرینش انسان

حضرت با بیان مراحل آفرینش انسان سعی در بیداری او و توجه دادن انسان ها به عظمت والای آنان داشته و فرموده است:

«خداوند از بلندی و پستی و شیرین و شور زمین، خاکی برگرفت، آب به رویش ریخت تا گِلی خالص شد، پس صورتی از آن پدید آورد با اندام های بایسته و عضوهای جدا و به یکدیگر پیوسته، آن را بخشکانید تا استوار و محکم شد. پس از دَمِ خود در آن دمید تا به صورت انسانی گردید... و از ملائکه خواست تا به عهدی که پذیرفته اند وفا کنند و در مقابل عظمت او به سجده درآیند... .»(1)

حضرت در بیانی دیگر، ضمن هشدار به انسان فرمود:

«ای آفریده راست اندام و پدیده نگاهداری شده در تاریکی های رحم ها! آغاز شدی از گل و

ص:24


1- نهج البلاغة، خطبه 1.

لای و نهاده شدی در آرامگاهی بر جای... در دِل مادرت می جنبیدی، نه آوازی می شنیدی و نه پاسخی می توانستی ادا کنی، پس تو را از قرارگاهت به خانه ای درآوردند که آن را ندیده بودی. پس چه کسی تو را راهِ کشیدن خوراک پستان مادر نمایاند؟... و چه کسی جایگاه های درخواست و خواستت(1) را در هنگام نیاز به تو شناساند؟»(2)

3 هدفدار بودن خلقت انسان

انسان موجودی پویاست که پیوسته در حال حرکت و تلاش است. نمی توان تصور کرد پروردگار موجودی به نام انسان بیافریند و اراده و قدرت به او عطا کند ولی او را هدایت و راهنمایی نکند و بر اثر آن به بی راهه ها و گمراهی ها کشانده شود که اگر چنین بود آفرینش انسان باطل و بیهوده بود. حضرت در بیانی زیبا به این نکته اشاره کرده اند که انسان به خود واگذاشته نشده و از آفرینش او هدفی در کار است:

ص:25


1- نهج البلاغة، خطبه 163.
2- نهج البلاغة، خطبه 163.

«بندگان خدا، بدانید که خدا شما را بیهوده نیافرید و به خودتان وانگذاشت، دانست نعمتش بر شما تا چه مقدار است و نیکویی اش درباره تان در چه شمار، پس پیروزی از او بخواهید و برای رسیدن به رستگاری راه او را بپویید... .»(1)

4 آفرینش جانوران

حضرت در آفرینش جانوران نیز در پی نشان دادن دست توانای خالق متعال و هدایت بشر به سوی پروردگار جهانیان است.

حضرت در بیانی فرمود:

«منزه است خداوندی که پاها و ابزارهای حرکت مورچه و پشه های ریز تا جانوران بزرگ تر همانند نهنگ ها و فیل ها را در جای مناسب جسم شان قرار داد و آنان را برپای نگاه داشت.»

«... آیا به خردترین چیزی که خداوند آفریده نمی نگرند که چه سان آفرینش او را

ص:26


1- «وَ اعْلَمُوا عِبادَاللّه ِ اَنَّهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثا... .» نهج البلاغة، خطبه 165

استوار داشته و ترکیب آن را برقرار؟ آن را شنوایی و بینایی بخشیده و برایش استخوان و پوست آفریده، بنگرید به مورچه و خردی جثه آن و لطافتش در برون و نهان... دانه را به لانه خود برد و در گرما برای سرمای خود فراهم آورد... اگر که اندیشه ات را به کار اندازی، دلایل روشن جز این نخواهند گفت که آفریدگار مورچه، همان آفریدگار درخت تنومند خرماست... .» (1)

5 ذات حق

در نهج البلاغة درباره حق و این که او چیست و چه تعریفی می توان برایش ذکر کرد و درباره صفات خالق متعال فراوان بحث شده است، ولی همه بحث ها در اطراف یک نکته دور می زند و آن، این که ذات حق وجودی بی حد و بی نهایت و هستی مطلق است که بی مرز و محدودیت ناپذیر است. او با همه چیز است ولی همه چیز با او نیست، «مَعَ کُلِّ

ص:27


1- نهج البلاغة، خطبه 185.

شَیْ ءً لا بِمُقارَنَةً»(1) داخل در هر چیز نیست ولی از هیچ چیز هم بیرون نیست، «لَیْسَ فِی الاْءشْیاءِ بِوالج وَ لا عَنْها بِخارِج» (2)ذات حق از هرگونه کیفیت و هرگونه تشبیه و تمثیل منزه است ؛ زیرا همه این ها اوصاف یک موجود محدود است که نمی تواند مشابه هستی نامحدود قرار گیرد.

«یگانه اش ندانسته آن که برای او چگونگی انگاشته و به حقیقت او نرسیده آن که برایش همانندی پنداشته و نه به او پرداخته آن کس که او را به چیزی همانند ساخته و نه قصد او کرده آن که به او اشارت نموده و یا به وهمش درآورده است.» (3)

ص:28


1- «با هر چیز است و همنشین آن نیست.» نهج البلاغة، خطبه 1 .
2- «نه در چیزی درون است و نه برون از آن.» نهج البلاغة، خطبه 186.
3- «ما وَحَّدَهُ مَنْ کَیّفَهُ وَ لا حَقِیقَتَهُ أصابَ مَنْ مَثَّلَهُ وَ لا إیَّاهُ عَنَی مَنْ شَبَّهَهُ وَ لا صَمَدَهُ مَنْ أشارَ إلَیْهِ وَ تَوَهَّمَهُ.» نهج البلاغة، خطبه 186.

6 وحدت حق

یکی از مسایل عمیق در نهج البلاغة اشاره به وحدت حق است که وحدت ذات اقدس خداوندی، وحدت عددی نیست.

هر چیزی که واحد عددی باشد فرض تکرر آن وجود دارد و این نوع از وحدت، به صفت قلّت و کمّی متّصف می شود. اگر یکی است پس نسبت به دو و سه و... نقص دارد، ولی ذات اقدس الهی از آن جا که فرض تکرر نداشته و در عین واحد بودن، کم نیست وحدت حقّه حقیقیّه داشته و وحدت او همان عظمت وشدت و غیرمتناهی بودن اوست(1)

حضرت علی علیه السلام فرمود:

«یکتاست نه از روی شمار... .»(2)

ص:29


1- ر.ک: سیری در نهج البلاغة، مرتضی مطهری، ص 60 63 .
2- «الاْءحَدِ بِلا تَأْوِیلِ عَدَدٍ.» نهج البلاغة، خطبه 152 .

«نه در حدّی درآید و نه در شمار آید.»(1)

«هر چه را جز او واحد نامند اندک است.»(2).

7 هدف از فرستادن پیامبران

خداوند پس از آفرینش انسان، افزون بر عقل و خرد که پیامبر درونی است، پیامبرانی فرستاد تا انسان راه رشد و پرورش خویش را دریابد و آفرینش او پوچ و بیهوده نباشد و از طرف دیگر راه عذر و بهانه بر گمراهان و معاندان بسته شود ؛ چرا که اگر پیامبری نمی آمد، بر بسیاری راه عذر و بهانه باز بود که اگر سخن حق را می شنیدیم، اطاعت می کردیم!

ص:30


1- «لا یُشْمَلُ بِحَدٍّ وَ لا یُحْسَبُ بِعَدٍّ» نهج البلاغة، خطبه 186 .
2- «کُلُّ مُسَمًّی بِالْوَحْدَةِ غَیْرَهُ قَلِیلٌ» نهج البلاغة، خطبه 65 .

حضرت علی علیه السلام فرموده:

«خداوند پیامبرانش را برانگیخت... تا جای عذری نماند.» (1)

حضرت در جای دیگر فرموده است:

«پس خدا فرستادگان خود را در میان ایشان برانگیخت و پیامبرانش را پی در پی به سویشان گسیل کرد تا از آنان بخواهند به پیمانی که در جهان فطرت با خدا بسته اند وفا کنند و نعمت فراموش شده خداداده را به یادشان آورند و با رساندن پیام خداوند حجت را برآنان تمام کنند و خردهای نهفته در درون ایشان را برایشان بیرون آورند....»(2)

ص:31


1- «بَعَثَ اللّه ُ رُسُلَهُ... لِئَلاَّ تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْکِ الاْءِعْذارِ اِلَیْهِمْ» نهج البلاغة، خطبه 144 .
2- «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ إلَیْهِمْ أنْبِیاءَهُ لِیَسْتَأْدوهُمْ مِیثاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّروهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ...» نهج البلاغة، خطبه 1 .

از این بیان حضرت چنین برمی آید که نخست خداوند حکیم، برای همه امت ها و آبادی ها فرستادگانی گسیل داشته است تا حق را بشنوند و راه بهانه نداشته باشند ؛ دوم، خداوند در عالم فطرت با انسان پیمان بسته است که جز او را نپرستد و چیز دیگری را به خدایی نگیرد ولی انسان با پا نهادن در عالم مادی دچار محدودیت های مادی و گرفتاری های زندگی شده و از وفای به آنان پیمان سرباز زده است ؛ سوم، پروردگار که این پیمان را با بشر بسته است وسایل عمل به آن از قبیل استعدادهای بشری، توان شناخت، اندیشه، آزادی و اختیار و اراده و... را به او عطا کرد ولی این نعمت های خدادادی به دلایلی دچار فراموشی می شوند و انبیاء یادآورنده آن هایند.

8 هدف از بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله

پیامبران راه روشن رشد و کمال را به انسان ها می آموزند و دست آنان را به سان کودکانی گرفته و به طرف مقصد روانه می کنند تا آن گاه که به دوران رشد فکری و

ص:32

عقلی برسند. در این هنگام خداوند حکیم آخرین معلم و مربّی را فرستاده، قوانین آفرینش و وسایل شناخت درست جهان را به انسان ها عنایت می فرماید، در کنار کتاب جاویدان، راهنمایانی آشنا به کتاب و پاسدار اجرای قانون خداوندی، معرفی می نماید تا مردم در پرتو آموزش های کلّی و تغییرناپذیر کتاب و به راهنمایی امام، و به یاری اندیشه و عقل، راه تعالی را بیابند.

حضرت علی علیه السلام درباره بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«تا آن که خدای سبحان محمد صلی الله علیه و آله را پیامبری داد تا وعده ای که داده بود به انجام رساند و دور نبوت و پیامبری را به پایان رساند، در حالی که پیمان معرفی و پذیرش او از همه پیامبران گرفته شده و نشانه های او در کتاب آنان ذکر شده و... .»(1)

ص:33


1- «إلَی أنْ بَعَثَ اللّه ُ سُبْحانَهُ مُحَمَّدا رَسُولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آله لاِِءنْجازِ عِدَتِهِ وَ إتْمامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذا عَلَی النَّبِیِّینَ مِیثاقُهُ، مَشْهُورَةً سِماتُهُ...» نهج البلاغة، خطبه 1 .

9 استمرار رسالت با قرآن و عترت

الف: قرآن

قرآن کتاب جاویدان خداوند و راهنمای ابدیِ انسان ها به سوی رشد و اوج کمال است. آموزه های آن چونان چراغ، راه را در ظلمتکده جهان مادی می نمایاند. علی علیه السلام در وصف قرآن کریم فرمود:

«قرآن نوری است که خاموشی ندارد چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد، دریایی است که ژرفای آن درک نشود، راهی است که رونده آن گمراه نگردد، شعله ای است که نور آن تاریک نشود، جداکننده حق و باطلی است که درخشش برهانش خاموش نگردد، بنایی است که ستون های آن خراب نشود، شفادهنده ای است که بیماری های وحشت انگیز را بزداید، قدرتی است که یاورانش

ص:34

شکست ندارند، و حقّی است که یاری کنندگانش مغلوب نشوند. قرآن، معدن ایمان و اصل آن است، چشمه های دانش و دریاهای علوم است، سرچشمه عدالت، و نهر جاری عدل است، پایه های اسلام و ستون های محکم آن است، نهرهای جاری زلال حقیقت، و سرزمین های آن است .»(1)

ب: عترت

راهنمای بشر پس از پیامبر صلی الله علیه و آله کسانی اند که بیشتر و بهتر از دیگران به رازها و رمزهای کتاب خدا آگاه اند و می توانند آموزش های والای آن را بهتر از هر کس دیگر در میان بگسترانند و به اجرا درآورند. عترت پیامبر، پاسداران واقعی اجرای صحیح احکام

1 «ثُمَّ أنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتابَ نُورا تُطْفَأُ مَصابِیحُهُ وَ سِراجا لا یَخْبُوء تَوَقُّدُهُ وَ بَحْرا لا یُدْرَکُ قَعْرُهُ وَ مِنْهاجاً لا یُضِلُّ نَهْجُهُ... » نهج البلاغة، خطبه 198 .

ص:35

و قوانین قرآن می باشند که آن را تفسیر و تعلیم و توضیح می دهند و حقایق آن را آشکار می سازند. در اصول عقاید اسلامی امام تنها فرمانروا و خلیفه و مدیر جامعه اسلامی نیست بلکه ادامه دهنده راه پیامبر و استمرار رسالت اوست. حضرت فرمود:

«همانا امامان بر پای دارندگان دین خدا و تدبیر کننده کار مردمانند، آنان آشنایان به احکام خداوند و کارگزاران بندگان اند. کسی به بهشت نرود مگر آن که امامان را بشناسد و آنان نیز او را بشناسند، و به جهنم درنیاید مگر این که حقِ آنان را انکار و آنان نیز دین و ایمان او را انکار کنند.»(1)

حضرت در وصف خاندان گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

1 «إنَّما الاْءئِمَّهُ قُوّامُ اللّه ِ عَلی خَلْقِهِ وَ عُرَفاؤُهُ عَلی عِبادِهِ وَ لا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إلاَّ مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لا یَدْخُلُ النَّارَ إلاَّ مَنْ أنْکَرَهُمْ وَ أنْکَروهُ .» نهج البلاغة، خطبه 152 .

ص:36

به خاندان پیامبرتان بنگرید و بدان سو که می روند بروید و پی آنان را بگیرید که هرگز شما را از راه رستگاری بیرون نخواهند کردو به هلاکتتان باز نخواهند آورد.» (1)

10 رستاخیز و باور آن

دنیا با همه وسعت و زیبایی و جاذبه های گوناگون در خور مقام انسان نیست. انسان والاتر از آن است که خود را به دنیا بفروشد. حضرت علی علیه السلام گاه دنیا را محل عبور معرفی می کند:

«دنیا را نیافریده اند تا جاودان در آن به سر برید بلکه برای آن که از آن بگذرید و از

1 «انْظُروا أهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ فالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أثَرَهُمْ فَلَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ هُدًی وَ لَنْ یُعِیدوکُمْ فِی رَدًی... .» نهج البلاغة، خطبه 97 .

ص:37

کردار نیک برای خانه همیشگی توشه فراهم آورید... .» (1)

در بیانی دیگر، بهای واقعی و قیمت حقیقی انسان را بهشت معرفی می کند. (2)

در جای دیگر، ارتباط یاد معاد را با زندگی و قناعت و در نتیجه دوری از حرام یادآور می شوند:

«خوشبخت کسی است که به یاد رستاخیز باشد و کار او با در نظر گرفتن دیوان

1 «فَإنَ الدُّنْیا لَمْ تُخْلَقْ لَکُمْ دارَ مُقامٍ بَلْ خُلِقَتْ لَکُمْ مَجازالِتَزَوَّدوامِنْهاالاْءعمالَ ألی دارِالْقَرارِ... .» نهج البلاغة، خطبه 132.

2 «اِنَّهُ لَیْسَ لاِءَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ اِلاَّ الْجَنَّةَ فَلا تَبیعُوها اِلاّ بِها.» نهج البلاغة، خطبه 456 .

ص:38

محاسبات الهی تنظیم گردد و به گذران روز قناعت نموده و از خدا راضی باشد.» (1)

در خطبه ای با اشاره به بازتاب ظلم و پی آمدهای خطرناک آن فرمود:

«به خدا سوگند اگر بر خار شتر شب را تا به صبح بیدار بمانم و یا به زنجیرم ببندند و به هر سوی بکشانند بیشتر دوست دارم تا در روز رستاخیز خدا و پیامبرش را دیدار کنم در حالی که نسبت به برخی از بندگان خدا ستم روا داشته باشم.» (2)

1 «طُوبی لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسابِ وَ قَنِعَ بِالْکَفافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللّه ِ.» نهج البلاغة، حکمت 44 .

2 «وَ اللّه ِ لاَءنْ أبِیتَ عَلی حَسَکِ السَّعْدانِ... .» نهج البلاغة، صبحی صالح، خطبه 224، ص 346.

ص:39

سیری در مسایل سیاسی و حکومتی نهج البلاغة

سیری در مسایل سیاسی و حکومتی نهج البلاغة

سیاست، واژه ای عربی است که به مفهوم پاس داشتن، مُلک، نگه داری، سزا و تنبیه، حکم راندن بر رعیّت و ریاست و داوری آمده است. (1)

قاموس، سیاست را از ریشه «سوس» می داند ؛ سوس، ریشه ای را گویند که شیرین ولی شاخه آن تلخ است. (2)

سیاست، در حقیقت یک سلسله تدبیرها و طرح ها و برنامه هایی است که هر چند ممکن است تلخ و ناگوار به نظر آید ؛ لیکن در دراز مدت و به طور ریشه ای ثمربخش است و ثمرات شیرین آن، بر اثر اجرا آشکار خواهد شد. امروز از کلمه سیاست در

ص:40


1- ر.ک: لغت نامه دهخدا، فرهنگ معین، واژه «سیاست» .
2- قاموس اللغة، ج 2، ص 222 .

اذهان مردم، شیطنت و نیرنگ تداعی می شود که این واژه نیز همچون واژه های استعمار و حقوق بشر که معانی ژرفی دارند دچار مظلومیّت و تحریف معنوی شده است.

کلمه «سیاست» هر چند که در قرآن نیامده است ولی در اخبار و روایات پیشوایان معصوم علیهم السلام زیاد ذکر شده است. در زیارت جامعه کبیره، ائمّه معصومان علیهم السلام به ساسَةُ الْعِباد (زمامداران مردم) توصیف شده اند.

طُریحی نوشته است: «اصل سیاست به معنای تصدّی امّت و قیام به مصالح مردم است و در خبر است که انبیاء امر سیاست بنی اسرائیل را به عهده داشتند.» (1)

در نهج البلاغة نیز بارها واژه «سیاست» به کار رفته است. حضرت در برتری عدل

ص:41


1- مجمع البحرین، ج 4، ص 78 .

بر بخشش فرمود: «عدل، سیاستی همگانی است.» (1)

حضرت در نامه ای به معاویه نوشت: «ای معاویه! شما بنی امیّه چه وقتی سیاست دار امّت و حاکم بر ملّت بوده اید سابقه درخشان شما کجاست؟» (2)

امیر مؤمنان علی علیه السلام در دوران کوتاه رهبری سیاسی خویش، علی رغم تنگ نظری ها و کارشکنی های مخالفان، موفّق شد بر اساس خرد و دین و دانش و دلیری محور استواری برای حکومت اسلامی بنا نهد و دولت حقّی را به عنوان حکومت دینی تأسیس کند. حضرت در این دوران با خطبه ها و نامه ها و کلمات حکمت بار خود، رهنمودهایی باقی گذارد تا برای همیشه محک حکومت عدل و مساوات و چراغ راهنمای

ص:42


1- «وَ الْعَدْلُ سائِسٌ عامٌّ.» نهج البلاغة، حکمت 437 .
2- «مَتی کُنْتُمْ یا مُعاوِیَةُ ساسَةَ الرَّعِیَّةِ وَ وُلاةَ أمْرِ الاْءُمَّةِ.» نهج البلاغة، نامه 10 .

سالکان راه حق به سوی سرمنزل امن و رستگاری باشد.

اقبال لاهوری، حکومت دوران علی علیه السلام را نمونه کامل خلیفة اللّهی و مولا علی را نمونه کامل مقام ولایت می داند که نیروی علمی و عملی را در خود جمع داشته و نفس عاقله او بر ملک ظاهر و باطن حکومت می کرد:

مرتضی کز تیغ او حق روشن است بوتراب از فتح اقلیم تن است...

زیر پاش این جا شکوه خیبر است دست او آن جا قسیم کوثر است...

از خود آگاهی یداللّهی کند از یداللّهی شهنشاهی کند

ذات او دروازه شهر علوم زیر فرمانش حجاز و چین و روم

حکمران باید شدن در خاک خویش تا میِ روشن خوری از تاک خویش...

در جهان نتوان اگر مردانه زیست همچو مردان جان سپردن زندگی است(1)

ص:43


1- نظرات سیاسی در نهج البلاغة، دکتر مشایخ فریدنی، ص 131، به نقل از اسرار خودی و رموز بیخودی، چاپ بنیاد فرهنگ ایران، ص 46 .

برخی از مستشرقان کوشیده اند دوران سی ساله حکومت راشدین (11 40 ق) را جمهوری اسلامی بنامند. (1)

این نام گذاری حداقل در مورد خلافت شصت و نه ماهه امیرالمؤمنین علی علیه السلام صادق است ؛ زیرا آن حضرت به اجماع مهاجر و انصار بر مسند خلافت نشست و گامی از قرآن فراتر ننهاد، فقه و حقوق اسلامی را تدوین فرمود و در دولت اسلامی، اصول دادرسی و نظام اداری را بنیان نهاد. برای استانداران و سران سپاه، قاضیان و مأموران دریافت خراج و مالیات، آیین نامه و دستور العمل نوشت و جامعه اسلامی را از نظر شغل و وظیفه، طبقه بندی کرد و حدود و شرایط آنان را تعیین فرمود. با این که از سوی پیامبر به خلافت و ولایت برگزیده شده بود، پیوسته با مهاجر و انصار مشورت

ص:44


1- نظرات سیاسی در نهج البلاغة، ص 17 به نقل از امیر علی، لندن، 1961 م.

می فرمود، هرگز استبداد رأی نداشت و پیوسته در بین توده مردم و در مسجد و بازار و یا در میدان جنگ دوشادوش آنان قرار داشته و در بین مردم زندگی می کرد.

امام در 79 نامه ای که در نهج البلاغة ثبت شده است آن چه را که به لحاظ کشورداری اهمیت دارد به عنوان رهنمود به سران لشکر و قاضیان و استانداران و دیگر مأموران دولتی ارائه کرد، و به همه می فرمود که سرلوحه همه کارهای خویش را دین و اخلاق قرار دهند (1)؛ در عین حال که وظیفه خود را با قدرت انجام می دهند، مظهر مهربانی و عدالت برای مستضعفان باشند(2)، بر ضعیفان ببخشایند و بر زخم های آنان مرهم

ص:45


1- أمَرَهُ أنْ یَکْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَواتِ... .» نهج البلاغة، نامه 53 .
2- «أشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ... .» نهج البلاغة، نامه 53 .

گذارند(1) به امام و رهبر خود تأسّی کنند و از هواپرستی و آزمندی و شهوت و غضب و مال اندوزی و جاه طلبی(2)دوری کنند.

در این جا به برخی از رهنمودهای نظامی، مالی، سیاسی و قضایی حضرت اشاره می کنیم.

1 وظایف کارگزاران و استانداران

الف: امام علی علیه السلام استانداری را امانت الهی دانسته که استاندار نمی تواند به میل و اراده خود هر فرمانی را برای رعیّت صادر کند. حضرت خطاب به استاندار آذربایجان، اشعث بن قیس، نوشت:

ص:46


1- «فاعطهم من عفوک و صفحک... .» نهج البلاغة، نامه 53 .
2- «أَعینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهادٍ.» نهج البلاغة، نامه 45 .

«کاری که بر عهده توست نان خورش تو نیست ؛ بلکه بر گردنت امانتی است. کسی که تو را بدان کار گمارده نگهبانی امانت را به عهده ات گذارده، تو را نرسد که آن چه خواهی به رعیّت فرمایی و بی دستور بالا دست به کاری دشوار درآیی، تو خزانه دار مالی از اموال خداوند هستی تا آن را به من بسپاری.» (1)

ب: امام به استاندار بصره، عبداللّه بن عبّاس یادآور می شود که چون محل مأموریت تو، از سابقه شورش و جنگ و فتنه برخوردار است سعی کن با نیکی و نرمی دل مردم را به دست آوری و بهانه به دست آشوب طلبان ندهی:

«بدان که بصره محل فرود ابلیس وجای روییدن آشوب و فتنه است. پس دل مردم را با نیکویی به آنان به دست آور و گره بیم و ترس را از دل آنان باز کن. شنیدم با تمیمیان درشتی کرده ای... خدایت رحمت کند کار به مدارا سپری کن و چنان

1 «إنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أمانَةٌ... .» نهج البلاغة، نامه 5 .

ص:47

کن که به تو حسن ظن پیدا نمایم و نظرم از تو بر نگردد.» (1)

ج: امام به یکی از کارگزاران خود نسبت به کشاورزان مشرک آن منطقه که مورد اعتماد نبودند نوشت:

«آنان از سخت گیری تو شکایت کرده اند، از آن جا که نمی توانی آنان را به خود نزدیک نمایی ولی از سوی دیگر در پناه حکومت اسلامی زندگی می کنند، در کار آنان درشتی و نرمی را به هم آمیز، گاه مهربان باش و گاه تند.» (2)

د: امام به معاون استانداری بصره، زیاد بن ابیه نوشت:

«به خدا قسم اگر مرا خبر رسد که تو در بیت المال مسلمانان اندک یا بسیار خیانت کرده ای چنان بر تو سخت گیرم که درمانده و پریشان حال شوی.»(3)

ص:48


1- «اِعْلَمْ أنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ إبْلِیسَ وَ مَغْرِسُ الْفِتَنِ ... .» نهج البلاغة، نامه 18 .
2- نهج البلاغة، نامه 19 .
3- نهج البلاغة، نامه 20 .

ه: امام به استاندار مصر، محمّد بن ابی بکر نوشت:

«با مردم فروتن باش و گشاده رو. به همگان به یک چشم بنگر، در نگاه های آرام و یا تند طوری عمل کن که سران مصر طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالت تو مأیوس نشوند... .»(1)

و: امام به یکی از عاملان خود نوشته است:

«از تو خبری به من رسیده است که اگر انجام داده باشی خدایت را به خشم آورده ای و امام خویش را نافرمانی و امانت خود را از دست داده ای. شنیده ام محصول زمین را برداشته و هر چه پایت به آن رسیده برای خود نگاه داشته ای و آن چه دردستت بوده خورده ای. حساب خود را به من باز پس بده و بدان که حساب خداوند بزرگ تر است.» (2)

ص:49


1- نهج البلاغة، نامه 27 .
2- نهج البلاغة، نامه 40 ؛ نظیر همین مطلب در نامه 43 خطاب به فرماندار اردشیر خره فیروز آباد آمده است .

ز: امام در نامه به استاندار بصره، عثمان بن حنیف که وی را به دلیل شرکت در مهمانی و حضور بر سر سفره رنگین که تنها ثروتمندان در آن حضور داشتند، مذمّت کرد نوشت:

«پسر حنیف! شنیده ام توسّط یکی از جوانان بصره به مهمانی دعوت شده ای که خوردنی هایی نیکو برایت آورده اند و پی درپی کاسه ها پیشت نهاده اند. گمان نمی کردم در مهمانی ای شرکت کنی که نیازمندان از آن رانده شده اند و ثروتمندان دعوت شده باشند. بنگر کجایی؟ و از آن سفره چه می خایی؟(1)»

(2)

ح: امام به منذر بن جارود که یکی از کارگزاران حکومتش بود، نوشت:

«اما بعد، تقوا و پارسایی پدرت جارود مرا درباره تو فریفت و گمان کردم پیرو

ص:50


1- خاییدن: جویدن، به دندان نرم کردن. ر.ک: فرهنگ معین، ج 1، ص 1396 .
2- نهج البلاغة، نامه 45 .

پدرت هستی و به راه او می روی ولی به من خبر داده اند از فرمانبرداری هوای نفست دست برنمی داری و ذخیره ای برای آخرتت فراهم نمی کنی. دنیای خود را با ویران کردن آخرتت آباد می کنی و به قیمت بریدن از دینت به خویشاوندان خویش می پیوندی. اگر این خبر درست باشد و تو آشنایان خویش را از بیت المال بیشتر می بخشی شتر تو و بند کفشت از تو بهتر است و همچون تو را نمی توان بر مرزی به پاسداری گماشت... چون نامه به تو رسید نزد من بیا ان شاءاللّه » (1)

2 مذاکره و وظایف مذاکره کنندگان

حضرت در برخورد با دشمنان نخست از راه مذاکره و بدون جنگ و خونریزی سعی می کرد مشکلات را حل کند. سیّد رضی گردآورنده نهج البلاغة سه نمونه از فرستادن نماینده برای مذاکره را گزارش کرده است. نخست خطبه حضرت به نماینده

ص:51


1- نهج البلاغة، نامه 71 .

مذاکره کننده با یکی از سران جنگ جمل و دو دیگر نامه های حضرت به نمایندگان مذاکره کننده با معاویه و سران خوارج ؛ ولی بعید نیست موارد بیشتر نیز وجود داشته که به دست سیّد رضی نرسیده باشد.

الف: حضرت پیش از جنگ جمل، عبداللّه بن عباس را برای مذاکره با سران جنگ افروز جمل اعزام کرد، و در رهنمودی به وی فرمودند:

«سعی کن با طلحه دیدار نداشته باشی ؛ زیرا وی همانند گاوی است که شاخ ها را برای نبرد راست کرده، به کار دشوار پای می گذارد و آن را آسان می پندارد وی روحیه سازش پذیری و تسلیم در مقابل منطق صحیح را ندارد و مذاکره با وی بی اثر است ولی به سراغ زبیر برو که خویی نرم تر دارد و به او بگو در حجاز مرا شناختی و در عراق با ما بیگانه شدی چه شده که بر من تاختی!» (1)

ص:52


1- «لا تَلْقَیَنَّ طَلْحَةَ فَإنَّکَ إنْ تَلْقَهُ تَجِدْهُ کَالثَّوْرِ عَاقِصا... .» نهج البلاغة، خطبه 31.

ب: حضرت پیش از شروع نبرد با معاویه، جریربن عبداللّه را به سوی وی گسیل داشت و در نامه ای به وی فرمود:

«چون نامه من به تو رسید معاویه را وادار تا کار را یکسره کند و دو دلی را بگذارد و به یک سو گراید با مذاکرات بی ثمر طولانی وقت را تلف نکند و تصمیم آخر خود را بگیرد سپس او را آزاد بگذار در پذیرفتن جنگی که مردم را آواره می کند یا آشتی ای که وی را خوار کند. اگر جنگ را پذیرفت دیگر نزد او نمان اصرار نکن و اگر آشتی را پذیرفت از او بیعت بگیر.»(1)

ج: امام پیش از نبرد نهروان، عبداللّه بن عباس را برای گفت و گو با خوارج اعزام کرد

و به او فرمود:

«با قرآن بر آنان استدلال نکن ؛ زیرا قرآن تاب تفسیرهای گوناگون دارد. تو تفسیری

ص:53


1- «فَإذا أتَاکَ کِتَابِی فَاحْمِلْ مُعَاوِیَةِ عَلَی الْفَصْلِ وَ خُذْهُ بِالأَْمْرِ الْجَزْمِ... .»نهج البلاغة، نامه 8.

را می گویی و آنان چیز دیگری می گویند مذاکره و استدلال تو به جایی نمی رسد ولی با احادیث پیامبر و سنت آن حضرت برای آنان استدلال کن که دیگر راهی جز پذیرفتن آن ندارند.» (1)

3 وظایف ارتش و سران نظامی

امام در پیام و فرمان های خویش به نظامیان، مهربانی و رحمت اسلامی و رعایت حال زنان و ضعیفان را در عین صلابت و درشتی متذکر شده است.

الف: حضرت به سپاهیان خویش قبل از نبرد صفین فرمود:

«با آنان مجنگید مگر جنگ را شروع کنند... اگر به خواست خداوند شکست خوردند آنان را که پشت کرده اند، مکشید و آنان را که قدرت دفاع از خویش ندارند، آسیب مرسانید، مجروحان را از پا در میاورید، زنان را آزار ندهید هر چند به شما یا رهبر

ص:54


1- «لا تُخاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذو وُجُوهٍ ... .»نهج البلاغة، نامه 77.

شما اهانت کنند....»(1)

ب: امام به معقل بن قیس ریاحی که از سران لشکر حضرت در صفین بود و بر سه هزار نفر به عنوان مقدمه لشکر فرماندهی می کرد، فرمود:

«تقوا داشته باش از خدایی که از دیدار او ناچاری، جنگ مکن مگر با آن که با تو بجنگد، در خنکی بامداد راه بسپار و در هنگام گرمی روز به سپاهت استراحت بده، سرشب راه مرو ؛ بلکه با پدیدار شدن سحر در پناه برکت خداوندی حرکت کن ؛ چون دشمن را دیدی در میانه لشکرت باش، نه چنان از دشمن فاصله بگیر همانند کسی که ترس دارد و نه چنان نزدیک شو همانند کسی که می خواهد جنگ را آغاز کند. پیش از آن که به راه راست دعوتشان کنید و راه عذر بر آنان ببندید جنگ را شروع نکنید

ص:55


1- «لا تُقاتِلُوهُمْ حَتّی یَبْدَؤوکُمْ ... .» نهج البلاغة، نامه 14.

و کینه آنان شما را به شروع جنگ واندارد.» (1)

ج: حضرت به سپاهیان در مورد موقعیت جغرافیایی محل نبرد چنین فرمود:

«چون به سر وقت دشمن رفتید یا دشمن بر سر شما آمد، لشکرگاهتان را در بلندی ها یا دامنه کوه ها یا بین رودخانه ها قرار دهید تا شما را پناه و دشمن را مانعی بر سر راه باشد و جنگ با آنان از یک سو یا دو سو انجام شود، بر ستیغ کوه ها، دیده بان ها بگمارید... مبادا پراکنده شوید، چون فرود می آیید با هم فرود آیید و چون کوچ کردید با هم کوچ کنید و در هنگام شب بر گرداگرد خود نیزه ها برپا کنید یا کم بخوابید

و یا لختی بخوابید و لختی بیدار مانید.» (2)

د: حضرت در مورد صلابت و دلیری به هنگام نبرد فرمود:

«حق شمشیرها را ادا کنید، پهلوهای دشمن را به خاک درآرید و

ص:56


1- نهج البلاغة، نامه 12.
2- نهج البلاغة، نامه 11.

بکوشید تا نیزه را هر چه کارگرتر فرو برید و ضربت را هر چه سخت تر فرود آورید، دم فروبندید که ترس را بیشتر دور می کند... .»(1)

ه: حضرت درباره حقوق ارتشیان فرمود:

«بدانید حق شماست که من چیزی را از شما نپوشانم جز راز جنگ، و کاری را جز در حکم شرع، بی مشورت شما انجام ندهم و حق شما را از موقع آن به تأخیر نیندازم و تا آن را نرسانم وقفه ای در آن روا ندانم و همه شما را در حق برابر دانم و چون چنین کردم اطاعت من بر عهده شما واجب است... .» (2)

و: امام علیه السلام در مورد صلابت و جدیّت در میدان نبرد به محمّد حنیفیه فرمود:

«اگر کوه ها از جای کنده شد تو جای خویش بمان، دندان ها را بر هم فشار و کاسه سرت را به خدا عاریت بسپار، پای در زمین کوب و چشم به کرانه سپاه بدوز و بیم بر خود راه

ص:57


1- نهج البلاغة، نامه 16.
2- نهج البلاغة، نامه 50.

مده و بدان که پیروزی از آن خداوند است.»(1)

ز: امام علیه السلام در مورد عدم آسیب رساندن ارتش به مردم در مسیر راه خطاب به استانداران نوشت:

«از بنده خدا علی امیرمؤمنان به کارگزارانی که سپاهیان از سرزمین آن ها عبور می کنند. اما بعد، من سپاهیانی را فرستادم که به خواست خداوند از سرزمین شما عبور خواهند کرد، من آنان را به آزار نرساندن به مردم سفارش کرده ام، من نسبت به آزاری که برسانند بیزارم مگر راهی برای سیر کردن خود نداشته باشند، پس اگر از سپاهیان، کسی دست به ستم گشاید او را کیفر دهید و در مقابل دست انسان های بی خرد را بر روی آنان بازنگذارید که ارتش را آزار داده و روحیه آنان را تضعیف کنند من در میان سپاه جا دارم شکایت های خود را به من برسانید... آن چه از

ص:58


1- «تزول الجبال و لا تزل.» نهج البلاغة، خطبه 11.

آنان به شما می رسد را با من در میان گذارید تا به یاری خدا آن را تغییر دهم.»(1)

4 دستورالعمل درباره دریافت مالیات

در نهج البلاغة سه نامه وجود دارد که آیین نامه حضرت، به مأموران دریافت مالیات تلقّی می شود و امام علیه السلام تصویر زیبایی از برخورد با مردم ارائه فرموده است.

سید رضی در ابتدای یکی از آن ها نوشته است:

«این جمله ها را آوردیم تا همه بدانند علی علیه السلام ستون حق را به پا داشت و در تمامی کارهای ریز و درشت، نشانه های عدالت را به جای نهاد.» (2)

در این نامه ها، عدالت اسلامی به نحوی دقیق و لطیف مطرح شده و چهره رحمت دین نشان داده شده است.

ص:59


1- نهج البلاغة، نامه 60.
2- نهج البلاغة، خطبه 25.

الف: امام علیه السلام برای مأموران دریافت مالیات از مردم، چنین نوشت: (1)

«با تقوای الهی حرکت کن، هرگز مباد که مسلمانی را بترسانی، یا بر قلمرو او به زور بگذری یا از چیزی بیشتر از آن چه حق خدا در مال اوست، بگیری. هرگاه بر قبیله ای فرود آمدی در سرِ آب آنان خانه بگیر و با خانه و خانواده های آنان درنیامیز. سپس با متانت و وقار پیش برو و پس از سلام بی آن که در سلام و تعارف کم ترین کوتاهی روا داری چنین بگو: ای بندگان خدا مرا ولی خدا و جانشین او به سوی شما فرستاده است تا حقّی را که خداوند در اموالتان دارد، بگیرم. آیا در اموال شما حقّی هست کهبپردازید؟ اگر کسی جواب منفی داد دوباره سخن خود را بازگو نکن و اگر کسی گفت آری همراهش روان شو بی آن که او را تهدید کنی یا بر او سخت بگیری، هر چه از زر و

ص:60


1- عبارت این است: «کانَ یَکْتُبُها لِمَنْ یَسْتَعْمَلُهُ عَلَی الصَّدَقاتِ.» معلوم می شوداین شیوه همیشگی حضرت بوده است .

سیم داد بستان و اگر اموالی از نوع گاو و گوسفند و شتر داشت بی اجازه و سرزده وارد آن مشو ؛ زیرا گر چه خداوند حقّی در آن ها دارد ولی بیشتر آن ها از آنِ اوست، دام ها را هراسان مکن که این رنجش دامدار را در پی خواهد داشت.

در حسابرسی دارایی را دو بخش کن سپس صاحب مال را در انتخاب آزاد بگذار هرکدام را برگزید، بی چون چرا بپذیر و سپس باقی مانده را تقسیم کن و باز آزادش بگذار و به همین سان کار را ادامه بده تا همان بماند که حقّ خداست. اگر باز صاحب مال تقاضای فسخ و تغییر داد، بپذیر و دوباره اموال را در هم بیامیز و همان کار گذشته را در تقسیم تکرار کن... سپس اموال را به کسی که مورد اعتماد تو و دلسوز نسبت به اموال مسلمانان باشد، بسپار... و به او گوشزد کن میان ماده شتران و بچه های شیرخوار آن ها جدایی نیندازد و در دوشیدن شیر چنان زیاده روی نکند که به فرزندشان آسیب رساند و به هنگام سواری بر آنان فشار نیاورد... رعایت این نکته ها موجب

ص:61

خواهد شد که پاداش تو بسیار شده و به رستگاری نزدیک شوی. انشاءاللّه » (1)

ب: امام علی علیه السلام در نامه ای به یکی از مأموران مالیاتی وی را به تقوای الهی در کارهای نهانی و پنهانی دعوت کرد و فرمود:

«هر کس نهان و آشکارا، گفتار و کردار او دوگانه نباشد، از عهده ادای امانت برآید و در عبادت توفیق اخلاص یابد، او را فرمان می دهم با مردم تندخو نباشد به آنان دروغ نگوید... بی گمان در این مالیات تو را سهمی معیّن است که ما به تو خواهیم رساند ولی در این حال قشرهایی از کم توانان و تنگدستان شریک تو می باشند، تو نیز بکوش حقوق آنان را بی کم و کاست بپردازی و بدا به حال کسی که تهی دستان و تنگدستان وبدهکاران و... در برابر خدا دشمن او باشند. کسی که امانت را دست کم گیرد و خیانت را چراگاه خویش قرار دهد در دنیا خود را در پرتگاه رسوایی جای دهد و در آخرت

1 نهج البلاغة، خطبه 25.

ص:62


1- نهج البلاغة، خطبه 25.

خوارتر و رسواتر باشد که بزرگ ترین خیانت ها، خیانت به امّت و زشت ترین دغل کاری، ناراستی کردن با رهبران است.» (1)

ج : امام علیه السلام در نامه ای دیگر به مأموران مالیات نوشت:

«از بنده خدا علی امیرمؤمنان به کارگزاران جمع آوری خراج، کسی که نگران سرنوشت خود نباشد نیاز فردای خود را پیش نفرستد. بدانید آن چه به آن مأموریّت دارید اندک است و آسان با پاداشی بس گران، اگر سرکشی از حق که خداوند نهی کرده، هیچ کیفری نمی داشت به پاس بازده ارزشمند خودداری از آن اعمال، در رعایت نکردن آن عذری نبود بر فرض که خداوند وعده عذاب و جهنم نداده بود، سرکشی نکردن از حق به قدری آثار مفید دارد که ترک آن به هیچ بهانه ای روا نیست پس در روابط خود با مردم انصاف را پاس دارید و در برآوردن نیازهای آنان

ص:63


1- نهج البلاغة، خطبه 26.

شکیبایی ورزید که شما ملّت را خزانه داران و امّت را نمایندگان و رهبران را سفیران هستید. هرگز مباد که کسی را از مایحتاجش باز دارید و برای گردآوری مالیات پوشاک زمستانی یا تابستانی کسی را یا حیوان سواری را که با آن کار می کند یا خدمتکارش را بفروشید. هرگز مباد احدی را برای درهمی تازیانه بزنید و هرگز مباد که به مال احدی از مردم چه مسلمان و چه اقلیّت های مذهبی دست درازی کنید، مگر اسب و جنگ افزاری که بخواهد در اختیار دشمن قرار بگیرد و در تجاوز به مسلمانان به کار گرفته شود... .»(1)

5 اصول کشور داری در عهدنامه مالک اشتر

مفصل ترین و با اهمیت ترین دستورالعمل علی علیه السلام فرمانی است که آن حضرت برای مالک بن حارث نخعی ملقّب به «اشتر» سردار دلیر و پاک اعتقاد خود هنگامی که او

ص:64


1- نهج البلاغة، نامه 51.

را مأمور استانداری مصر نموده بود، نوشت. این فرمان جامع آرای سیاسی و نخستین برنامه و دستور حکمرانی در اسلام است که امام با نظم منطقی و با استناد به آیات قرآنی و احادیث رسول گرامی اسلام علیه السلام ، آیین حکومت الهی را ارائه و نشان داده است که چگونه ممکن است در عین زهد و بی اعتنایی به دنیا، امور کشور را به صورتی که مورد رضای خدا و خشنودی و آسایش خلق باشد، اداره نمود.

در این جا فهرستی از عنوان های فرمان را ارائه می کنیم:

مسؤولیت سنگین وزیران و مقامات عالیه دولت ؛

شرایط انتخاب مأموران عالی رتبه ؛

اصل تفکیک قوا ؛

لزوم استقلال دادگاه و قاضی ؛

راه اصلاح مأموران دولت ؛

طبقه بندی مشاغل دولتی و آموزش کارمندان دولت ؛

ص:65

طبقه بندی جامعه اسلامی و تعیین وظایف هر طبقه ؛

لزوم پای بندی مقامات دولتی به پیمان ها ؛

عوامل ایجاد اعتماد بین رئیس حکومت و مردم ؛

عدالت اجتماعی ؛

زیان نزدیکان بد حکمران ؛

اهمیت بازرگانان و صنعت گران در اقتصاد کشور؛

انسان دوستی و نیکوکاری حکمرانان ؛

احتکار و زیان های آن ؛

حفظ حقوق کارگران ؛

برابری قوی و ضعیف در برابر قانون ؛

ص:66

راه درمان مسأله فقر و... (1)

فرمان حضرت به مالک اشتر به قدری در اوج عظمت قرار دارد که برخی صدور آن را در آن زمان و با توجه به فرهنگ حاکم بر 14 قرن پیش، مورد تردید قرار داده اند و بسیاری از محققان برای اثبات صدور و اصالت و صحت این فرمان تحقیقاتی ارزشمند انجام داده اند. (2)

ص:67


1- نهج البلاغة، نامه 53 .
2- نظرات سیاسی در نهج البلاغة، ص 117 به بعد .

سیری در مباحث اخلاقی و تربیتی نهج البلاغة

اخلاق یکی از شعبه های حکمت عملی است که آن را علم چگونه زیستن دانسته اند. براساس قواعد اخلاقی، رفتار انسان برای دست یابی به سعادت و کمال توجیه می شود و نیک و بد و به طور کلی وظایف فردی و اجتماعی انسان مشخص می شود.

محاسن اخلاقی و مکارم اخلاقی صفات پسندیده آدمی را تشکیل می دهد. (1) محاسن اخلاقی به صفاتی گفته می شود که تنها در رفتار ظاهری او انعکاس دارد ولی ممکن است شخصیت عالی نداشته باشد ؛ همانند تمیزی و آراستگی ظاهری، خوشرویی، رعایت آداب اجتماعی در برخورد با دیگران که صاحب این صفات گر چه از محاسن اخلاقی برخوردار می باشد و رفتار ظاهری او پسندیده است ولی ممکن است فردی ستمگر، دو رو، خائن و یا دروغگو باشد که در زمره انسان ها به شمار

ص:68


1- ر.ک: دریچه ای گشوده بر آفتاب، دکتر رزمجو، ص 140 ؛ فرهنگ معین، ذیل واژه «اخلاق».

نیامده و از نظر شخصیتی در حد حیوانیت سقوط کرده باشد.

مکارم اخلاقی به صفاتی گفته می شود که در درون و جان آدمی جای گرفته باشد همانند خداترسی، نوع دوستی، عدالت خواهی، راستی و درستی که باعث عظمت شخصیت می شود و از او انسانی وارسته و عالی و متعالی می سازد و صاحب آن به مراتب کمال و کرامت آدمی نایل می شود.

امام علی علیه السلام در نهج البلاغة به مکارم اخلاقی توجه داده، و از محاسن اخلاقی به نیکی یاد کرده و رعایت آن ها را به انسان ها توصیه کرده است.

تربیت چیزی جز آموزش آداب پسندیده و متخلق کردن فرد به اخلاق نیکو به منظور شکوفایی استعدادها و تلطیف عواطف و احساس های او نیست. در واقع، با تربیت سعی می شود تغییرهای مطلوب در وجود انسان برای رسیدن به کمال ایجاد شود. (1)

ص:69


1- ر.ک: دریچه ای گشوده بر آفتاب، دکتر رزمجو، ص 140 141 ؛ فرهنگ معین، ذیل واژه «اخلاق».

ساختار اخلاقی و تربیتی نهج البلاغة

ساختار اخلاقی و تربیتی نهج البلاغة

اهمیت اصول تربیت نهج البلاغة آن گاه روشن می شود که با سایر مکتب ها و مبانی تربیتی آن ها سنجیده شود ؛ زیرا مکتب ها و مذهب هایی هستند که مادی بودن و علاقه های دنیایی را به طور مطلق نفی می کنند و به زندگی دنیایی با دیده تحقیر می نگرند ؛ همانند دین هندو و بودا ؛ یا شیوه هایی که در ریاضت های شاقّ جسمانی جوکیان و یا بعضی از صوفیه و یا در رهبانیت مسیحی مشاهده می شود که به اصطلاح تنها درصدد تعالی روح هستند و کالبد جسمانی خود را از بهره وری نعمت های حلال خداوندی بی بهره ساخته اند.

در مقابل، مکتب هایی همچون کمونیسم یا کاپیتالیسم وجود دارند که اساس آن ها بر ماده گرایی استوار است و پیروان آنان جز به نان و اقتصاد و رفاه مادی ولذت های جسمانی نمی اندیشند و در نتیجه، در فساد و تباهی غوطه ورند.

مکتب تربیتی نهج البلاغة که بر جهان بینی توحیدی اسلام استوار است

ص:70

دربردارنده تعادل و هماهنگی بین امور مادی و معنوی است، و مکتبی است که مادی بودن را اصل می داند ولی هدف بودن آن را انکار می کند. این مکتب بر نردبان مادی بودن، انسان را به صعود بر بام بلند آفرینش و به سوی خداوند دعوت می کند و زندگی معنوی را بر بنیاد و زندگی مادی بنا می سازد.

در مکتب نهج البلاغة به پرورش انسان صالح مؤمن توجه شده و هر دو بعد جسم و روح و جنبه های مادی و معنوی، دنیایی و آخرتی او مورد توجه قرار گرفته است. اگر برخی از روش های تربیتی تنها به جنبه محسوس و مادی نگریسته اند یا تنها به جنبه روحانی انسان توجه کرده اند یا برخی اصالت فرد و برخی اصالت اجتماع را مطرح ساخته اند ؛ (1) نهج البلاغة با جامعیتی خاص، برای همه نیازهای فردی و اجتماعی، مادی و معنوی آدمی چاره اندیشی کرده است. روش تربیتی نهج البلاغة متناسب با

ص:71


1- ر.ک: دریچه ای گشوده بر آفتاب، دکتر رزمجو، ص 140 141 ؛ فرهنگ معین، ذیل واژه «اخلاق».

فطرت و سرشت بشری بوده و تمامی احتیاج های جسمی و روانی و فردی و اجتماعی انسان را مورد توجه قرار داده است.

شخصیت والای حضرت علی علیه السلام خود نمونه کامل تربیتی اسلام و تبلور عینی تفکر و بینش توحیدی است، آن حضرت از سنین کودکی در کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و تحت سرپرستی آن انسان بزرگ قرار گرفت و پرورش یافت.

ابعاد روحی و مکارم والای آن حضرت با فرهنگ زلال وحی و قرآن شکل گرفته و تا آن جا پیش رفت که خود، قرآن ناطق و مفسّر و شارح راستین این کتاب مقدس گردید.

آن حضرت در مورد دوران کودکی که در دامن تربیتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرورش می یافت، فرموده است:

«شما می دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است و خویشاوندیم با او در چه نسبت است. آن گاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویش جا داد مرا در بستر خویش می خوابانید چنان که تنم را به تن خویش می سود و بوی خوش خود را به من

ص:72

می بویانید و گاه بود که لقمه ای را جویده و در دهانم می گذاشت. از من دروغی نشنید و خطایی در کردار ندید... من در پی او بودم چنان که شتر بچه در پی مادر سایه به سایه آن حضرت حرکت می کردم هرروز برای من ازاخلاق خودنشانه ای به پا می داشت و مرا به پیروی آن می گماشت... من سومین مسلمان بودم پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و خدیجه علیهاالسلام نور وحی را می دیدم و بوی نبوت را می شنیدم، هنگامی که وحی بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرود آمد آوا و ناله شیطان را شنیدم، از پیامبر در مورد آن پرسیدم، فرمود: این شیطان است از این که او را نپرستند ناامید و نگران است بعد فرمود: همانا تو می شنوی آن چه من می شنوم و می بینی آن چه من می بینم جز این که تو پیامبر نیستی ولی تو وزیری و به راه خیر می روی سرانجام کارت خیر و سعادت است .» (1)

ص:73


1- «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله بِالْقَرابَةِ الْقَرِیبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ أنا وَلَد یَضُمُّنِی إلی صَدْرِهِ... .» نهج البلاغة، خطبه 192 .

امام علی علیه السلام در نهج البلاغة عوامل بسیاری را به عنوان مبانی اخلاقی و لوازم عزت دنیا و آخرت آدمی معرفی کرده است و این صفات لازمه شخصیت انسان کامل است ؛ صفاتی همچون دانش اندوزی توأم با عمل، زهدورزی و بی اعتنایی به جلوه های دنیایی، آزادگی و آزاد مردی، دادگری و ظلم ستیزی، نظم و حسابرسی در امور، تقوای الهی، حسن معاشرت و خوش خلقی و انسان دوستی، شکیبایی، وفاداری، ثبات قدم، رازداری، فروتنی، دوراندیشی، میانه روی، یادآوری مرگ، عبرت از احوال گذشتگان و... .

این صفات در دو محور اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی قابل تقسیم است.

الف: اخلاق فردی

1 دانش اندوزی توأم با عمل

در دیدگاه نهج البلاغة علم توأم با عمل و عالمان عامل از پایگاهی رفیع برخوردارند. امام در فضیلت علم در مقایسه با دارایی فرمود:

«دانش از دارایی بهتر است ؛ چرا که دانش تو را پاسدار است و تو مال را نگهبان، مال با

ص:74

هزینه کردن کم آید اما دانش با انفاق آن می بالد به برگ و بار می نشیند و شخصیت پرورده شده توسط مال، با نابودی مال، نابود می شود. به وسیله دانش، آدمی در زندگی توفیق عبادت پیدا می کند... علم فرمانرواست و مال فرمانبر و مغلوب.» (1)

امام در مورد عمل کردن به علم فرمود:

«دانشمندی که برخلاف علمش عمل کند چونان نادانی سرگردان است که از نادانی خویش هوشیار نگردد بلکه حجت بر عقاب او بیشتر است و حسرت و اندوهش زیادتر و سرزنشش نزدِ خداوند افزون تر است.» (2)

2 بی اعتنایی به زخارف دنیوی

در مکتب تربیتی اسلام دل به مال و جاه بستن و آرزوهای طولانی نسبت به تأمین

ص:75


1- نهج البلاغة، حکمت 147 .
2- «ءانَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بَغَیْرِ عِلْمِهِ کَالْجَاهِلِ الْحائِرِ... .» نهج البلاغة، خطبه 110 .

لذت های جسمانی و هواهای نفسانی داشتن مذموم شناخته شده است، ولی زهدی که در اسلام و نهج البلاغة از آن تمجید شده است از نوع رهبانیت مسیحی و انزوای صوفیانه نیست ؛ چرا که در این نوع، زهد ملازم با ترک دنیا و گریز از جامعه و دست کشیدن از کار و زندگی است.

انسان دست پرورده نهج البلاغة ضمن دل نبستن به آن چه بقا و وفا ندارد و ضمن تحت تأثیر واقع نشدن نسبت به امور فریبنده جهان مادی، هیچ گاه از کار و کوشش دست برنداشته و از رزق حلال خداوندی بهره خویش را می جوید، به وظایف فردی و اجتماعی خود اقدام کرده و از سهم و نصیب خود در دنیا برخوردار می شود.

امام علی علیه السلام زاهدان را چنین توصیف کرده است:

«زاهدان مردمی بودند در دنیا که ظاهرا از اهل دنیایند اما در واقع، اهل آن نیستند آنان در دنیا زندگی می کنند مانند کسی که اهل دنیا نیست زیرا دل به دنیا نبسته اند و آن را سرای عاریتی دانسته اند کار از روی بصیرت کردند... تن های آنان این جا در

ص:76

کار و تلاش است ولی در واقع میان مردم آخرت در گردش است.»(1)

امام، زهد را چنین تعریف کرده است:

«مفهوم زهد کلاً در این دو جمله از قرآن است که خداوند فرمود: "هرگز بر آن چه از دست شما رفته دلتنگ نشوید و به آن چه به شما می رسد شادمان نگردید" پس کسی که بر گذشته افسوس نخورد و به آن چه پیش آید شادمان نشود، زهد را از هر دو سوی آن دریافته است.»(2)

مقصود از هر دو طرف زهد بی اعتنایی به گذشته و آینده است.

ص:77


1- نهج البلاغة، خطبه 230 .
2- «الزُّهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلِمَتَیْنِ مِنَ الْقُرْآنِ: قالَ اللّه ُ سُبْحانَهُ "لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ"» نهج البلاغة، حکمت 439 .

3 آزادگی و ظلم ستیزی

از دیگر خطوط برجسته و درخشان در سیمای اخلاقی نهج البلاغة آزادگی و ظلم ستیزی است. رهایی انسان از بندگی غیرخدا و نجات او از اسارت علاقه های فریبنده دنیایی و دشمنی با ظلم و ظالم موضوع هایی است که در قلمرو معارف نهج البلاغة از اهمیتی خاص برخوردار است. امام فرمود:

«بنده دیگری مباش که خدایت تو را آزاد آفریده است.» (1)

هم چنین در عظمت و اهمیت تقوا فرمود:

«تقوا، وسیله رهایی و آزادگی از هر بندگی است.» (2)

ص:78


1- «وَ لا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّه ُ حُرّا» نهج البلاغة، نامه 31 .
2- «فَإنَّ تَقْوی اللّه ِ... عِتْقٌ مِنْ کُلِّ مَلَکَةٍ.» نهج البلاغة، خطبه 230 .

امام در مورد انصاف ورزی با مردم و پرهیز از ظلم و ستم به آنان فرمود:

« ای مالک! با خدا به انصاف رفتار کن اوامر و نواهی او را رعایت کن و درباره مردم انصاف را از دست مده خود و نزدیکان و آشنایان تو نه خود بر آنان ستم کن و نه بگذار خویشان و دوستانت به نام تو بر آن ها ستم ورزند که اگر چنین نکنی ستمکاری و کسی که به بندگان خدا ستم کند، خداوند دشمن او شود و با هر کس که خدا دشمن شود عذرش را نمی پذیرد و دلیل و توجیه او را نادرست می گرداند.» (1)

حضرت به امام حسن و امام حسین علیهم السلام فرمود:

« همواره دشمن ستمگر و طرفدار مظلوم باشید.» (2)

ص:79


1- «أنْصِفِ اللّه َ وَ انْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ وَ مَنْ خاصَّةِ أهْلِکَ وَ مَنْ لَکَ فیهِ هَوًی... .» نهج البلاغة، نامه 53 .
2- «کُونا لِلظَّالِمِ خَصْما وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا.» نهج البلاغة، نامه 47 .

4 نظم و حسابرسی در امور

بی گمان نظم در کارها و برنامه ریزی دقیق مبتنی بر زمان بندی حساب شده، برای رسیدگی و انجام امور، سودمندی های فراوانی دارد که به پیشرفت فرد و اجتماع مدد می رساند. نظم، از هدر رفتن وقت و از بین رفتن نیروها و امکانات آدمی جلوگیری می کند.

شخص منظم می تواند در سایه نظم در زندگی به تمامی تعهدها و پیمان های خود به موقع وفا کند. اشخاص منظم در هر کجا که باشند موجب خیر و برکت و اعتماد و تسکین خاطر مردمی هستند که با وی سر و کار دارند. رعایت نظم از موضوع های اساسی در سامان دهی کارها به شمار می آید.

امام علی علیه السلام در حالی که فرق سرش شکافته و از درد ناشی از آن در بستر افتاده

بود و به هنگام آخرین وصیت های خویش پس از توصیه به تقوای الهی، نظم در کارها را متذکر شد که در خود نکته ها نهفته دارد. امام فرمود:

«شما امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و همه فرزندانم و کسانم و آنان را که وصیت و

ص:80

نامه من به آنان می رسد به ترس از خدا و نظم و

آراستن در کارها سفارش می کنم.» (1)

با این همه در این که چرا مسلمانان و شیعیان آن حضرت با نظم بیگانگی دارند و کشورهای بیگانه از دین این مقدار به رعایت آن پرداخته اند، جای تأمل بسیار دارد .

امام می فرمود:

«بندگان خدا خودتان را ارزش سنجی کنید قبل از آن که شما را بسنجند و خویشتن را حسابرسی نمایید قبل از آن که به حسابتان برسند.» (2)

ب: اخلاق اجتماعی

1 خوش خلقی و انسان دوستی

از مبانی تربیت و اخلاق در نهج البلاغة حسن معاشرت و خوش خلقی و انسان

.

ص:81


1- «أوصِیکُما وَ جَمِیعَ وَلَدی وَ أهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتابِی بِتَقْوَی اللّه ِ وَ نَظْمِ أمْرِکُمْ.» نهج البلاغة، نامه 47 .
2- نهج البلاغة، خطبه 90

دوستی است. امام به زمامداران خود توصیه می فرمود که با همه مردم مهربان باشند.

در عهدنامه مالک اشتر چنین آمده است:

مهربانی و خوش رفتاری با رعیت تمامی مردم چه مسلمان و چه غیر مسلمان را در دل خود جای ده. با آنان مهرورزی کن و همچون جانور شکاری مباش که خوردنشان را غنیمت شماری ؛ زیرا مردم دو دسته اند: یا برادر دینی توأند و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند می باشد. خواسته یا ناخواسته خطایی از آنان سر می زند، به خطاشان منگر و از گناهشان درگذر.» (1)

امام به همه انسان ها خطاب می کنند:

«چنان با مردم آمیزش و برخورد داشته باشید که اگر مردید، بر شما بگریند و اگر زنده

ص:82


1- «أشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ... .» نهج البلاغة، خطبه 53 .

ماندید، به شما مهربانی ورزند خواستار معاشرت با شما باشند .»(1)

«خوش خویی، دام دوستی است و مدارا و دوستی با مردم پوشنده عیب هاست.»(2)

امام نحوه رفتار با دیگر مردم را چنین می پسندد:

«چون برادر دینی تو از تو بُرید خود را به پیوند با او وادار و چون روی برگرداند مهربانی پیش آر، و چون بخل ورزد از بخشش او و هنگام دوری گزیدن او، از نزدیک شدن و به وقت سخت گیری از نرمی کردن و به هنگام گناهش از عذر خواستن دریغ مدار چنان که گویی تو بنده

اویی و او به تو نعمتی داده است و حقی بر گردنت دارد و مبادا این نیکی را آن جا انجام دهی

ص:83


1- «خالِطُوا النَّاسَ مُخالَطَةً أنْ مُتُّمْ مَعَها بَکَوْا عَلَیْکُمْ وَ إنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إلَیْکُمْ.» نهج البلاغة، حکمت 10.
2- «الْبَشاشَةُ حِبالَةُ الْمَوَدَّةِ وَ الاْءحْتِمَالَ قَبْرُ الْعُیُوبِ» نهج البلاغة، حکمت 6 .

که نباید و یا درباره کسی که آن را نشاید به کسی که شایسته نیکی نیست چنان رفتار نکن .»(1)

2 برخورد با یتیمان، همسایگان و خویشاوندان

سفارش های امام در برخورد با یتیمان، همسایگان و خویشاوندان خواندنی است.

حضرت فرمود:

«از خدای بترسید درباره یتیمان برای دهان های آنان نوبت قرار ندهید که گاه سیر و گاه گرسنه بمانند کاری نکنید که بر اثر بی سرپرستی ضایع و تباه شوند.»

«ازخدابترسید درباره همسایگانتان که سفارش شده پیامبرتان می باشند.رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره درباره آنان سفارش می فرمود تا آن جا که گمان کردیم او برای(2)

ص:84


1- «احْمِلْ نَفْسَکَ مِنْ أخِیکَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَی الصِّلَةِ وَ عِنْدَ صُدودِهِ عَلَی اللَّطَفِ وَ الْمُقارَبَةِ....»نهج البلاغة،نامه 31 .
2- «اللّه َ اللّه َ فِی الاْءیْتامِ فَلا تُغِبُّوا أفْواهَهُمْ وَ لا یَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ... .» نهج البلاغة، نامه 47 .

همسایه حق ارث قرار خواهد داد.» (1)

«همانا برترین وسیله نزدیکی به خداوند سبحان عبارت است از: ایمان به خدا و پیامبرش... و احسان و نیکی و پیوند با نزدیکان و خویشاوندان که مال را افزون سازد و اجل و مرگ را به تأخیر اندازد.» (2)

3 انصاف ورزی با مردم

حضرت خطاب به امام حسن علیه السلام فرمود:

«ای فرزند عزیزم! در روابطت با دیگران، خود را میزان قرار ده هر چه را برای خود می پسندی، برای دیگران نیز بپسند... چنان که دوست نداری ستم ببینی، خود نیز ستم

ص:85


1- نهج البلاغة، خطبه 47 .
2- «أن أفْضَلَ ما تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إلَی اللّه ِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی الاْءیمانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ ... وَ صَلَةُ الرَّحِمِ فَإنَّهَا مَثْراةٌ فِی الْمَالِ وَ مَنْسَأةٌ فِی الاْءجَلِ.» نهج البلاغة، خطبه 110 .

مکن، و همان گونه که از دیگران نیکی را انتظار داری، خود نیز در حق آنان نیکی کن. هر کاری را که از دیگران زشت می شماری، ارتکابش را برای خود نیز زشت بدان، از خدمت دیگران به تو به مقداری خشنود باش که خود راضی به ارایه آن به دیگران هستی... آن چه را دوست نداری درباره ات بگویند تو نیز درباره دیگران مگو... .»(1)

امام علی علیه السلام در وصیتی طولانی خطاب به امام حسن علیه السلام نکته های فراوان اخلاقی را تذکر داده است.

در این جا برخی از محورهای آن را فهرست می کنیم:

«از پدری که در آستانه فناست و چیرگی زمان را پذیراست زندگی را پشت سر نهاده، به گردش روزگار گردن نهاده... به فرزندی که آرزومند چیزی است که به دست نیاید و

ص:86


1- «یا بُنَیَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزانا فِیَما بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ.» نهج البلاغة، نامه 31.

بیماری ها را نشانه و در گرو گذشت زمانه است... تو را سفارش می کنم به:

ترس از خدا و پیوسته در فرمان او بودن ؛

دلت را به اندرز و موعظه زنده بدار و به پارسایی بمیران ؛

آخرتت را به دنیا مفروش ؛

به کار نیک امر کن و خود را در شمار نیکوکاران قرار ده ؛

در راه خدا بکوش و از ملامت سرزنش گران بیمی به خود راه مده ؛

خود را به شکیبایی عادت بده ؛

به راه پدران پارسایت برو ؛

به دنیا دل مبند ؛

راهی طولانی در پیش داری پس توشه آن را فراهم کن ؛

تو برای آخرت و جهان دیگر آفریده شده ای نه برای دنیا ؛

کمتر سخن بگو و بیشتر تفکر کن ؛

ص:87

حق دیگران را ضایع مکن و... .»(1)

سیری در مسایل اجتماعی نهج البلاغة

بی گمان انسان در طول حیات اجتماعی خویش همواره به صورت قبیله ای زندگی کرده و با زندگی جمعی و اجتماعی به ایجاد شهرهای بزرگ و تمدّن های عظیم دست یافته است.

گر چه در تاریخ زندگی انسان حالت هایی همچون انزوا گزینی و دیر نشینی و سکناگزینی در کوه و غار مشاهده می شود، ولی این حالت ها غیر معمول بوده و در تعداد بسیار کمی از جمعیت های بشر رخ داده است.

بر این اساس، در دانش جامعه شناسی این پرسش مطرح شده است که چرا بشر

ص:88


1- «مِنَ الْوالِدِ الْفانِ الْمُقِرِّ لِلزَّمانِ المُدْبِرِ الْعُمُرِ... .» نهج البلاغة، نامه 31 .

زندگی اجتماعی را برگزیده است ؟

آیا علت خارجی و بیرونی نظیر توفان و سیل و بیماری های سخت یا نزاع ها باعث شده است که انسان ها به سمت یکدیگر جذب شده و به تشکیل واحد جمعی مبادرت ورزند ؟

آیا علّت درونی و طبیعت حیوانی و غریزی انسان وی را وادار به زندگی جمعی کرده است؟ به این معنا که انسان نیز همچون حیواناتی که به صورت جمعی به منظور یافتن شکار بیشتر و خوردن لاشه های زیادتر زندگی می کنند، دست به زندگی جمعی زده است تا پوشاک و خوراک او بهتر و مناسب تر تأمین شود.

آیا زندگی اجتماعی امری متناسب با طبیعت عقلانی انسان است و اندیشه و تفکر و شعور فطری انسان آن را بر زندگی انفرادی ترجیح داده است ؟

در نظریّه نخست، زندگی اجتماعی انسان غیرطبیعی و امری اضطراری و تحمیلی است ؛ زیرا از اضطرار و اجبار عوامل آب و هوایی یا زیست محیطی و همانند آن ناشی

ص:89

شده است و انسان ها از روی میل و کشش درونی دور یکدیگر جمع نشده اند و تنها از روی ضرورتی که طبیعت برای آن ها فراهم آورده، و به تعبیر دیگر از بد حادثه و عناد زمانه به زندگی اجتماعی روی آورده اند. پس شهرنشینی هدفی اصیل و اولی نبوده و به عنوان رفع اضطرار و هدف ثانوی تلقّی می شود.

بر اساس نظریّه دوم، حیات اجتماعی ظاهرا امری طبیعی است و براساس طبیعت حیوانی بشری شکل گرفته و نیازهای غریزی باعث ایجاد اجتماع انسان ها شده است.

دراین نظریّه نیزحیات اجتماعی از اصالت و هدفی انسانی برخوردارنیست؛زیرا گرچه نیازها و ضرورت های اولیه بشری، از درون انسان را وادار به پیوستن به جامعه کرده است ولی منظور از آن تأمین هر چه بیشتر این احتیاج ها می باشد، هدف ارضای هر چه بهترجنبه های حیوانی است و تشکیل اجتماع وسیله ای برای نیل به آن محسوب می شود.

بر طبق نظریّه سوم، از آن جا که حیات جمعی از جنبه انسانی نشأت گرفته و دارای غایتی اصیل و هدف و کمال است، اجتماع هدفی است که انسان ها نه از روی عجز و

ص:90

درماندگی و اضطرار و نه از ناحیه جبر و فشار غرایز حیوانی ؛ بلکه از سر فهم و شعور انسانی به منظور ارتقا به کمالات انسانی، آن را برگزیده اند و با تشکیل آن گامی به سوی کمال برداشته اند. پس اجتماع به سان شرکتی است که با اختیار و انتخاب انسان ها شکل گرفته که گر چه اجتماع و تشکّل آن ها منافعی بیشتر و درآمدی پر سودتر را در پی دارد ولی اهداف متعالی انسانی مورد نظر آن است.(1)

از نظر نهج البلاغة، دنیا و اجتماع بشری دارای ویژگی های زیر است:

الف: زندگی اجتماعی میدان برد و باخت و فضایی برای مسابقه است.

ص:91


1- برای توضیح بیشتر ر.ک: مسایل جامعه شناسی از دیدگاه امام علی علیه السلام ، ص 23 به بعد ؛ السیاسة المدنیّة، چاپ مکتبة الزهرا، ص 69 ؛ مقدمه ابن خلدون، فصل اول کتاب اول ؛ جامعه و تاریخ، شهید مطهری، ص 14 ؛ تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 4، ص 92 .

انسان ها به این میدان وارد شده اند تا با هم رقابت کنند، انسان موجودی مسابقه دهنده و رقابت جو است.

امام علی علیه السلام فرمودند:

«آگاه باشید که امروز، روز آمادگی است و فردا روز مسابقه و خط پایان، بهشت است و آن که بدان نرسد جایگزین دوزخ است.»(1)

«قسم به خدایی که او پیامبر صلی الله علیه و آله را به راستی مبعوث کرد به هم درخواهید آمیخت، درآمیختنی ؛ و غربال خواهید شد، غربال شدنی. همانند مواد دیگر که در دیگ می ریزند زیر و رو خواهید شد تا پست ترین شما بالاترین شما شود و بالاترین شما پست ترین شما گردد آنان که واپس مانده اند سبقت جویند و آنان که پیش

ص:92


1- «ألا وَ إنَّ المِضْمارَ وَغَدا السِّباقَ... .» نهج البلاغة، خطبه 28 .

افتاده اند عقب افتند.»(1)

«سپاس خدای را که... دنیا را جای آمادگی و قیامت را جای مسابقه و پاداش مسابقه را بهشت قرار داد.»(2)

ب: زندگی اجتماعی میدان تجارت و سود و ضرر است. انسان آمده است تا سوداگری کند و حیات اجتماعی صحنه داد و ستد و تجارت است.

قرآن در سوره توبه از خرید جان ومال مؤمنان در مقابل بهشت سخن گفته است(3)

ص:93


1- «و الَّذی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً... لَیَسْبِقَنَّ سابِقُونَ کانُوا قَصَّروا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُون کانُوا سَبَقُوا.» نهج البلاغة، خطبه 16 .
2- «...والدُّنْیا مِضْمارُهُ وَ الْقِیامَةُ حَلْبَتُهُ... .» نهج البلاغة، خطبه 106 .
3- (111 / توبه) .

در نهج البلاغة، امام به اصحاب خود چنین فرمود:

«چه شده است که شما را تاجرانی می بینم که بدون سود می باشید؟»(1)

ج: انسان در زندگی اجتماعی نیازمند دفاع، پشتیبانی و رسیدگی است ؛ زیرا بدون اجتماع درمانده می شود. از این رو، قوم و قبیله ای می خواهد تا پریشانی او را برطرف سازند و دردهای او را تسکین دهند و هنگام فقر و مسکنت به یاری او بشتابند. او می خواهد در اجتماع باشد تا به دیگران کمک کند و دیگران به او کمک کنند.

عقل منفعت جو و حسابگر او می فهمد که اگر با اجتماع باشد حمایت اجتماع را در پی خواهد داشت و در حال جدایی از آن ها، تنها یک دست را از اجتماع دریغ داشته ولی دستان فراوانی را از دست داده است.امام علی علیه السلام فرمود:

ص:94


1- «مالِی أراکُمْ... تُجَّارا بِلا أرْباحٍ.» نهج البلاغة، خطبه 108 .

«مردم! مرد اگر چه مالدار باشد ولی از کسان خویش بی نیاز نیست تا به دست و زبان از او دفاع کنند ؛ چه آن ها بیشترین مردم هستند که او را احاطه کرده اند و در حال پراکندگی خاطر، اصلاح کننده ترین و در هنگام بلا و مصیبت مهربان ترین کسان هستند... آگاه باشید اگر یکی از شما خویشاوند فقیری داشته باشد مبادا یاری خویش را از او دریغ بدارد و از پای بنشیند... کسی که یاری خود را از کسان خود دریغ دارد یک دست از آنان بازداشته و دست هایی را از یاری خود از دست داده است و آن که با اطرافیان طریق نرمی گزیند پیوسته از کسان خود مودت خواهد دید.» (1)

امام علی علیه السلام مردم را به همراهی کردن و ملازمت با جماعت توصیه می فرمود:

«دو گروه از این امت در ارتباط با شخص من به ورطه هلاکت می افتند، یکی دوستداران افراطی که با مهر از راه حق بیرون می افتند، و دیگر کینه توزان که کینه به

ص:95


1- «أیُّها النَّاسُ! إنَّهُ لا یَسْتَغْنِی الرَّجُلُ وَ إنْ کانَ ذَا مالٍ عَنْ عِتْرَتِهِ(عشیرته) وَ دِفاعِهِمْ عَنْهُ بِأیْدِیهِمْ وَ ألْسِنَتِهِمْ وَ هُمْ أعْظَمُ النَّاسِ حَیْطَةً مِنْ وَرائِهِ وَ ألَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ... .» نهج البلاغة،خطبه23 .

انحرافشان می کشاند. در این میان بهترین شکل ارتباط با من، از آن مردمی است که در راستای تعادل حرکت می کنند و راه میانه را می پیمایند شما هم همراه آنان باشید و همواره با اکثریت و انبوه مردم همسو باشید که دست خدا بر سر جماعت است و از تفرقه بپرهیزید که موجب آفت است همانا آن که از جمع مسلمانان به یک سو شود تک روی کند سهم شیطان است چنان که گوسفند چون از گله دور ماند نصیب گرگ بیابان است.» (1)

امام علیه السلام در این خطبه به همراهی انبوه مردم امر فرمود و دلیل آن را بودن قدرت خداوند با جمعیّت مردم ذکر می کند ؛ چرا که اجتماع همراه با قدرت و شکوه و جلال و 127 .

ص:96


1- «وَ خَیْرُ النَّاسِ فِیَّ حالاً النَّمَطُ الاْءوْسَطُ فألْزَمُوهُ وَ الْزَمُوه السَّوادَ الاْءعْظَمِ فَإنَّ یَدَاللّه ِ مَعَ الْجَماعَةِ وَ إیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ فَإنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ کَمَا أنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ.» نهج البلاغة، خطبه 127 .

عظمت خداوند و همراه سلطه و چیرگی خدایی است. هنگامی که جمعیتی شکل می گیرد،

مقارن آن حیاتی خلق می شود و قدرتی زاده می شود و جلال و شکوهی پدید می آید که همان فیض خداوند و مظهر نمایش قدرت اوست. برعکس، انسان تک رو، شیطان زده است، افراد منزوی، صفات شیطان را نشان می دهند و از او آموزش می گیرند و طبعا کانون وسوسه و شیطنت و مظهر افتراق و تاریکی اند ؛ چرا که جماعت کانون رحمن است و انفراد کانون شیطان، گروه، تبلور حیات و شادابی و قدرت است و تک روی مظهر مرگ و ضعف و فترت.

حضرت در خطبه ای مردم را چنین توصیه کرده است:

«ای مردم! خوشا به حال کسی که اشتغال به عیب خود، او را از پرداختن به عیوب دیگران باز دارد، و خوشا به حال کسی که ملازم خانه خود باشد و غذای خود را خورد و به طاعت خدای خویش مشغول باشد و بر گناهان خود بگرید پس مشغول خود باشد و

ص:97

مردم از شرّ او در امان باشند.» (1)

ممکن است برخی این سخن حضرت را منافی با اجتماع گرایی دانسته و خیال کنند حضرت به انزواطلبی و جدا شدن از اجتماع توصیه دارند، ولی کلام بالا ناظر به خودسازی و محاسبه نفس است. یعنی انسان گرچه در اجتماع زندگی می کند باید همیشه خود را ارزیابی کرده و به عیب های خویش متوجه باشد ؛ نه این که با دیگران ارتباط نداشته باشد ؛ زیرا این سخن از شخصیتی صادر شده است که خود به طورجدّی در صحنه اجتماع حضور داشته و از معاشرت با مردم کناره گیری نکرده است.

حضرت در این بیان، عاقلانه بودن در اجتماع را مورد نظر قرار داده و توصیه

ص:98


1- «یا أیُّها النَّاسُ! طُوبَی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ وَ طُوبی لِمَنْ لَزِمَ بَیْتَهُ وَ أکَلَ قُوتَهُ... .» نهج البلاغة، خطبه 176.

فرموده است که انسان باید در عین زندگی در اجتماع، با مردم محتاطانه برخورد کند و زبان خود را کنترل و راحتی دیگران را بر نشاط خود ترجیح دهد.

با توجه به ویژگی های مذکور، [زندگی اجتماعی میدان مسابقه و میدان تجارت و سود و زیان است. انسان در زندگی اجتماعی نیازمند کمک دیگران است] روشن می شود انسان ذاتا به اجتماع و جماعت گرایش داشته و دین نیز او را به پیوستن به اجتماع فرامی خواند و به شکل برهانی انسان خواهان تجارتی پرسود است و تجارت پرسود از نظر عقل با پیوستن به جمع به دست می آید. پس انسان عقلاً خواهان پیوستن به جمع است. انسان ها به جمع می پیوندند؛ چون می خواهند به فایده بیشتر و به کمال و فعلیتی افزون تر نایل شوند، ولی اگر احساس کنند میدان، میدان زیان و باخت است به بازار پرسودتر و بی ضررتری جذب می شوند. اگر انسان احساس کند در زندگی گروهی اصل سرمایه او که انسانیت است مورد مخاطره قرار می گیرد به سوی جمعیت دیگری مهاجرت می کند و فلسفه هجرت در اسلام همین است. هجرت و فلسفه آن در

ص:99

تداوم همان فلسفه جمعی است ؛ یعنی پرفایده کردن و بی ضرر ساختن تجارت انسان تاجر.

اگر در جامعه ای فضیلت خواهی و حقیقت جویی و شرافت اخلاقی در معرض خطر بیفتد به طوری که مردم به جای عبادت خداوند متعال، به عبادت طاغوت بپردازند، و تفاخر به مال و جاه و ریاست، جای تقوا و سداد و راستی را بگیرد، و انسان احساس کند با بودن در چنین اجتماعی دچار ضرر و زیان خواهد شد، از این اجتماع جدا می شود و به جماعتی می پیوندد که سود خود را در آن می بیند. بنابراین، تصویری منطقی و معقول از حیات اجتماعی ارایه می شود .

انسان به جمع نیاز دارد ولی در عین حال نمی خواهد در میدان مسابقه عقب بماند و یا در تجارت خویش دچار ضرر شود. پس حیات اجتماعی ناشی از عقل حسابگر انسانی است.

ص:100

عوامل نشان دهنده سلامت اجتماع

عوامل نشان دهنده سلامت اجتماع

جامعه به سان کودکی که متولّد می شود، و با تغذیه رشد و نمو می کند و به مراحل جوانی و پیری و مرگ می رسد ؛ دارای مراحل کودکی، بلوغ و جوانی و میان سالی، پیری و فرتوتی و نیز فنا و نابودی است. جامعه دچار بیماری می شود و یا از حلاوت و شادابی برخوردار می گردد عواملی هستند که نشانگر ضعف و زبونی جامعه و عواملی نیز نشان دهنده حلاوت و توانمندی آن می باشند.

خصیصه هایی وجود دارند که حیات اجتماعی را تداوم می بخشند و ویژگی هایی که آن را به سوی فنا و مرگ می برند. تفصیل این بحث که به بررسی نقاط ضربه پذیری و آسیب پذیری جوامع و نیز به شناخت علایم حیات بخش و عمرافزای اجتماعی می پردازد از حوصله این درس خارج است. در این جا تنها برخی از عوامل را از دیدگاه نهج البلاغة یادآوری می کنیم:

ص:101

1 اتّحاد و تفرقه

اتّحاد ملّی، رحمت واسعه خداوندی را به همراه خواهد داشت. حضرت فرمود:

«دست خدا با جمعیّت است.» (1)

هم چنین فرمود:

«عرب امروز اگر چه در گذشته اندک بودند ولی با گرایش به اسلام زیاد شده اند و با اجتماع و اتحاد عزت یافته اند.» (2)

«پس نظاره کنید چگونه بودند اقوام و امت های گذشته زمانی که جمعیت آنان به دور هم گرد آمدند و هواها و میل هایشان اهدافشان با هم و قلب هایشان معتدل و

ص:102


1- «یَدَ اللّه ِ مَعَ الْجَماعَةِ.» نهج البلاغة، خطبه 127 .
2- «وَ الْعَرَبُ الْیَوْمَ وَ إنْ کانُوا قَلِیلاً فَهُمْ کَثِیرونَ بَالاْءسْلامِ عَزِیزونَ بِالاْءجْتِمَاعِ.» نهج البلاغة، خطبه 146 .

همسان و دست هایشان یاریگر، و شمشیرهایشان نصرت دهنده یکدیگر، و بینایی ها ژرف و تصمیم ها و اراده ها یگانه بود. آیا در اطراف و اکناف جهان ارباب و پادشاه نبودند؟ پس نگاه کنید به آن چه در آخر کار گرفتار شدند، زمانی که در بین آنان تفرقه افتاد و الفت گسسته شد و سخن و دل ها مختلف گردید و دسته دسته شدند و به جنگ با یکدیگر پرداختند و خداوند لباس عزت و کرامت را از ایشان بیرون کرد و فراوانی نعمتش را از ایشان سلب نمود، و برای عبرت، داستان و سرگذشت آنان در بین شما باقی ماند.» (1)

حضرت در این بیان به زیبایی اثر عزّت بخش و نشاط آفرین وحدت و اتحاد مردم را برنموده و نشان داده است که تفرقه و پراکندگی و دسته دسته شدن امت ها چگونه آنان

ص:103


1- «فَانْظُروا کَیْفَ کانُوا حَیْثُ کانَتِ الاْءمْلاءُ مُجْتَمِعَةً وَ الاْءهْواءُ مُؤْتَلِفَةً وَ الْقُلُوبُ مُعْتَدِلَةً وَ الاْءیْدی مُتَرادِفَةً... .»نهج البلاغة، خطبه 192 .

را به نابودی می کشاند که تنها قصه و داستان آن ها باقی می ماند!

2 صداقت و نفاق

از نشانه های سلامت و طراوت جامعه این است که قول ها و گفتارها، اندیشه ها و آرمان های جمعی مردم با عمل ها، رفتارها، رویّه ها و عادت های آنان همساز باشد. چنین جامعه ای نشان از صلاح و رستگاری دارد. در متون دینی ما درباره هماهنگی گفتار و عمل و راستی و صداقت احادیث فراوانی آمده است. ما تنها به جمله ای از نهج البلاغة اکتفا می کنیم. حضرت فرمود:

«ای مردمی که بدن هایشان با هم ولی خواست ها و آرزوهایشان مختلف است. سخنان [و لاف و گزاف] شما سنگ های سخت را نرم می کند ولی کارهای شما دشمنانتان را به طمع می اندازد. در مجالستان چنین و چنان می گویید و شعار می دهید ولی چون وقت جنگیدن فرامی رسد می گویید ای جنگ از ما دور شو جز فرار شعاری ندارید کسی که مثل شما مخاطب هایش باشند دعوتش را هیچ ارجی نماند و دلی که همپای ر

ص:104

نج شما تپید هرگز نیاساید... .»(1)

3 عدالت و جور

تقسیم عادلانه قدرت بین طبقات مختلف مردم و توزیع عادلانه ثروت در بین گروه های متفاوت، مایه استحکام بنیه وجودی جامعه است. عدالت در جامعه الفت و همسازی ایجاد می کند و یک گروه را با یک گروه دیگر هماهنگ می سازد. کارآمد شدن نظام مملکتی به کارایی همه بخش های آن است نه به کارایی تنها یک بخش. هیچ شغلی از بقیّه شغل ها بی نیاز نیست. باید با عدالت به همه گروه ها و همه شغل ها رسیدگی، و امکانات را در بین آنان توزیع کرد.

ص:105


1- «أیُّها النَّاسُ الْمُجْتَمِعَةُ أبْدانُهُمْ الْمُخْتَلِفَةُ أهْواؤُهُمْ کَلامُکُمْ یُوهِی الصُّمُّ الصِّلاَبَ وَ فِعْلُکُمْ یُطْمِعُ فِیکُمُ الاْءعْداءَ....» نهج البلاغة، خطبه 29 .

امام علی علیه السلام فرمود:

«آگاه باش که رعیّت دارای طبقاتی است که کار بعضی اصلاح نمی پذیرد مگر به بعضی دیگر، و گروهی از گروهی بی نیاز نیست. برخی لشکر خداوندند و برخی کاتبان و نویسندگان و برخی قضاوت پیشگان و برخی تجار و برخی اداری و... .» (1)

هم چنین فرمود:

«هیچ چیز چون ستمگری و ظلم نعمت خدا را دگرگون نمی کند و کیفر او را نزدیک نمی گرداند.» (2)

«به درستی آنان که پیش از شما بودند هلاک شدند؛ زیرا حق مردم را ندادند و آن را

ص:106


1- «وَ اعْلَمْ أنَّ الرَّعْیَّةَ طَبَقاتٌ لا یَصْلُحُ بَعْضُها إلاَّ بِبَعْضٍ وَ لا غِنی بِبَعْضِها عَنْ بَعْضٍ... .» نهج البلاغة، نامه 53 .
2- «لَیْسَ شَیْ ءٌأدْعی إلیتَغْیِیرِ نِعْمَةِ اللّه ِ وَتَعْجِیلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إقامَةٍ عَلیظُلْمٍ... .» نهج البلاغة،نامه53.

با رشوه خریدند و به راه باطلشان بردند و آنان پیرو آن گردیدند.» (1)

ابن ابی الحدید در شرح کلام بالا نوشته است:

«یعنی حق مردم را به آنان ندادند و مردم مجبور شدند حق خود را با رشوه و مال به دست آورند و سپس با جایگزینی باطل به جای حق، این عمل سنّتی شد که نسل های بعد در پی آن عمل کردند. برخی به جای اِشْتَروا، اِسْتَروا نقل کرده اند. در این صورت معنا چنین می شود که کارگزاران حکومتی حق مردم را ندادند و مال و ثروت را برای خود نگه داشتند ؛ زیرا اِستِری به معنای "برای خود برگزیدن" است.» (2)

ص:107


1- «أَمّابَعْدُ فَإِنَّما أَهْلَکَ مَنْ کانَ قَبْلَکُمْ أِنَّهُمْ مَنَعُوا النّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ....» نهج البلاغة،نامه 79.
2- شرح ابن ابی الحدید، ج 18، ص 79 .

اصلاح اجتماعی

هر جامعه ای که کم و بیش با کمبودها و نقص ها و مفاسدی در بخش های اقتصادی، سیاسی، اداری و... مواجه است و از یک سلسله اموری نظیر جرم و قتل، سرقت و شورش و رشوه خواری و... رنج می برد، برای اصلاح باید از کجا شروع کند و راه و روش اصلاح کدام است؟ از نهج البلاغة چنین به دست می آید:

اصلاح جامعه در وهله اول باید از نظام سیاسی آغاز شده و به اصلاح زمامداران و کارگزاران توجه شود:

«رعیت اصلاح نمی شود مگر با اصلاح والیان و والیان اصلاح نمی شوند جز با استقامت ملت. پس آن گاه که مردم حق حکومت را ادا کنند و حکومت نیز حق مردم را رعایت کند، حق در میانشان قوی و نیرومند خواهد شد و جاده های دین صاف و

ص:108

استوار گردد... زمانه اصلاح شود و به ماندگاری دولت امید می رود... .»(1)

اصلاح جامعه، به حضور چشمگیر دانشمندان و کارشناسان در مسایل جدّی جامعه و اظهار نظر آنان بستگی دارد:

«با علما و دانشمندان در تثبیت و استحکام اموری که سرزمین تو را به صلاح می آورد به مباحثه و گفت و گوی بسیار بپرداز.» (2)

اصلاح جامعه، به اصلاح اخلاقی افراد جامعه بستگی دارد. پس مردم باید

ص:109


1- «فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ إلاَّ بِصَلاحِ الْوُلاَةِ وَ لا تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إلاَّ بِإسْتِقامَةِ الرَّعِیَّةِ... .» نهج البلاغة، خطبه 216 .
2- «وَ أکْثِرُ مُدارَسَةَ الْعُلَماءِ وَ مُناقَشَةَ الْحُکَماءِ فِی تَثْبِیتِ ما صَلَحَ عَلَیْهِ أمْرُ بِلادِکَ.» نهج البلاغة، نامه 53 .

روحیّات و عادات خود را تغییر دهند:

«هر آن که درونش را بپالاید، خدای چهره برونش را راست گرداند، و هر آن که برای دینش بکوشد، خداوند امر دنیایش را بسنده باشد، و هر آن که پیوستگی های خود و خداوندش را نیکو کند، خداوند رابطه مردم را با او نیکو سازد.»(1)

«مردم چیزی از امور دینشان را برای اصلاح دنیایشان ترک نمی کنند مگر آن که خداوند آنان را دچار امری زیان بارتر از آن خواهد کرد.» (2)

اصلاح جامعه به اصلاح نظام مالیاتی بستگی دارد:

« ای مالک مالیات را دقیقا زیر نظر بگیر به گونه ای که صلاح مالیات دهندگان باشد ؛

ص:110


1- «مَنْ أصْلَحَ سَرِیرَتَهُ أصْلَحَ اللّه ُ عَلانِیَتَهُ... .» نهج البلاغة، حکمت 423 .
2- «لا یَتْرُکُ النَّاسُ شَیْئا مِنْ أمْرِ دِینِهِمْ لاِسْتِصْلاحِ دُنْیاهُمْ إلاَّ فَتَحَ اللّه ُ عَلَیْهِمْ ما هُوَ أضَرُّ مِنْهُ.» نهج البلاغة، حکمت 106 .

زیرا در بهبودی وضع مالیات و بهبودی حال مالیات دهندگان، بهبودی حال دیگران نیز نهفته است و هرگز به آسایش نمی رسند جز از راه صلاح و آسایش مالیات دهندگان.»(1)

حضرت راه رسیدن به اصلاحات را نصیحت (2)، گذشت از خطای مردم (3) شدّت و غلظت بر برخی از متخلفان (4) و میانه روی و پرهیزاز افراط و تفریط درعفو و مجازات(5)معرفی کرده است.

ص:111


1- «وَ تَفَقَّدْ أمْرَ الْخَراجِ بِما یُصْلِحُ أهْلَهُ فَإنَّ فِی صَلاحِهِ وَ صَلاحِهِمْ صَلاحا لِمَنْ سِواهُمْ وَ لا صَلاحَ لِمَنْ سِواهُمْ إلاَّ بِهِمْ.» نهج البلاغة، نامه 53 .
2- نهج البلاغة، خطبه 95.
3- نهج البلاغة، نامه 53 .
4- نهج البلاغة، نامه 53 .
5- نهج البلاغة، نامه 19 .

سیری در مسایل عبادی و معنوی نهج البلاغة

سیری در مسایل عبادی و معنوی نهج البلاغة

پرستش خداوند یکتا و ترک پرستش هر موجود دیگر سرلوحه دعوت تمامی پیامبران الهی است.

رسولان الهی در صدر رسالت خویش، مردم را به توحید عملی فراخوانده اند و تعلیمات هیچ پیامبری از عبادت خالی نبوده است.

در دین مقدّس اسلام نیز «عبادت خداوند یکتا» رکنی مستحکم و اصلی مهم است که مردم به ادای آن موظّف شده اند.

در برخی مکتب ها اعمال و رفتار و ذکرهای خاصی که تنها به آخرت تعلق دارد و به زندگی دنیا ربطی ندارد و فرد را دچار انزوا و ترک زندگی اجتماعی می کند، عبادت تلقّی می شود ؛ ولی در اسلام، عبادت در متن زندگی واقع شده و توأم با فلسفه های زندگی

است. افزون بر این که برخی عبادت ها در اسلام، تنها به صورت جمعی برگزار می شود

ص:112

و به صورت فردی قابل اجرا نیست. (1) انجام عبادت های فردی نیز، در بردارنده برخی وظایف زندگی است ؛ مثلاً فردی که در تنهایی و خلوت نماز روزانه می خواند خود به خود به انجام پاره ای از وظایف اخلاقی و اجتماعی مبادرت می ورزد. نمازگزار باید افزون بر وقت شناسی، جهت شناسی، توجه کامل به معبود، رعایت بهداشت و نظافت، به حقوق دیگران احترام بگذارد، از غصبی نبودن لباس و مکان خود مطمئن باشد، با بندگان شایسته خدا اعلام صلح نماید و... .

در اسلام هر کار خیر و مفیدی اگر با انگیزه پاک خدایی توأم باشد، عبادت محسوب می شود. بر این اساس، حتی تجارت، کار، درس، فعالیت اجتماعی و... می توانند عبادت باشند.

ص:113


1- همانند نماز جمعه، جماعت، فطر، قربان و... .

برخی، عبادت را نوعی معامله با خداوند می دانند ؛ بدین معنا که همانند کارگری که برای کارفرما کاری انجام داد، و مزدی دریافت می کند، انسان عابد نیز در مقابل عبادت، مزدی دریافت خواهد کرد که البته مزد او در سرای دیگر به او داده خواهد شد. از نظر اینان تار و پود عبادت همین اعمال بدنی و حرکات ظاهری است که به وسیله زبان و خم و راست شدن بدن انجام می پذیرد.

ولی برخی از انسان ها، از عبادت تلقّی دیگر دارند، آنان عبادت را به صورت کارگر و کارفرما و کار و مزد تلقی نمی کنند ؛ بلکه عبادت را نردبان قرب به خداوند، پرورش استعدادهای روحی، سپاس خالق و اظهار شیفتگی، به کمال مطلق می دانند، بر این اساس، پیکر عبادت همان قالب و ظاهر آن است ولی روح عبادت این است که عبادت تا چه اندازه سیر و سلوک به سوی خداوند است.

حضرت علی علیه السلام نیز در نهج البلاغة عبادت را چنین تلقّی نموده و سخنان و

ص:114

عبادت های آن حضرت سرچشمه و الهام بخش این نگرش عالی شده است.

در نهج البلاغة، مطالب مربوط به اهل سلوک و عبادت فراوان آمده است. حضرت گاه به «یاد خداوند» که هدف عبادت است، پرداخته و گاه سیمای عابدان شب زنده دار را ترسیم کرده است.

در جایی، عبادت کردن مردم با انگیزه های متفاوت مورد توجه قرار گرفته و در جای دیگر، عنایت های غیبی که در پرتو عبادت صحیح فراهم می آید، بیان شده است. حضرت در بیانی به تأثیر عبادت در محور آثار گناهان اشاره کرده و در بیانی، به درمان پاره ای از بیماری های اخلاقی و عقده های روانی به وسیله عبادت پرداخته است.

یاد حق

عبادت، آثار فراوان معنوی، اخلاقی و اجتماعی دارد که ریشه همه آن ها در «یاد حق» است. خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است:

ص:115

«نماز را برای این که به یاد من باشی، به پا دار.» (1)

انسان عابد که به نماز می ایستد غیر خداوند را از یاد می برد، او توجه دارد که خود بنده ای ضعیف است که از خود هیچ ندارد و همیشه تحت مراقبت موجودی قادر و عالم و بصیر و مهربان است که همه چیز به دست اوست. اگر یاد خداوند که هدف نهایی از عبادت است در دل عابد جای گیرد، دلش صفا خواهد یافت و آماده دریافت عنایات خداوندی خواهد شد.

امام علی علیه السلام فرمود:

«خداوند یاد خود را صیقل دهنده دل ها قرار داده است، دل ها بدین وسیله پس از کری شنوا، و پس از نابینایی بینا، و از پس سرکشی رام می گردند. خداوند متعال را همواره در هر برهه ای از زمان که پیامبران نبوده اند بندگانی است که از راه اندیشه با

ص:116


1- «وَ اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْری» (14 / طه) .

آنان در راز بوده و از طریق خرد با آنان دمساز است. آنان چراغ هدایت را به نور بیداری که در گوش ها و دیده ها و دل ها فراهم آمده، برافروخته اند.»(1)

سیمای عابدان شب زنده دار

در نگرش نهج البلاغة، دنیای عبادت آکنده از لذّت است، که با لذّت های مادی قابل مقایسه نیست، دنیای پر جوش و خروش عبادت، شب و روز نمی شناسد، سراسر غرق در روشنایی و نشاط است. کسی که شیرینی عبادت در دنیا را چشید، به لذت های دنیایی توجهی ندارد.

حضرت از این عابدان حقیقی سیمای روشن و جذابی ارایه می نماید، آنان

ص:117


1- «إنَّ اللّه َ سُبْحانَهُ وَ تَعالی جَعَل الذِّکْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوِقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ... . » نهج البلاغة، خطبه 222 .

را خوشبخت و سعادتمند معرفی کرده و آنان را حزب اللّه می داند:

«خوشا به حال کسی که مسؤولیت های واجب را در پیشگاه پروردگار خویش به انجام می رساند و در راه او هرگونه تلخی و سختی را به جان می خرد. شب هنگام از خواب دوری می گزیند و آن گاه که سپاه خواب حمله آورد زمین را فرش و دست خود را بالش قرار می دهد همانند کسانی است که هراس معاد، خواب از چشمانشان ربوده و پهلو از بسترها تهی کرده اند، لب هاشان به یاد پروردگار همواره در جنبش است و با استغفار طولانی، گناهانشان پراکنده شده است. آنان حزب اللّه هستند.»(1)

در بیان گران قدر دیگری شیوه قرائت آیات خداوند توسّط شب زنده داران، و چگونگی عبادت و تضرّع و ابتهال آنان در شب ها و رفتار و منش آنان

ص:118


1- «طُوبی لِنَفْسٍ أدَّتْ إلی رَبِّها فَرْضَها وَ عَرَکَتْ بِجَنْبِها بُؤْسَها وَ هَجَرَتْ فِی اللَّیْلِ غُمْضَها... .» نهج البلاغة، نامه 45 .

در روزها ترسیم شده است:

«شب هنگام برای عبادت برپایند، آیات قرآن را با آرامی و شمرده و باتأمل و درنگ بر زبان دارند و با خواندن آن اندوهبارند و در آن خواندن داروی درد خود را به دست می آورند. اگر به آیه ای گذشتند که تشویقی در آن است چنان به آن طمع می بندند که جان هایشان از شوق لبریز گردد، گویی که دیده هاشان بدان می نگرد و اگر به آیه ای از آیات قهر و غضب می رسند بدان چنان گوش فرا می دهند که گویی آهنگ برآمدن و فروشدنِ آتش جهنم را می شنوند. کمر به عبادت خم کرده اند و پیشانی ها و پنجه ها و زانوها و سرانگشت پاها را به خاک می سایند و آزادی خود را از خداوند می طلبند، امّا همین شب زنده داران ، در روز پرهیزگار و بردبار و دانا و پارسایند در شب تا این حد روحشان به دنیای دیگری پیوسته است ولی در روز انسان های اجتماعی اند .» (1)

ص:119


1- «أمَّااللَّیْلَ فَصافُّونَ أقْدامَهُمْ تالِینَ لاِءَجْزاءِالْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَها تَرْتِیلاً... .» نهج البلاغة، خطبه193 .

انگیزه های گوناگون در عبادت

گذشت که تلقّی انسان ها از عبادت یکسان نیست و انگیزه های مختلفی می تواند برای عبادت کردن وجود داشته باشد.

حضرت علی علیه السلام عبادت کنندگان را از جهت انگیزه عبادت سه دسته می دانند: گروهی از عبادت تلقّی کارگر و کارفرما و کار و مزد داشته و برای رسیدن به مزد و پاداش به عبادت می ایستند ؛ حضرت عبادت این دسته را همانند تجارت تاجران دانسته است. گروهی نیز از ترس عذاب الهی عبادت می کنند ؛ حضرت این دسته را «برده صفت» دانسته که تنها از سر خوف و ترس به کاری دست می زنند. گروه سوم کسانی اند که خداوند را شایسته عبادت یافته اند و تنها انگیزه «سپاسگزاری» آنان را به عبادت الهی وادار ساخته است ؛ حضرت عبادت این گروه را، عبادت آزادگان و آزاد مردان می داند:

«مردمی خدا را به امید بخشش پرستیدند این پرستش بازرگانان است و گروهی او را از روی ترس عبادت کردند و این عبادت بردگان است و گروهی وی را برای سپاس

ص:120

پرستیدند و این پرستش آزادگان است.» (1)

حضرت در بیانی دیگر فرمودند:

«اگر خداوند از نافرمانی خود بیم نمی داد به فرض که خداوند کیفری برای نافرمانی معین نکرده بود واجب بود به شکرانه نعمت هایش نافرمانی نشود.»(2)

حالات و مقامات عابدان

حضرت در بیان مقامات و حالات ویژه عابدان حقیقی که در پرتو عبادت الهی برایشان رخ می دهد به زندگی عقلانی آنان اشاره کرده و از میرانده شدن نفس اماره سخن به میان آورده و حضرت بیان کرده است که اگر خداوند به درستی عبادت شود برقی در دل عابد خواهد جهید که دنیای او را روشن خواهد کرد و در پرتو آن نور،

ص:121


1- «إنَّ قَوْما عَبَدوا اللّه َ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجَّارِ... .» نهج البلاغة، حکمت 237 .
2- «لَوْ لَمْ یَتَوَعَّدِاللّه ُ عَلی مَعْصِیَتِهِ لَکانَ یَجِبُ ألاَّ یُعْصی شُکْرا لِنِعَمِهِ.» نهج البلاغة، حکمت 290 .

منزل ها و مراحل را طی خواهد کرد تا به آخرین حد سیر و صعود معنوی نایل آید. حضرت از آرامش خاص آن رادمردان و افاضه علوم بر قلب آنان سخن گفته است.

«عقل خویش را زنده و نفس خویش را میرانده است تا اندام درشت او لاغر شد و خشونت های روحی او به نرمی مبدّل گشت، نوری سخت درخشان بر قلب او درخشید و راه را بر او روشن و به راه راست سوق داد، پیوسته از این منزل به آن منزل برده شد تا به آخرین که منزل "سلامت" است رسید، پاهایش همراه بدن آرام او در قرارگاه امن و آسایش ثابت ایستاده است. این همه برای این است که دل و ضمیر خود را به کار گرفت و پروردگار خود را خشنود ساخت.»(1)

عابدان و سالکان الهی به حیات و مرگ بدن نمی اندیشند ؛ بلکه همواره در اندیشه «مرگ دل» به سر می برند:

ص:122


1- «قَدْ أحْیا عَقْلَهُ وَ أماتَ نَفْسَهُ... .» نهج البلاغة، خطبه 220 .

« سالکان مردم دنیا را می بینند که مرگ تن هاشان را بزرگ می پندارند، اما آنان مرگ دل های زندگان را بزرگ تر می شمارند.» (1)

سالکان زنده دل بر اثر تهذیب نفس، دارای دانش های فراوانی می شوند که بر قلب آنان سرازیر و اشراق و افاضه می شود:

«علمی که بر پایه بینش کامل است بر قلب های آنان هجوم آورده است، روح یقین را لمس کرده و آن چه را ناز پروردگان دشوار دیده اند، آسان پذیرفته اند و بدان چه نادانان از آن رمیده اند، خو گرفته اند.»(2)

ص:123


1- «یَرَوْنَ أهْل الدُّنْیا یُعَظِّمُونَ مَوْتَ أجْسادِهِمْ وَ هُمْ أشَدُّ إعْظاما لِمَوْتِ قُلُوبِ أحْیائِهِمْ.» نهج البلاغة، خطبه 230 .
2- «هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلی حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ وَ باشَروا روحَ الْیَقِینِ وَ اسْتَلانُوا ما اسْتَْعوَرَهُ الْمُتْرَفُونَ ... .» نهج البلاغة، حکمت 147 .

«فرشتگان آنان را در میان گرفته اند آرامش برایشان فرود آمده است، درهای آسمان ملکوت به روی آنان گشوده و کرسی های کرامت برایشان نهاده شده است. خدا از حالشان آگاه و از کوششان خشنود و آن گاه که دست به دعا برمی دارند، پس رفتن پرده های تاریک گناه را احساس نموده و بوی مغفرت و گذشت الهی را استشمام می کنند.» (1)

تأثیر عبادت در محو گناهان

بر پایه آموزه های دینی، هر گناهی باعث ایجاد سیاهی در دل انسان می شود. گناهان با ایجاد نقطه های تیره، رغبت به کارهای نیک را کاهش داده و رغبت به گناهان دیگر را ایجاد و یا افزایش می دهند.

ص:124


1- «قَدْ حَفَّتْ بِهِمُ الْمَلائِکَةُ وَ تَنَزَّلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکِینَةُ وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أبْوابُ السَّماءِ... .» نهج البلاغة، خطبه222، ترجمه قسمت اخیر عبارت از استاد شهیدمرتضی مطهری است؛ سیری در نهج البلاغة، ص 88 .

در مقابل، یاد و بندگی خداوند، وجدان مذهبی انسان را پرورش داده، رغبت به کارهای نیک را افزایش داده و باعث کاهش تمایل های نفسانی و میل به فساد و گناه می شود.

عبادت خداوند گاه برطرف کننده تیرگی های ناشی از گناهان و گاه باعث حراست و نگهبانی بندگان مؤمن در برابر آفات اخلاقی و بیماری های روانی است ؛ به عبارت دیگر، عبادت هم آثار موجود گناهان در دل آدمی را رفع می کند و هم دفع کننده آفاتی است که انسان همواره در معرض ابتلاء به آن ها قرار دارد.

در نهج البلاغة به هر دو جنبه اشاره رفته و خاصیت رفع و گناه زدایی در کنار تأثیر عبادت در حراست از انسان در مقابل آفات اخلاقی مطرح شده است.

حضرت در خطبه ای که به نماز و زکات و ادای امانت ها سفارش می کنند، در مورد اثر نماز فرمودند:

«نماز، گناهان را مانند برگ درخت می ریزد و گناهان را می گشاید چنان که بند از کسی

ص:125

بگشایند و رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز را به چشمه آب گرم که بر در خانه شخص باشد و روزی پنج نوبت خود را در آن شست و شو دهد، تشبیه فرمود. آیا با چنین شست و شوها چیزی از آلودگی بر بدن باقی می ماند؟» (1)

حضرت در خطبه ای دیگر پس از اشاره به پاره ای از رذایل اخلاقی ؛ همانند ستم، کبر، سرکشی، عصبیت، کینه و فخر فروشی فرمود:

« از آن جا که بشر در معرض این آفات است خدا بندگان با ایمان خود را با نمازها و زکات ها و روزه گرفتن های دشوار از این آسیب ها برکنار می دارد، این عبادت ها، چشم هارا از خیرگی بازمی دارد، دل هارا متواضع کرده و خودبینی را زایل می کند.» (2)

ص:126


1- «وَ إنَّها لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَقِ وَ تُطْلِقُها إطْلاقَ الرِّبَقِ... .» نهج البلاغة، خطبه 199 .
2- «وَ عَنْ ذلِکَ ماحَرَسَ اللّه ُ عِبادَهُ الْمُؤْمِنِینَ بِالصَّلَواتِ وَ الزَّکَواتِ... .» نهج البلاغة، خطبه192.

سیری در مسایل اقتصادی نهج البلاغة

سیری در مسایل اقتصادی نهج البلاغة

نهج البلاغة دربردارنده دیدگاه ها و اندیشه های اقتصادی فراوانی است که در بخش زیادی از خطبه ها و نامه ها وجود دارد.

اقتصاد از ریشه «قَصَدَ» به معنای حد وسط آمده است. میانه روی بین زیاده روی و خست ورزی را اقتصاد می نامند. (1) همین مفهوم در کلام امام علی علیه السلام آمده است، آن جا که فرمود:

«هر کس میانه روی پیشه کند، نیازمند نشود.»(2)

ما در این درس به برخی از زمینه های مختلف اقتصادی در کلام امام علی علیه السلام

ص:127


1- مفردات راغب، اصفهانی، ص 4 .
2- «ما عالَ مَنِ اقْتَصَدَ.» نهج البلاغة، حکمت 140 .

اشاره می کنیم.

1 طبیعت و مسؤولیت انسان

اسلام بر اعتقاد به آفریدگار جهان استوار است. او خداوندی است که همه چیز را برای انسان آفرید:

«هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الاَْرْضِ جَمیعا»(1)

«خداوند هر چیز را در عالم هستی به اندازه و از روی حساب خلق کرد.»

«خَلَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدیرا (2)

«به زمین استعداد پذیرش بذر و به بذر استعداد رشد و باروری داد.»

او آب ها را جاری ساخت تا بذرها به کمک آن سبز شوند و به صورت گیاهان و

ص:128


1- (29 / بقره) .
2- (2 / فرقان) .

درختانی پربار درآیند. همه این استعدادها در دل این آفریده ها به ودیعت نهاده شده و از انسان خواسته شد مسؤولیت جمع آوری بذرها را به عهده بگیرد، آن ها را در دل خاک بگذارد و با آبیاری آن ها زمینه به بارنشستن آن ها را فراهم و همگان را بهره مند سازد.

به عبارتی دیگر، این انسان است که باید از استعدادهای نهفته در عالم هستی بهره مطلوب ببرد و آن را در مسیر درست خود قرار دهد. بر این اساس، نعمت های الهی با کار انسان پیوند می خورد تا ثمره اش روزی مقرری باشد که خداوند برای هر آفریده ای در دل زمین جای داده است. خداوند به خاک قدرت باروری و حاصل خیزی بخشیده و در قبال آن مسؤولیت کشت را به انسان واگذار کرده است، معادن را در درون زمین تعبیه کرده و مسؤولیت استخراج آن را به عهده انسان نهاده است، آب و هوا و دیگر نعمت های الهی به اندازه فراهم آمده و این انسان است که باید این نعمت های الهی را به رزق پاک برای خود و دیگر موجودات تبدیل کند. حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در

ص:129

خطبه ای دایره مسؤولیت انسان را «آبادی تمام زمین» و «سعادتمند کردن تمام بندگان خدا» دانسته و انسان را حتی در برابر حق چهارپایان دارای مسؤولیت معرفی کرده است:

«خدا را در نظر بگیرید تقوا پیشه کنید در حق سرزمین های خداوند و بندگان او که شما حتی نسبت به سرزمین ها و چهارپایان مسؤول اید... .»(1)

حضرت به مالک اشتر نوشت:

«باید نظر تو بیشتر در آبادانی زمین باشد تا گرفتن مالیات و خراج ؛ زیرا مالیات بدون آبادانی میسر نمی شود و گرفتن مالیات بدون آبادانی موجب ویرانی سرزمین ها و

ص:130


1- «اتَّقُوااللّه َ فِی عِبَادِهِ وَ بِلادِهِ فَإنَّکُمْ مَسْؤولُونَ حَتّی عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ أطِیعُوااللّه َ وَ لا تَعْصُوهُ... .» نهج البلاغة،خطبه 167.

هلاکت بندگان است.» (1)

2 کار و تلاش

گذشت که جریان اقتصاد بر دو محور می چرخد: طبیعت با ذخایری که در خود دارد، و مسؤولیت که با کار سازنده و هدفدار همراه است. از این رو اسلام به کار و تلاش ارج نهاده و عرقی را که از پیشانی کارگر در اثر کار می ریزد مبارک دانسته است ؛ چرا که تنها با کار و تلاش کاخ تمدن ها افراشته می شود و اگر کار نبود زندگی به همان شکل قرون اولیه باقی می ماند. حضرت در توصیف مورچه به تلاش و جنب و جوشبرای تهیه روزی و ذخیره سازی آن برای فصل سرما اشاره می کند. (2)بعید نیست یکی

.

ص:131


1- «وَلْیَکُنْ نَظَرُکَ فیعِمارَةِ الاْءرْضِ أبْلَغَ مِنْ نَظَرِکَ فیاسْتجلابِ الْخَراجَ... .» نهج البلاغة،نامه53 .
2- انْظُروا إلَی النَّمْلَةِ... .» نهج البلاغة، خطبه 185 .

از هدف های حضرت از طرح آن، یاد دادن تلاش و پس انداز به مسلمانان باشد که اگر مورچه چنین است چرا ما که قدرت کار و تلاش داریم چنین نباشیم! حضرت حقیقت هایی را از زندگی به تصویر می کشد و توجه انسان ها را به آن معطوف می دارد تا درس بیاموزند.

امیرمؤمنان از داوود پیامبر علیه السلام و کار وی سخن می گوید: او که صاحب زبور است و خواننده خوش صوت اهل بهشت، ولی از بیت المال ارتزاق می کرد و خدایش او را ملامت کرد و پس از آن به بوریا بافی (1)روی آورد و از برگ خرما زنبیل می بافت و به همنشینان خود می گفت چه کسی آن را برای من می فروشد؟ و از

ص:132


1- مرحوم خویی به نقل از علامه مجلسی نوشته است: «شاید بوریابافی قبل از نرم شدن آهن در دست داود بوده است.» منهاج البراعة، ج 9، ص 369 .

بهای آن قرص نان جوینی می خرید.(1)

3 ثروت و ذخیره سازی آن

اقتصاددانان ثروت را چیزی می دانند که برای انسان سودآور باشد، ولی آن را مقید می کنند که باید مادی باشد(2)اما در دیدگاه اسلام ثروت دو قسم است: ثروت مادی و ثروت معنوی. در نظر اسلام ثروت افزون بر مال و طلا و نقره و زمین و... شامل هوش و خرد نیز می شود. در روایتی حضرت علی علیه السلام خرد را بزرگ ترین ثروت و سودمندترین

ص:133


1- «وَ إنْ شِئْتَ ثَّلثْتُ بِداوودَ علیه السلام صاحِبِ الْمَزامِیرَ وَقارَئِ أهْلِ الْجَنَّةِ فَلَقَدْ کانَ یَعْمَلُ سَفائِفَ الْخوصِ بِیَدِهِ... .» نهج البلاغة، خطبه 160. گر چه حضرت در این خطبه در مذمت دنیا سخن گفته است ولی در عین حال، به کار و تلاش و بهره مندی از حاصل دسترنج خویش، ارج نهاده شده است .
2- اندیشه های اقتصادی در نهج البلاغة، دکتر حایری، ص 31 .

آن ها دانسته است ؛ چرا که با به کارگیری خرد، انسان می تواند سرمایه های بسیاری به دست آورد و به عکس اگر از نعمت خرد برخوردار نباشد اگر سرمایه ای هم داشته باشد به تباهی کشیده خواهد شد.

«ثروت مادی» از دو بعد مورد توجه اسلام است: نخست بهره برداری صحیح و سرمایه گذاری ثروت به شکل معقول و مشروع ؛ دوم اندوختن و ذخیره سازی آن. دین، ثروت اندوزی را مذمت کرده و به شدت با این پدیده مبارزه کرده است. قرآن کریم ثروت اندوزان را به عذابی سخت بشارت داده شده:

«...وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَلا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَلیمٍ»(1)

«آنان که طلا و نقره را ذخیره کرده و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند به عذابی دردناک بشارت بده.»

ص:134


1- (34 / توبه) .

ثروت اندوزی موجب حبس اموالی می شود که باید در جاهای درست هزینه شود و ثروت اندوزان، جامعه را از سرمایه ای که باید در آن جریان یابد، محروم می کنند. بر همین اساس، امام علی علیه السلام آنان را مرده و نابود شده معرفی کرده است:

«ثروت اندوزان مرده اند گر چه به ظاهر حیات دارند.» (1)

اسلام که ثروت اندوزی و حبس اموال را مذمت کرده راه های بهره برداری صحیح از ثروت را معرفی کرده که برخی از آن ها عبارتند از:

الف بخشش به فقیران و نیازمندان، اگر ثروت در اختیار مستضعفان قرار بگیرد، قدرت خرید آنان بالا می رود و با خرید و فروش روند اقتصاد شتاب می گیرد و رونق به بازار رو می کند. صاحبان سرمایه با بخشش کردن مال افزون بر پاداش الهی،

ص:135


1- «هَلَکَ خُزّانُ الاْءمْوالِ وَ هُمْ أحْیاءٌ.» نهج البلاغة، حکمت 147 .

خود نیز از رهگذر رونق بازار بهره مند می شوند .

قرآن کریم بخشش کردن را تشویق کرده وآن را به نفع خود بخشش کننده دانسته است:

«...وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلاَِنْفُسِکُمْ...»(1)

«هر چیزی که بخشش کنید به نفع خود شماست.»

پیشوایان معصوم علیهم السلام و امام علی علیه السلام فراوان بخشش مال را مطرح کرده و بر آن تأکید ورزیده اند. حضرت فرمود:

«خوشا به حال آن که خود را خوار انگاشت و کسبی پاکیزه داشت و درونش را از بدی به پرداخت و خوی خود را نیکو ساخت و زیادی مالش را بخشید....»(2)

ص:136


1- (272 / بقره) .
2- «طُوبی لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ وَ طابَ کَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ وَ أنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مالِهِ... .»نهج البلاغة، حکمت 123 .

تاریخ زندگی حضرت امیرالمؤمنین گویای عمل حضرت به صدقه و بخشش و وقف به سود نیازمندان جامعه اسلامی است. سخن از وقف ها و صدقه های حضرت در کتاب های تاریخی فراوان یافت می شود.

ب پرداخت وام به نیازمندان، صاحبان سرمایه می توانند از راه اعطای وام نیازمندان را در زمینه های اقتصادی یاری دهند و چه بسا از راه دسترسی به سرمایه، به تولید پرداخته و رونق اقتصادی را به ارمغان آورند. خداوند متعال قرض دادن به نیازمندان را، قرض دادن به خداوند معرفی کرده است. (1)

حضرت علی علیه السلام با تشویق صاحبان سرمایه به اعطای وام به نیازمندان پس از قرائت آیه قرآن، فرمود:

«خداوند از روی تنگدستی وام از شما نمی گیرد... او از شما وام می گیرد و

ص:137


1- «مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضا حَسَنا» (11 / حدید).

گنجینه های آسمان ها و زمین از آنِ اوست و بی نیاز و ستوده است. او خواسته است که شما را بیازماید تا کار کدام یک از شما بهتر آید... .»(1)

هم چنین در خطبه ای دیگر بر سر صاحبان سرمایه فریاد برمی آورد:

«خدا پدرانتان را بیامرزد اندکی پیش فرستید تا برای شما ذخیره باشد و به سودتان بینجامد و همه را باقی مگذارید که وبال گردنتان شده و به زیانتان باشد.» (2)

ج سرمایه گذاری مستقیم که عبارت است از هزینه کردن سرمایه در زمینه های

ص:138


1- «وَ لَمْ یَسْتَقْرِضْکُمْ مِنْ قِلٍّ... وَ اسْتَقْرَضْکُمْ وَ لَهُ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الاْءرْضِ وَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ وَ إنَّما أرَادَ أنْ یَبْلُوَکُمْ أیُّکُمْ أحْسَنُ عَمَلاً... .» نهج البلاغة، خطبه 183.
2- «لِلّهِ آباؤُکُمْ فَقَدَّمُوا بَعْضا یَکُنْ لَکُمْ قَرْضا وَ لا تُخْلِفُوا کُلاًّ فَیَکُونَ فَرْضا عَلَیْکُمْ»، نهج البلاغة، خطبه 203.

اقتصادی که به جامعه خدمت کرده و به مرور زمان موجب افزایش سرمایه نیز بشود. علاقه به سرمایه گذاری ریشه در نهاد انسان دارد،(1) و از آن جا که سرمایه گذاری موجب اشتغال و کاهش درصد بیکاران است، مطلوب دین نیز هست.

4 عدالت اجتماعی

یکی از اهداف اصلی نظام اقتصادی در اسلام، دستیابی همه افراد جامعه به آسایش و رفاه زندگی است، اختلاف شدید طبقاتی مورد قبول اسلام نیست. گر چه توزیع ثروت و اختلاف درآمدها بر اثر تفاوت های طبیعی حاکم بر افراد پذیرفته شده است.

کارآیی و توانمندی افراد یکسان نیست و این تفاوت ها، اختلاف درآمدها را در پی

ص:139


1- حضرت فرمود: «وَ بَعْضَهُمْ یُحِبُّ تَثْمِیرَ الْمالِ وَ یَکْرَهُ انْثِلامَ الْحالِ.» «برخی از مردم افزایش مال را می پسندند و از کاهش آن ناخرسندند.» نهج البلاغة، حکمت 93 .

دارد و دور از عقل است که مزد همه افراد، با هر استعداد و هر کارایی یکسان تعیین شود. امام علی علیه السلام در نامه به مالک اشتر مردم را به چند دسته تقسیم کرده و طبقات جامعه را برشمرده و فرموده است:

«هر یک سهمی دارند.» (1)

اسلام که رفاه همه افراد جامعه را خواستار است دستور می دهد افرادی که درآمد آنان از مخارج سالیانه آنان کمتر است تفاوت درآمد تا سطح رفاه را از جامعه یا دولت بگیرند، و به این وسیله عدالت به نحوی زیبا اجرا می شود ؛ چرا که از حق کسانی که توانایی بالایی دارند چیزی نکاسته و مزد آنان را برابر با افراد پایین تر ندانسته است. در عین حال، نمی گذارد که افراد با قابلیت های پایین از تنگی معیشت رنج ب

ص:140


1- نهج البلاغة، نامه 53 .

برند و می کوشد امکانات زندگی معمولی را برای آنان فراهم آورد.

دولت اسلامی موظف است در عین آزاد گذاشتن کسب درآمد برای کسانی که توانایی بالاتری دارند، از راه گرفتن مالیات، و توزیع آن در بین اقشار کم درآمد عدالت اجتماعی را فراهم آورد.

امام علی علیه السلام فرمود:

«خدای سبحان روزیِ نیازمندان را در مال های توانگران واجب داشته است. پس نیازمندی گرسنه نماند جز آن که توانگری از حق او، خود را به نوایی رسانده است و توانگران در این مورد، مورد بازخواست خداوند قرار خواهند گرفت.» (1)

حضرت خطاب به کارگزار خود در مکه نوشت:

«آن چه را از ثروت عمومی که در نزدت فراهم آمده و در واقع متعلق به خداست به

ص:141


1- «اِنَّ اللّه َ سُبْحانَهُ فَرَضَ فِی مالِ الاْءغْنِیاءَ أقْواتَ الْفُقَراءِ... .» نهج البلاغة، حکمت 328.

مصرف عیالمندان و گرسنگانی برسان که در قلمرو قدرت تو به سر می برند. اگر نیازها و خلأها را پاسخگو باشد آن چه را که مازاد مصارف آن سامان است به سوی ما بفرست تا میان نیازمندان این جا تقسیم کنیم.» (1)

5 بیت المال

اموال عمومی از آنِ همه افراد جامعه است. حاکم اسلامی موظف است مساوات را مبنای کار خویش قرار دهد و فرصت های مساوی برای استفاده از بیت المال را برای همه اقشار فراهم آورد. امام علی علیه السلام سرلوحه کارش همین بود و بارها مورد عتاب و سرزنشِ یغماگران بیت المال قرار گرفت ولی سر سوزنی از این سیاست عقب نشینی نکرد. امام علیه السلام درباره اموالی که خلیفه سوم از بیت المال حیف و میل کرده بود فرمود:

«به خدا قسم اگر ببینم که بیت المال به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد آن را به

ص:142


1- «وَ انْظُرْ إلی ما اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مالِ اللّه ِ... .» نهج البلاغة، نامه 67 .

بیت المال باز می گردانم که در عدالت گشایش است و آن که عدالت را بر نتابد، ستم را سخت تر یابد.»(1)

حضرت در این سیاست به رسول خدا اقتدا می کرد و به خوارج می فرمود:

«می دانید که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ... دست دزد را برید و زناکار غیر محصن را تازیانه نواخت سپس سهم آنان از بیت المال را پرداخت گرچه حد الهی را بر فاسقان اجرا می کرد ولی سهم آنان را از بیت المال قطع نکرد ....»(2)

حضرت در پاسخ اعتراض طلحه و زبیر به تقسیم مساوی بیت المال فرمود:

ص:143


1- «وَ اللّه ِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجِ بِهِ النِّساءُ وَ مُلِکَ بِهِ الاْءماءُ لَرَدَدْتُهُ فَإنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَةً... .» نهج البلاغة خطبه 15.
2- «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أنَّ رَسُولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آله ... وَ قَطَع السَّارِقَ وَ جَلَدَ الزّانِیَ غَیْرَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَیْهِما مِنَ الْفَی ءِ.» نهج البلاغة، خطبه 127.

«اما آن چه گفتید در "برابر دانستن همه مردم" و پرداخت یکسان بیت المال، آن چیزی بود که به رأی خود در آن داوری نکردم و پی هوای خویش نرفتم، من و شما دیدیم رسول خدا در این باره چه حکمی آورد و چگونه آن را اجرا کرد.» (1)

هم چنین فرمود:

«بی گمان این ثروت غنیمت ها و بیت المال نه ملک شخصی من است و نه از آنِ توست تنها ثروت بازیافته مسلمانان می باشد... .»(2)

امیر المؤمنین علیه السلام آشکارا و با فریاد رسا فرمود:

«اگر مال شخصی من باشد باز هم آن را به تساوی تقسیم می کنم پس چگونه چنین نکنم

ص:144


1- «اَمَّا ما ذَکَرْتُما مِنْ أمْرِ الاْءُسْوَةِ فَإنَّ ذلِکَ أمْرٌ لَمْ أحْکُمْ أنا فیهِ بَرَأْیِی وَ لا وَلِیتُهُ هَویً مِنِّی بَلْ وَجَدْتُ أنا وَ أنْتُمَا ما جاءَ بِهِ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله قَدْ فُرِغَ مِنْهُ.» نهج البلاغة، خطبه 205.
2- «اِنَّ هذَ الْمالَ لَیْسَ لی وَ لا لَکَ وَ اِنَّما هُوَ فَیْئی ءٌ لِلْمُسْلِمینَ... .» نهج البلاغة، خطبه 224.

در حالی که مال از آنِ خداوند است.» (1)

هم چنین فرمود:

«به خدا سوگند اگر شب ها را بر بستر خارهای پرگزند سعدان نام خاری پرتیغ و مورد علاقه شتر است به صبح آورم و دست و پایم به غل و زنجیر کشیده شود، تحملش برایم بسی دلپذیرتر از آن است که در قیامت خدا و رسولش را در حالتی ملاقات کنم که به بنده ای از بندگانش ستم روا داشته یا مالی را به ناحق گرفته باشم... .»(2)

6 فقر زدایی

فقر زدایی

فقر از پدیده های شومی است که بر اثر انحصار منابع ثروت در دست طبقه خاصی

ص:145


1- «لَوْ کانَ الْمالُ لِی لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ فَکَیْفَ وَ إنَّما الْمالُ مالُ اللّه ِ.» نهج البلاغة، خطبه 126.
2- «وَ اللّه ِ لاَءَنْ أبِیتَ عَلی حَسَکِ السَّعْدان مُسَهَّدا أوْ أُجَرَّ فِی ألاْغْلالِ مُصَفَّدا.» نهج البلاغة، خطبه 224.

از مردم و برخورداری حاکمان از ثروت و نیز تجمع و انباشته شدن ثروت در نزد توانگران به وجود می آید، و تنها راه مبارزه با فقر، نابود کردن علل مذکور است. بر این اساس، امام علی علیه السلام دو گونه برنامه را برای فقرزدایی مطرح فرمود: رهنمودهای اخلاقی و برنامه های اقتصادی.

در رهنمودهای اخلاقی، سفارش هایی به ثروتمندان و توصیه هایی به فقیران بیان فرمود ولی به آن اکتفا نکرده و برنامه هایی را به عنوان وظایف فرد و جامعه برای ریشه کن کردن فقر ارایه کرد.

الف رهنمودهای اخلاقی به ثروتمندان

ثروتمندان نباید خود را از نیازمندان برتر بدانند، بلکه باید در برابر نیازمندان فروتنی کنند. امام فرمود:

«چه نیکوست فروتنی توانگران در برابر مستمندان برای به دست آوردن آن چه نزد خداوند است و نیکوتر از آن بزرگ منشی مستمندان با توکل بر

ص:146

خداوند در برابر اغنیاست.» (1)

ثروتمندان بدانند که ثروت موجب طغیان و سرکشی می شود. پس باید همواره شکرگذار خداوند باشند. طبیعی است که شکر خداوند بدون کمک به بندگان خداوند مفهومی ندارد. امام فرمود:

«سپاسگزاری زیور توانگری است.»(2)

توانگران باید قبل از این که نیازمندان از آنان چیزی بخواهند، سخاوت داشته و گشاده دست باشند.

«سخاوت بی خواستن بخشیدن است و آن چه بعد از خواستن بخشند یا از شرم است و

ص:147


1- «ما أحْسَنَ تَواضُعَ الاْءغْنِیاءِ لِلْفُقَراءِ طَلَبا لِما عِنْدَ اللّه ِ.» نهج البلاغة، حکمت 406.
2- «الشُّکْرُ زِینَةُ الْغِنی.» نهج البلاغة، حکمت 68.

یا از بیم سخن زشت شنیدن.» (1)

ب سفارش های اخلاقی به نیازمندان

قناعت ورزیدن به آن چه دارند. اگر نیازمندان به بیش از مقدار نیازشان طمع نورزند به گنجی پایان ناپذیر دست یافته اند:

«قناعت مالی است که پایان نیابد.» (2)

از امام علی علیه السلام پرسیدند: معنای آیه قرآن که می فرماید: «ما آنان را حیات طیبه و

پاکیزه خواهیم داد.» (3)چیست؟ فرمود:

ص:148


1- «السَّخاءُ ما کان ابْتِداءً فَأمَّا ما کانَ عَنْ مَسْألَةٍ فَحَیاءٌ وَ تَذَمُّمٌ.» نهج البلاغة، حکمت 53.
2- «الْقَناعَةُ مالٌ لا یَنْفَدُ.» نهج البلاغة، حکمت 475 و حکمت 57 .
3- (97 / نحل) .

«مقصود قناعت و رسیدن به روحیه خرسندی است.»(1)

عفت و پاکدامنی. به این معنا که انسان آبرویش را با خواهش از مردم نریزد وگرنه به آن خو گرفته و از حرکت به سوی بهتر شدن باز می ماند. حضرت فرمود:

«العفاف زینة الفقر.»(2)

مذمت و نکوهش دنیاطلبی:

«بندگان خدا شما را سفارش می کنم این دنیا را که وانهنده ترک کننده شماست واگذارید هر چند وانهادن آن را دوست نمی دارید.»(3)

ج برنامه های اقتصادی (وظایف فردی نیازمندان)

حضرت نیازمندان را به کار و تلاش جدی، کسب علم و تجربه، درست هزینه کردن

ص:149


1- نهج البلاغة، حکمت 229 .
2- نهج البلاغة، حکمت 68.
3- «عِبادَاللّه ِ أوصِیکُمْ بِالرَّفْضِ لِهذِهِ الدُّنْیاالتَّارِکَةِ لَکُمْ وَإنْ لَمْ تُحِبُّواتَرْکَها.» نهج البلاغة،خطبه99 .

آن چه دارند و تنظیم خانواده سفارش فرمود ؛ چرا که فقر به واسطه علم و سواد از بین خواهد رفت و کار و کوشش و پرهیز از تنبلی موجب رونق زندگی است و هزینه کردن درست و هماهنگی بین دخل و خرج و پرهیز از تنبلی موجب رونق زندگی است و هزینه کردن درست و هماهنگی بین دخل و خرج و پرهیز از مخارج گزاف، وضع اقتصادی فرد را سامان خواهد داد.

حضرت فرمود:

«مؤمن زمانی از وقت خود را در پی تحصیل معاش و ترمیم گذران زندگی است.(1) کار و عمل با علم و دانش همراه است. (2) بدون دانش، کاری نمی توان انجام داد و دانش بدون عمل بیهوده است ... هر کس میانه روی کند، نیازمند نشود (3).. کم

ص:150


1- نهج البلاغة، حکمت 390 .
2- نهج البلاغة، حکمت 366 .
3- نهج البلاغة، حکمت 140.

د برنامه های اقتصادی (وظایف دولت و جامعه)

امام علیه السلام جامعه را به همیاری و تعاون و همکاری جهت توزیع ثروت و رسیدگی به نیازمندان فراخوانده و از راه گرفتن مالیات های الهی و نظارت دلسوزانه بر بازار و نیز مراقبت و کنترل کارگزاران دولتی خویش، به حل مشکل فقر اقدام کرده است. امام نیازمندان را به همکاری با ثروتمندان فراخوانده تا در زمینه های اقتصادی مختلف با کار و تلاش رونق اقتصادی را به ارمغان آوردند. حضرت فرمود:

«با کسانی که روزی به آنان روی آورده، شریک شوید.»(1)

از سوی دیگر، قیمت ها را در بازار به شدت کنترل می کرد و به مالک اشتر نوشت:

سیری در مسایل اقتصادی نهج البلاغة (151)

بودن نان خور یکی از دو توانگری است.» (2)

ص:151


1- نهج البلاغة، حکمت 141 .
2- نهج البلاغة، حکمت 230

«باید در خرید و فروش اجحافی بر خریدار یا فروشنده نشود.» (1)

و کارگزاران خویش را به شدت مورد بازخواست و حساب و کتاب قرار می دهد. (2)

رابطه متقابل حاکم و شهروندان در نهج البلاغة

رابطه متقابل حاکم و شهروندان در نهج البلاغة

جامعه بشری از آغاز مرحله تجمع و گردهم آیی احساس نیاز به نظم و مدیریت اجتماعی و به تعبیر درست تر به حاکمیت و نظام می کرد. وجود نظام در هر جامعه ای گروهی را به عنوان حاکمان و گروه دیگر را که بیشتر افراد هر جامعه را تشکیل می دهند شهروندان آن نظام، در رابطه متقابل قرار می دهد. این روابط نیازمند نظم، قانون و چهارچوب ویژه متناسب با محیط زندگی و فرهنگ هر جامعه است. در

ص:152


1- نهج البلاغة، نامه 53 .
2- نهج البلاغة، نامه 40 .

نظام های اسلامی با توجه به این که حاکمان مجری دستورهای اسلامی و احکام برآمده از قرآن و متون دینی هستند. (1) باید نظام ارتباطی حاکم و شهروندان و بالعکس منبعث از متون دینی باشد. از جمله کسانی که در دوران حاکمیت خود به تعیین این چهارچوب و تبیین نظام ارتباطی درست بین حاکم و شهروندان پرداخته و دستورهای اسلام و قرآن را در این حوزه تشریح کرده است، امام علی علیه السلام است.

فرمان های حکومتی و سخن رانی های سیاسی آن حضرت که بخشی از آن در «نهج البلاغة» گرد آمده است، دستورهایی درباره چگونگی رابطه حاکم و شهروندان در بردارد که در این نوشته، زیر عنوان «رابطه متقابل حاکم و شهروندان» به تعدادی از آن ها

ص:153


1- « نهج البلاغة، نامه 53 .

اشاره خواهیم کرد.

1 احساس مسئوولیت در برابر همه شهروندان

از نظر امام علی علیه السلام حاکم باید در برابر همه شهروندان خود احساس مسؤولیت کند. همواره این واقعیّت را در نظر بگیرد که شهروندانش یا هم دینان وی و یا از هم گوهران او هستند(1)حفظ حرمت و دفاع از حیثیت آنان چه مسلمان و چه غیر مسلمان بر وی لازم است و باید در برابر تهاجم علیه شخصیت و حیثیت آنان عکس العمل از خود نشان دهد (2) و از آبروبری علیه شهروندانش جلوگیری کند.

ص:154


1- نهج البلاغة، نامه 53 .
2- «... وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کانَ یَدْخُلُ عََلی الْمَرْأةِ الْمُسْلِمَةِ... .» نهج البلاغة، خطبه 27 .

امام علی علیه السلام فرمود:

«از رعیت آن را از خود دورتر دار و با او دشمن باش که عیب مردم را بیشتر بجوید که همه مردم را عیب هاست و والی از هر کس سزاوارتر به پوشیدن آن هاست. پس مبادا که آن چه را بر تو پنهان است آشکار گردانی و باید، آن را که برایت پیداست، بپوشانی و داوری در آن چه از تو نهان است با خدای جهان است. پس چندان که توانی زشتی را بپوشان تا آن را که دوست داری بر رعیت پوشیده ماند، خدا بر تو بپوشاند. گره هر کینه را که از مردم داری بگشای و رشته هر دشمنی را پاره نمای. خود را از آن چه برایت آشکار نیست ناآگاه گیر و شتابان گفته سخن چین را مپذیر که سخن چین نرد خیانت بازد هر چند خود را همانند خیرخواهان سازد.» (1)احساس مسؤولیت حاکم در برابر مال و جان و عرض شهروندان موجب می شود

ص:155


1- «وَ لْیَکُنْ أبْعَدَ رَعِیَّتِکَ... وَ إنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِینَ.» نهج البلاغة، نامه 53 .

همواره خود را مدافع منافع شهروندانش بداند. حرمت و شخصیت آنان را شخصیت خود پندارد و عزت و شرف جامعه خویش را عزت و شرف خویش داند و همواره در راه اعتلای شخصیت جامعه خود تلاش کند و عزّت و سربلندی را برای جامعه اش به ارمغان آورد.

علی علیه السلام خود حاکمی بود که همواره در برابر حیثیت و شخصیت شهروندانش احساس مسؤولیت می کرد و به همین سبب در جریان تهاجم لشگریان شام بر قلمرو حاکمیت آن حضرت و تجاوز به جان و مال و عرض مردم برافروخته می شد و از این که کوفیان هیچ احساس غیرت نمی کردند برمی آشفت و فریاد می آورد:

«ای نه مردان به صورت مرد... خدایتان بمیراناد که دلم از دست شما پر خون است و سینه ام مالامال خشم شما مردم دون.» (1)

ص:156


1- «یا أشْباهَ الرِّجالِ... صَدْری غَیْضا.» نهج البلاغة، خطبه 27 .

2 پرهیز از سخت گیری و سهل انگاری

حاکم اسلامی باید از سخت گیری، دژم خویی و تحقیر مردم پرهیز کند. نه چنان سست و کم رمق برخورد کند که نظام جامعه به هم بریزد (1) و اطرافیان طمع کار گردند و کارها از دست حاکم خارج شود و هر کس به وسع قدرت و نفوذ خود در حاکم بر امور مردم مسلط گردد و نه چنان درشت خویی و سخت گیری کند که موجب تنفّر جامعه از حاکم گردد و ناتوانان و توده مردم از او ناامید شوند. (2)

حاکم باید با چهره ای مهربان و پدرانه با مردم برخورد کند. چنان وحشت و هیبت

ص:157


1- «لا تُخْرِجُهُ الْقُدْرَةُ إِلی خَرَقٍ وَ لاَ اللَّیْنُ إِلی ضَعْفٍ.» «یکی از نشانه های مؤمن آن است که قدرت او را به خشونت نکشاند و نرم خویی اش موجب سستی نشود.» شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 255 .
2- «فَوَلِّ مِنْ جُنُودِکَ... وَ لا یَعْقِدُ بِهِ الضَّعْفُ.» نهج البلاغة، نامه 53 .

از خود نشان ندهد که افراد طبقه های فرودست قدرت سخن گفتن و دفاع از حقوق خود را نداشته باشند و آن گونه در برابر دشمن چهره ناتوان و ضعیف نشان ندهد که تلقّی ضعف و ناتوانی به وجود آید.

امام علی علیه السلام فرمود:

«پس از سپاهیان خود کسی را بگمار که خیرخواهی وی را برای خدا و رسول او و امام خود بیشتر دانی و دامن او را پاک تر و بردباری اش بیشتر که دیر خشم آید و زود به پذیرفتن پوزش گراید و بر ناتوانان رحمت آرد و با قوی دستان برآید و آن کسی که درشتی او را برنیانگیزاند و ناتوانی وی را برجای ننشاند.»(1)

3 ارج نهادن به افکار عمومی

یکی از مسایل مهم، برای حاکم اسلامی ارج نهادن به افکار عمومی است. افکار

ص:158


1- نهج البلاغة، نامه 53 .

عمومی و رضایت و عدم رضایت توده ها بهترین وسیله برای سنجش درستی و نادرستی شیوه حکومتی حاکم در نظام اسلامی است. توده مردم معمولاً در پی خیر، عدالت و درستی هستند. ارج نهادن به افکار عمومی حاکم اسلامی را کمک می کند تا همواره از درستی و نادرستی کارهای خود و مسؤولان زیر دست خود آگاه شود ؛ چون انعکاس رفتار آنان در افکار عمومی روشن ترین انعکاس است. علی علیه السلام اهمیت افکار عمومی را به مالک اشتر گوشزد می کند:

«مردم در کارهای تو چنان می نگرند که تو در کارهای والیان پیش از خود می نگری و درباره تو آن می گویند که درباره آنان می گویی و نیکوکاران را به نام نیکی توان شناخت که خدا از ایشان بر زبان های بندگانش جاری ساخت.» (1)

ص:159


1- «وَ أنَّ النَّاسَ یَنْظُرُونَ مِنْ اُمُورِکَ فِی مِثْلِ ما کُنْتَ تَنْظُرُ فِیهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلاةِ قَبْلَکَ... .» نهج البلاغة، نامه 53 .

ارج نهادن به افکار عمومی حاکم را برای شنیدن آرای مردم آماده می کند. در نتیجه، حاکم خود را غیر مسؤول در برابر مردم نمی شمارد. حاکم ارزشگذار به افکار عمومی همواره به مشورت با شهروندان خویش می اندیشد و از این راه از فکر و ابتکار شهروندان خود بهره می گیرد و امکان اشتباه و لغزش خویش را به حداقل می رساند و با دست یابی به روش ها و دیدگاه های درست تر و کم زیان تر نظام و حکومت خود را مستحکم تر می سازد. امام علیه السلام مشورت کردن را عین هدایت(1) و استوارترین پشتیبان (2)می شمارد. استبداد رأی را موجب هلاکت و مشورت را وسیله بهره گیری از

ص:160


1- «... وَ الاْءسْتِشارَةُ عَیْنُ الْهِدایَةِ وَ قَدْ خاطَرَ مَنِ اسْتَغْنی بِرَأْیِهِ» ؛ «و رأی زدن دیده راه یافتن است، و آن که تنها با رأی خود ساخت خود را به مخاطره انداخت.» نهج البلاغة، حکمت 211 .
2- «... وَ لا مُظاهَرَةَ أوْثَقُ مِنَ الْمُشاوَرَةِ» ؛ «هیچ پشتیبان استوارتر از رأی زدن (نیست)». نهج البلاغة، حکمت 113 .

خود مردم می شمارد. (1) اهمیت دادن به افکار عمومی از نظر علی علیه السلام چنان محکم است که در دستور به مالک اشتر یادآور می شود اگر کاری انجام دادی که موجب تخریب ذهن عامه درباره خودت شد به سرعت عذرخواهی کن و نگذار شخصیتت در نزد افکار عمومی تخریب شود:

«اگر رعیت بر تو گمان ستم برد، عذر خود را آشکارا با آنان در میان گذار و با این کار از بدگمانی شان درآر، که بدین رفتار نفس خود را به فرمان آورده باشی و با رعیت مدارا کرده و حاجت خویش را برآورده و رعیت را به راه راست واداشته.»(2)

ص:161


1- «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ وَ مَنْ شاوَرَ الرِّجالَ شارَکَها فِی عُقُولِها» ؛ «هر که خود رأی گردید به هلاکت رسید و هر که با مردم رأی برانداخت خود را در خرد آنان شریک ساخت.» نهج البلاغة، حکمت 161
2- «وَ إنْ ظَنَّتِ الرَّعِیَّةُ... عَلَی الْحَقَّ» نهج البلاغة، نامه 53 .

توجه به افکار عمومی به قدری در تصحیح افکار حاکمان مؤثّر است که مولا علیه السلام همواره بر استانداران خود توصیه می کرد خود را از مردم جدا نکنند و مانع دیدار مردم به طور مستقیم نگردند. در همان نامه خطاب به مالک نوشت:

«پس از این همه، فراوان خود را از رعیت خویش پنهان مکن که پنهان شدن والیان از رعیت نمونه ای است از تنگخویی و کم اطلاعی در کارها. نهان شدن از رعیت، والیان را از دانستن آن چه بر آنان پوشیده است، باز دارد. پس کار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آید، و کار خرد بزرگ نماید، زیبا زشت شود و زشت زیبا و باطل به لباس حق درآید و همانا والی انسانی است که آن چه را مردم از او پوشیده دارند و حق را نشانه ای نبود، تا بدان راست از دروغ شناخته شود.»(1)حاکم در عین ارج نهادن به افکار عمومی و خود را در معرض دید شهروندان

ص:162


1- وَ أمَّا بَعْدُ فَلا تُطَوِّلَنَّ... ضُروبُ الصِّدْقِ مِنَ الْکَذِبِ.» نهج البلاغة، نامه 53 .

قراردادن و انتقادها و نصیحت ها و توصیه های آنان را شنیدن باید توجه داشته باشد که در مشورت با مردم افراد قابل اعتنا و به دور از ضعف نفس های گوناگون را برای کار مشاوره برگزیند. مشکل ترین کارها برای حاکمان چگونگی دست یابی به افکار عمومی است و چه بسیار اتفاق می افتد که حاکمان افراد دارای ضعف را به عنوان نماینده افکار عمومی تلقی کرده و آنان را خیرخواه جامعه می شمارند و با آنان به مشورت می پردازند.

امام علی علیه السلام فرمود:

بخیل را در رأی زنی خود در میاور که تو را از نیکوکاری بازگرداند و از درویشی می ترساند و نه ترسو را تا در کارها سست نماید و نه آزمند را که حرص ستم را برایت بیاراید که بخل و ترس و آز سرشت هایی جدا جداست که فراهم

ص:163

آورنده آن ها بدگمانی به خداست.» (1)

رابطه متقابل حاکم و شهروندان درنهج البلاغة (163)

حاکمی که به افکار عمومی ارج می نهد به مراتب بهتر از حاکمانی که از این امر گریزان هستند به مشاوران دلسوز و آگاه دست پیدا می کنند ؛ زیرا افکار عمومی به طور طبیعی اندیشه های گوناگون را در معرض دید قرار می دهد و امکان گزینش بیشتری را در اختیار حاکم می گذارد. در حالی که در بریدن از افکار عمومی تنها افراد ضعیف النفس و بیمار و برخوردار از اغراض سودجویانه خود را به حاکم نزدیک می کنند و در مشاوره همواره نفع خود را در نظر می گیرند.یکی از وظایف عمده حاکم در برابر مردم تلاش برای بهبودی زندگی اجتماعی و فردی افراد تحت حاکمیت خویش است. بی توجهی به بهبود زندگی مردم موجب فقر

ص:164


1- «وَ لا تُدْخِلَنَّ... سُوءُ الظَّنَّ بِاللّه ِ.» نهج البلاغة، نامه 53 .

4 توجه به بهبود زندگی مردم

و بدبختی عمومی، جهل و نادانی گسترده، خرابی شهرها و منابع تغذیه جامعه، گسترش فساد و خلاف و ده ها پی آمد منفی دیگر می شود که افزون بر تحمیل فشار فراوان بر زندگی روزمره مردم و عقب نگه داشته شدن آنان در دراز مدت باعث سست شدن پایه های حاکمیت می شود. علی علیه السلام در عهدنامه ای که برای مالک اشتر به عنوان والی مصر نگاشته دلیل این نگارش را چهار امر قرار داده که دو امر آن مربوط به بهبود زندگی فردی و زندگی عمومی آنان می گردد. حضرت علی علیه السلام نوشت:

«این فرمانی است که بنده خدا علی امیرمؤمنان به مالک اشتر پسر حارث در عهدی که با او می گذارد، هنگامی که وی را به حکومت مصر می گمارد تا خراج آن را فراهم آورد، و پیکار کردن با دشمنان و سامان دادن کار مردم مصر و آباد کردن شهرهای آن.» (1)

در این فرمان دو موضوع سامان دادن کار مردم و آباد کردن شهرهای آنان به طور

ص:165


1- نهج البلاغة، نامه 53 .

دقیق به مسأله بهبود زندگی مردم مربوط است. اگر از تعبیر «اِسْتِصْلاح أهْلِها» سامان دادن مردم فهمیده شود کارهایی از قبیل آموزش، تربیت و اصلاح رفتار و اخلاق مردم نیز در زمره مسؤولیت های حاکم در برابر شهروندان قرار می گیرد و بهبود زندگی مردم اعم از بهبود معیشتی و رفتاری می گردد. علی علیه السلام در همین فرمان یادآور می شود که باید برای حاکم توجه به بهبود زندگی مردم و آباد کردن کشور از جمع آوری مالیات و خراج مهم تر و جدی تر باشد:

«باید نگریستنت به آبادانی زمین بیشتر از ستدن خراج باشد، که ستدن خراج جز با آبادانی میسر نشود و آن که خراج خواهد و به آبادانی نپردازد، شهرها را ویران کند و بندگان را هلاک سازد و کارش جز اندکی راست نیاید ؛ و اگر از سنگینی مالیات شکایت کردند، یا از آفتی که به کشت رسیده، یا آبی که از کشت هاشان بریده، یا باران بدان ها نباریده یا بذر زمین بر اثر غرق شدن یا بی آبی تباه گردیده، بار آنان را سبک گردان چندان که می دانی کارشان سامان پذیرد بدان. آن چه بدان بار آنان

ص166

را سبک گردانی بر تو گران نیاید، چه آن اندوخته ای بود که به تو بازش دهند، با آبادانی که در شهرهایت کنند و آرایشی که به ولایت ها دهند.» (1)

علی علیه السلام در این نامه مسؤولیت آبادانی و تزیین و آرایش شهرها و ولایت ها را بر عهده حاکم می گذارد و نتیجه کارکرد مردم را که موجب آبادانی و زیبایی شهرها می شود، تزیین و آبادانی شهر و قلمرو حاکم می شمارد و از این طریق حاکم را ممنون عملکرد رعیّت می شمارد.

مولا علیه السلام یادآور می شود که تحقق وظیفه حاکم در آبادانی کشور موجب رویکرد و تلاش بیشتر مردم در آبادانی کشور می شود و مردم با میل و رضایت خاطر به پرداخت مالیات می پردازند:

«بسا که در آینده کاری پدید آید که چون آن را به عهده آنان گذاری با خاطر خوش

ص:167


1- وَ لْیَکُنْ نَظَرُکَ فی عِمارَةِ الاْءرْضِ... وَ تَزْیِینِ وِلایَتِکَ.» نهج البلاغة، نامه 53 .

بپذیرند و خرده نگیرند که چون شهرها آبادان بود، هر چه بر عهده مردم آن نهی بَرَد ؛ و زمین جز با تنگدستی ساکنان آن ویران نشود. مردم شهرها هنگامی تنگدست گردند که والیان روی به گردآوردن مال آرند.» (1)

حاکمی که درآمدهای کشور را برای آبادانی کشور قلمرو حاکمیت خود صرف نکند به مرور حسن ظن و اعتماد مردم خویش را از دست خواهد داد و کم کم کار به جایی خواهد کشید که کارهای خوب وی نیز بد تفسیر گردد و مردم به عنوان حاکمی غیر امین به وی نگاه کنند. در چنین شرایطی است که نظام امور از هم می گسلد. مردم در پی یافتن راه های گریز از پرداختن مالیات و بهره رسانی به حاکم می افتند و حاکم در پی تنگ گرفتن و بستن راه ها که نتیجه نهایی آن بی ثباتی جامعه و از بین رفتن هویت اجتماعی است.

ص:168


1- «فَرُبَّما حَدَثَ مِنَ الاْءُمُورِ... لاِءشْرافِ أنْفُسِ الْوُلاةِ عَلَی الْجَمْعِ.» نهج البلاغة، نامه 53 .

شهروندان و حاکم

شهروندان و حاکم

همان گونه که حاکم در برابر شهروندان خود وظایفی دارد شهروندان نیز در برابر حاکم وظایف ویژه ای دارند که مهم ترین این وظایف را می توان در «اطاعت از حاکم» و «خیرخواهی و اظهار نظر در کارهای وی» شمرد.

1 اطاعت از حاکم

حاکمی که شهروندان از او اطاعت نکنند در واقع انسانی دست بسته و ناتوان است و قدرت سامان دهی هیچ کاری را نخواهد داشت. علی علیه السلام فرمود:

«اما آن را که فرمان نبرند سر رشته کار از دستش برون است.»(1)

حاکمی توانمند و قادر بر سامان بخشی کارها و ایجاد آبادانی و پیشرفت و

ص:169


1- «وَ لکِنْ لا رَأْیَ لِمَنْ لا یُطاعُ.» نهج البلاغة، خطبه 27 .

استحکام و استوارسازی نظام و حاکمیت است که شهروندانش از وی اطاعت کنند وگرنه توانمندانه ترین حاکمان در صورت همراه نبودن مردم ناتوان می شود. علی علیه السلام که خود گرفتار شهروندانی نافرمان بود و آشکارا تأثیر نافرمانی شهروندان را حس کرده بود، درباره خود خطاب به کوفیان فرمود:

«با نافرمانی و فروگذاری جانبم، کار را به هم درآمیزید تا آن جا که قریش می گوید پسر ابوطالب دلیر است اما علم جنگ نمی داند.» (1)

شهروندانی که از حاکم خود پیروی نکنند باید در انتظار شکست و ذلت بنشینند و آرزوی عزت و سربلندی را به گور ببرند گر چه دم از حق و آرمان های والا بزنند. علی علیه السلام درباره لشگریان خود که از وی فرمان برداری نمی کردند و در نهایت نیز طعم

ص:170


1- «وَ أفْسَدْتُمْ عَلَیَّ رَأْیِی بِالْعُصْیانِ وَ الْخِذْلانِ حَتّی لَقَدْ قالَتْ قُرَیْشٌ إنَّ ابْنَ أبِی طالِبٍ رَجُلٌ شُجاعٌ وَلکِنْ لا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ.» نهج البلاغة، خطبه 27 .

تلخ نافرمانی را چشیدند، فرمود:

«بدانید! به خدایی که جانم در دست اوست این مردم بر شما پیروز خواهند شد، نه از آن رو که از شما به حق سزاوارتر هستند ؛ بلکه چون شتابان فرمان باطل حاکم خود را می برند و شما در گرفتن حق من کُند کارید و هر یک کار را به دیگری وامی گذارید امروز مردم از ستم حاکمان خود می ترسند و من از ستم رعیت خویش... بامدادان شما را راست می کنم شامگاهان چون کمان خمیده پشت سویم باز می آیید. شما را اندرز دادن، سنگ خارا به ناخن سودن است و آن موریانه خورده را با صیقل زدودن.» (1)

نتیجه منفی پیروی نکردن شهروندان از حاکم در عصر آن حضرت موجب شد به آسانی قدرت از دست علویان خارج شود و سالیان سال مردم تحت سیطره امویان و

ص:171


1- «أمّا وَالَّذی نَفْسِی بِیَدِهِ... وَ أعْضَلَ الْمُقَوَّمُ.» نهج البلاغة، خطبه 97. درباره تأثیر نافرمانی شهروندان از حاکم خطبه های علی علیه السلام درباره کوفیان و درد دل از آنان بسیار خواندنی است از جمله همین خطبه !

عباسیان قرار گیرند و بر جامعه آن رود که در تاریخ ملل دیگر سابقه ندارد.

2 خیرخواهی و اظهارنظر در کارهای وی

حق دیگری که والی بر گردن شهروندان دارد و شهروندان باید آن را انجام دهند خیرخواهی حاکم است. شهروندان باید نسبت به حاکم احساس نزدیکی و انس کنند و وی را از خود بدانند و هر آن چه به خیر و صلاح اداره کشور است در اختیار حاکم بگذارند. از تملق و چاپلوسی در برابر حاکم بپرهیزند و از پنهان کاری دوری کنند. علی علیه السلام که مظهر عدل و داد بود و هیچ شائبه غرور و گول خوردن در حق وی متصور نیست باز از مردم خود می خواهد در برابرش تملق نکنند و واقعیت ها را آن گونه که هست برای وی مطرح کنند و از اظهار نظر و بیان رأی و مشورت کوتاهی نکنند. وی در خطبه ای که در صفین برای مردم خواند چنین فرمود:

«در دیده مردم پارسا زشت ترین خوی والیان این است که خواهند مردم آنان را دوستدار بزرگ منشی شمارند و کارهایشان را به حساب خودخواهی بگذارند و خوش

ص:172

ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم و خواهان ستایش شنودن.»(1)

در ادامه سخن، از مردم می خواهد:

«مرا به نیکی مستایید تا از عهده حقوقی که مانده است برآیم و واجب ها که بر گردنم باقی است ادا کنم. پس با من چنان که با سرکشان گویند سخن مگویید و چونان که با تیز خویان کنند از من کناره مجویید و با ظاهر آرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید و نخواهم مرا بزرگ انگارید، چه آن کسی که شنیدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وی دشوار بود کار به حق و عدالت کردن بر او دشوار است پس از گفتن حق یا رأی زدن در عدالت باز مایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم مگر که خدا مرا در کار

ص:174


1- «وَ إنَّ مِنْ أسْخَفِ... وَ اسْتِمَاعَ الثَّناءِ.» نهج البلاغة، خطبه 216 .

نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است.» (1)

همکاری شهروندان در بیان دیدگاه های خیرخواهانه و کمک به حاکمان در انجام کارهای سنگین حکومتی، موجب قدرت و توان حاکمیت در به اجرا درآوردن منویات اجتماعی هر جامعه ای می گردد. از غلطیدن امور به جاده های انحراف پیش گیری می کند، حاکم را در بسط عدالت یاری می رساند و جامعه زمینه بروز توانایی های خود را می یابد.

در حوزه وظایف هرکدام از شهروندان در برابر حاکم و حاکم در برابر شهروندان اموری دیگر ؛ از قبیل گسترش عدالت، ریشه کن کردن جهل و بی سوادی، شرکت در حرکت های دفاعی از کیان کشور و غیره وجود دارد.

ص:175


1- «فَلا تُثْنُوا عَلَیَّ بِجَمِیلِ... ما هُوَ أمْلَکُ بِهِ مِنِّی.» نهج البلاغة، خطبه 216 .

عدالت در نهج البلاغه

عدالت در نهج البلاغه

عدالت، آرمان ارجمند حکومت دینی است و در هماره تاریخ معشوق همه انسان های آزاده، خردمند و بزرگ بوده است. خداوند متعال پیامبران را برانگیخت تا در پرتو آموزه های آنان مردمان به قسط و دادگری برخیزند و عدالت را در همه عرصه ها و صحنه های زندگی فردی و اجتماعی استوار سازند.

از نگاه قرآن، فرد و جامعه ای که از عدالت برخوردار نیست به انسان لالی می ماند که افزون بر آن که نمی تواند سخن بگوید بسی ناتوان است و قدرت دست یافتن به روزی خود را ندارد و سربار دیگران است و در پی هر کاری که برآید، نومید، شکست خورده و بدون دست یابی به نتیجه ای، باز خواهد گشت.

خداوند متعال در قرآن کریم در این باره فرموده است:

«وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلَیْنِ اَحَدُهُما اَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلی

ص:175

مَوْلیهُ اَیْنَما یُوَجِّهْهُ لایَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ...» (1)

«خداوند دو مرد را مثل می زند، یکی از آن دو گنگ است که بر هیچ چیز توانایی ندارد و سربار خواجه خویش است هر کجا که او را فرستد نیکی و سودی نیارد؛ آیا او با کسی که به عدل و داد فرمان می دهد و بر صراط مستقیم است، برابر است؟!»

بدین سان، کسی که عدالت می ورزد و در جامعه ای که در آن عدالت استقرار یافته، در صراط مستقیم گام نهاده و شتابان به سمت هدف خود می رود و از نشاط، حیات و شادابی برخوردار است.

جامعه ستم زده نیز به پیکری بی جان می ماند که نه تحرکی دارد، نه نشاطی و نه پویایی و به گفته مولا علی علیه السلام :

ص:176


1- (76 / نحل) .

«عدالت، زندگی است.» (1)

محمد حلبی می گوید:

«از امام صادق علیه السلام درباره معنای آیه شریفه "بدانید زمین را پس مرگش زنده می کند" پرسیدند. آن حضرت در پاسخ فرمود: مقصود آن است که در زمین پس از این که ظلم زده باشد، عدالت استقرار می یابد.» (2)

بر پایه این آیه شریفه و تفسیر روشنی که صادق آل محمد علیهم السلام از آن کرده است، جامعه به ستم آلوده، افسرده، پژمرده و مرده است و هیچ خیر و برکتی از آن برنمی خیزد و چونان جسمی متعفن در گوشه ای افتاده و بوی بد آن مشام

ص:177


1- «اَلْعَدْلُ حَیاةٌ.» غُرَرُ الْحِکَم، ترجمه محدث ارموی
2- «وَاعْلَمُوا اِنَ اللّه َ یُحْیِی الاَْرْضَ بَعْدَمَوْتِها» قال علیه السلام «اَلْعَدْلُ بَعْدَ الْجَوْرِ» الکافی، ج 8، ص 267 . هوشیاران و خردمندان را می آزارد، و عدالت در این کالبد بی جان روح حیات می دمد و

پویایی و بالندگی را بر جان آن می نشاند و آن را به سوی سعادت سوق می دهد.

سخن گفتن از عدالت بسی آسان می نماید و چه بسیار کسانی که با بیانی شیوا و کلامی رسا در ابعاد گوناگون آن سخن گفته اند، لیکن چون خود زمام امور را به دست گرفته و یا خداوند متعال آنان را در معرض آزمایش قرار داده است، در عمل به دشمن عدالت تبدیل شده اند و آن را زیر پای حب مال و جاه و مقام و... لگدکوب کرده اند. به گفته امیرمؤمنان علی علیه السلام :

«چه بسیار کسانی که در سخن، از حق دم می زنند و در عمل از آن سرمی پیچند.» (1)

حضرت در نهج البلاغة چنین فرمودند:

«حق در مقام سخن گسترده ترین پهنا را داراست ولی در مقام اجرا و عمل بدان در تنگنایی بی مانند است. (در مقام سخن به آسانی می توان آن

ص:178


1- «ما اَکْثَرَ مَنْ یَعْتَرِفُ بِالحَقِّ وَ لا یُطیعُه.» غرر الحکم، ج 6، ص 62 .

را ستود و از آن گفت ولی اجرای آن بسی دشوار و مشکل است).» (1)

اجرای عدالت و استقامت در برابر تهاجم نیروها و انگیزه های شیطانی محسوس و نامحسوس برای استوار سازی عدالت در جامعه و در محیط زندگی و کار، بسی دشوار می نماید و هر کسی نمی تواند بدان دست یازد؛ بلکه پولادین مردانی می باید که پای در صحنه گذارند و راست قامت و علی وار در برابر حمله های شیطان های درونی تاریخ اقتدا کند.

علی علیه السلام هم در مرحله سخن و هم در میدان عمل، عدالت را زنده کرد و با اجرای دقیق آن به پیروان خود آموخت گر چه تحقق عدالت دشوار است اما می توان آن را در جامعه استوار ساخت.

ص:179


1- «فالْحَقُّ أوْسَعُ الاْءشْیاءِ فِی التَّواصُفِ وَ أضْیَقُها فِی التَّناصُفِ.» نهج البلاغة، خطبه 216 .

او همگان را در برابر قانون مساوی می دانست و با پیروی از سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنان به اجرای عدالت پرداخت و زندگی مردمان را از آن سرشار ساخت که سیره او تجسم عینی و کامل عدالت و در گستره تاریخ و آفاق حیات بشری «فریاد رسای عدالت انسانی» و تجسم قسط قرآنی نامیده شد.

در عرصه سخن در خطبه ها، سخنان و نامه ها، به ویژه، نامه هایی که به کارگزارانش نوشته است نکته هایی راهگشا و سازنده فراروی شیفتگان عدالت نهاد و راه آنان را برای رسیدن به این گوهر گران قدر نمایاند. از آن حضرت در پنجاه خطبه و صدها سخن مطالب ارزنده ای درباره عدالت گزارش کرده اند که به برخی از آن ها اشاره خواهیم کرد. یکی از شاعران مسیحی، امام علی و کتاب نهج البلاغه اش را این گونه توصیف کرده است:

«علی علیه السلام در برابر ستم کاران چونان تندری می غرّد و برای مظلومان پناهی است استوار و امید بخش.

ص:180

علی علیه السلام حریم مقدس عدالت است و با انسانیتی والا و شمشیر و قلم، حریم آن را پاس می دارد.

سرزمین هایی را که ستم بر آن ها غلبه یافته و مکان هایی که کابوس فقر بر آن ها چیره شده است چه کسی می تواند نجات دهد؟ جز نهج البلاغة که برنامه حاکمیتی عادل است که بنیاد ستم را در هرمکان و زمان از ریشه برمی آورد.»(1)

ص:181


1- فُؤاد جُرداق لبنانی درکتاب صَوْتُ الْعَدالَةُ الاِْنْسانِیَة، ج 5، ص 1210، درباره علی و نهج البلاغه اش چنین می گوید: هُوَ لِلظّالِمِ رَعْدٌ قاصِفٌ هُوَ لِلْمَظْلُومِ مُعْتَصِمٌ وَ هُوَ لِلْعَدْلِ حِمیً قَدْ صانَهُ خَلْقٌ فَذُو سَیْفٍ وَ قَلَمٍ مَنْ لاََوْطَاَنَّ بِهَا الْعَسْفُ طَغی وَلاَِرْضٍ فَوْقَ الْفَقْرِ جُثَمٌ غَیْرَ نَهْجٍ عادِلٍ فی حَکَمٍ یَرْفَعُ الْحَیْفَ اِذِ الْحَیْفُ حُکِمَ به نقل از الحیاة مترجم، ج 5، ص 252 .

در این درس ها گوشه هایی از سخنان و سیره آن حضرت را فراروی خوانندگان گرامی می نهیم و تأکید می کنیم آن چه در این نوشته پیش روی شماست بخشی از آموزه های آن حضرت است.

عدالت چیست ؟

بشر از دیر باز با مفهوم عدالت آشنا بوده و حکیمان، فیلسوفان و رهبران دینی هماره از فضیلت آن سخن گفته اند. به همان سان که از روزگاران کهن چالش هایی درباره تعریف حدود قلمرو و مفهوم آن وجود داشته است.

برای ارائه تعریفی از عدالت اجتماعی ناگزیریم در آغاز افزون بر گزارش معنای لغوی آن، اشاره ای به انواع عدالت داشته و معنای هر کدام را به طور فشرده بررسی کنیم.

عدالت در لغت به معنای برابری، و آن چه دارای راستی، استقامت و حد وسط باشد

ص:182

و مفهومِ مقابل ظلم است. (1)

خلیل بن احمد فراهیدی واژه شناس نامور تازی در این باره نوشته است:

«عدل، نقیض جور است ؛ تازیان می گویند: فلانی با مردم به عدالت رفتار می کند، و به خوردنی و نوشیدنی به هنگام خوردن اگر نه گرم باشد و نه سرد، عدل و معتدل می گویند.»(2)

مفسر ارجمند قرآن کریم مرحوم علامه طباطبایی درباره معنای عدالت در قرآن

توضیحی سودمند داده است:

«حقیقت عدل برپا داشتن مساوات است و برقراری موازنه میان امور به گونه ای که هر چیزی سهمی را که در خور و شایسته آن است، به دست آورد، و همه امور از این

ص:183


1- لسان العرب، ابن منظور، ج 9، ص 83 ؛ المعجم الوسیط، ص 558 ؛ قاموس القرآن، ج 4، ص 200 .
2- ترکیب کتاب العین، ج 2، ص 154

جهت که جایگاه بایسته خود را یافته اند، مساوی گردند. بدین سان عدالت در اعتقاد آن است که به حق ایمان آورد. عدل در اعمال شخصی آن است که به آن چه سعادت او را تأمین می کند، عمل کند ؛ و از آن چه شقاوت او را در پی می آورد، بپرهیزد و عدالت در میان مردم و جامعه آن است که هر شخصیتی را در جایگاه شایسته و در خور عقلی، شرعی و عرفی خود بنشاند. بدین سان که نیکوکار را به سبب احسانش پاداش دهد و...»(1)

چکیده نظریه علامه طباطبایی در تعریف عدالت آن است که عدالت را نباید به یکی از ابعاد زندگی محدود کرد، بلکه معنایی عام دارد و در همه گستره زندگی فردی و اجتماعی آدمی باید جلوه کرده و رخ نماید و عدالت به معنایِ ایجاد برابری میان همه اشیا و اشخاصی است که منزلت برابر و مساوی دارند.

ص:184


1- تفسیر المیزان، ج 12، ص 454 .

انواع عدالت

در علوم اسلامی «عدالت» به سه معنا به کار می رود:

اوّل: عدل الهی (عدالت خدا) ؛

دوم: عدالت انسان که شرط احراز مناصبی از قبیل قضاوت، امامت جماعت و جمعه، رهبری جامعه اسلامی، پذیرش شهادت در دادگاه و... است ؛

سوم: عدالت اجتماعی با معنایی گسترده که همه ابعاد مسایل اجتماعی، از قبیل اقتصاد، سیاست، مدیریت و... را دربرمی گیرد.

در این کتاب ما بررسی معنای سوم را پی می گیریم، لیکن برای فراهم آمدن بیشتر زمینه تحقیق آن به دو معنای اول نیز اشاره ای می کنیم و یادآوری این نکته سودمند است که این هر سه معنا در کلام علی علیه السلام آمده است.

ص:185

عدل الهی

آموزه عدل الهی از تعالیم مهم و گران سنگ پیامبران است. در عهد عتیق (1) و آیین مسیحیت(2)به دادورزی و عدالت خداوند اشاره شده است. قرآن کریم به صورتی آشکار از عدل الهی سخن می گوید و در آیات پرشماری عدالت خدا را به تصویر کشیده (3) و بر این نکته پای می فشرد که:

«خداوند حتی هموزن ذره ای ستم نمی کند و مردم خود بر خویشتن ستم می کنند.» (4)

علی علیه السلام در این باره فرمود:

ص:186


1- گنجینه تلمود، ترجمه امیر فریدون قربانی، 1350، ص 22 .
2- ر.ک: الهیات مسیحی، هری هین، ص 81 .
3- (57 / انعام) ؛ (8 / انفال)و... .
4- (40 / نساء) ؛ (44 / یونس) و... .

«بر این حقیقت گواهی می دهم که ذات خداوند خود عدل است و مجری عدالت، و داوری عادلانه اش مرز میان حق و باطل را می نمایاند.» (1)

«او خدایی است که وعده هایش راست بوده و بزرگ تر از آن است که بر بندگانش ستم کند، در میان خلقش به قسط و داد رفتار می کند و در فرمان روایی خویش بر آنان عدالت گستر است.» (2)

عدالت به معنای دوم همان است که در فقه اسلامی بدان می پردازند و درباره آن می کاوند ؛ بسیاری از فقیهان بر این باورند که عدالت به این معنا عبارت است: ملکه و نیرویی برخاسته از ایمان آدمی که انگیزه انجام واجبات است و ترک گناهان .

ص:187


1- «وَ أشْهَدُ أنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ وَ حَکَمٌ فَصَلَ!» نهج البلاغة، خطبه 214 .
2- «اَلَّذی صَدَقَ فی میعادِهِ وَ ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبادِهِ وَ قامَ بِالْقِسْطِ فی خَلْقِهِ وَ عَدَلَ عَلَیْهِمْ فی حُکْمِه.» نهج البلاغة، خطبه 214 .

جلوه های عدالت علوی

جلوه های عدالت علوی

عدالت اجتماعی (عدالت به معنا سوم) همان است که در پی تبیین آن هستیم. پژوهش در سخنان و سیره آن حضرت نشانگر آن است که آن حضرت تعریفی خاص از عدالت ارایه نداده و صدالبته بر آشنایان به مسایلی از این دست پوشیده نیست که تبیین این گونه موضوع ها از شأن حضرتش علیه السلام به دور است ؛ لیکن با تتبع در سخنان و کاوش در سیره آن حضرت می توان جلوه های عدالت علوی را به شرح زیر دانست:

1 حکومت قانون (تساوی در برابر قانون)

انسان ها به لحاظ برخورداری از هوش، مال، مهارت ها، دانش ها و سایر درجات معنوی و مادی متفاوت اند ؛ ولیکن از دیدگاه علی علیه السلام همه آنان در مقابل قانون یکسان اند و بی هیچ تفاوتی باید بدان احترام گذارند و قانون درباره همه آن ها برابر و یکسان اجرا شود.

بی گمان حضرت علی و فرزندان بزرگوار و همسر ارجمندش فاطمه زهرا علیهاالسلام

ص:188

برترین درجات و منزلت ها را داشته اند و خواهند داشت، با این حال آن حضرت هیچ تفاوتی میان خود و خانواده اش و میان سایر مردم نمی دید و قانون را به گونه ای یکسان درباره همگان اجرا می کرد.

او خود در میان مزرعه، نخلستان، چشمه ها و چاه هایی که کنده بود کار می کرد، عرق می ریخت و زندگی خود را از این راه تأمین می کرد و از آن به فقیران و مستمندان و خود طلایه دار پیشگامان مبارزه و جهاد علیه دشمنان اسلام بود، و بیش از همه و پیش از همه برای پاسداری از مرزهای اسلام ناب سینه سپر می ساخت و در معرض خطر بود ؛ آن حضرت در این باره فرمود:

«بر تو باد که عدالت را درباره دوست و دشمن اجرا کنی.» (1)

ص:189


1- «عَلَیْکَ بِالْعَدْلِ فِی الصَّدیقِ وَ الْعَدُوِّ... .» غرر الحکم، ترجمه محدث ارموی، ج 4، ص 294.

به یکی از استاندارانش که فریب دنیای مکار را خورده و از فرمان آن حضرت سرپیچی کرده و قصد داشت اموال بیت المال را از طریق انتقال به حجاز برای منافع شخصی خود در آن جا نگه داری کند، چنین نوشت:

«... شگفتا مگر به آخرت و معاد ایمان نداری و از موشکافی حضرت حق در قیامت نمی هراسی! ای آن که تو را در زمره خردمندان می دانستیم چه شد که خوردن و آشامیدن این مال را روا می دانی و با آن که می دانی حرام است، از آن بهره می بری. با مال یتیمان، بینوایان و رزمندگانی که خداوند این مال را برای آنان قرار داده و با آن ها این شهرها را محافظت و نگه داری کرده است، کنیزکان خریده و همسرانی به ازدواج خود درمی آوری. پس از خدا بترس و مال های این گروه را بازگردان و اگر از این دستور سرباز می زنی و خداوند زمینه دست یابی به تو را برایم فراهم آورد هر

آینه دوباره [به کیفر رساندن تو] به پیشگاه خداوند عذر آورم و شمشیری بر سرت فرود آورم که هر که را با آن زدم رهسپار دوزخ شد. به خدا سوگند اگر حسن و حسین به چنین عملی دست زده بودند با آنان سازش و آشتی نمی کردم و آنان به هیچ

ص:190

خواسته ای از من [در این باره] دست نمی یافتند تا این که حق را از آنان می ستاندم و باطل نشأت گرفته از ستم آن ها را به جای خود می نشاندم. سوگند به پروردگار جهانیان اموالی را که [از سر ستم] برده ای اگر به حلال از آن من باشد مرا خرسند نمی کند که پس از خود، آن ها را به ارث گذارم... .» (1)

این علی بن ابی طالب است که برای خود و فرزندانش فضیلتی در برابر قانون بر احدی از مسلمانان قایل نیست ؛ خواهرش ام هانی دختر ابوطالب نزد آن حضرت رفت. امام بیست درهم به او داد. ام هانی از کنیز عجمی خود پرسید امیرمؤمنان به تو چقدر داد؟ پاسخ داد: بیست درهم، ام هانی با ناراحتی به سوی امام بازگشت تا اعتراض کند. امام فرمود: برگرد خدا تو را رحمت کناد که ما در کتاب خدا ترجیحی برای فرزندان

1نهج البلاغة، فیض الاسلام، نامه 41 .

ص:191

اسماعیل بر اسحاق ندیده ایم. (1)

هم چنین از بصره تحفه ای بس گران بها برای حضرت فرستادند. دخترش ام کلثوم گفت: آیا اجازه می دهید آن را به گردن بیاویزم و خود را بدان بیارایم؟ فرمود: ابورافع آن را به بیت المال ببر و کسی حق ندارد از آن استفاده کند مگر آن که همه زنان مسلمان مانند آن را داشته باشند.(2)

امیر المؤمنین علیه السلام این روش را از سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و قرآن کریم آموخته بود.

در قرآن کریم آمده است:

ص:192


1- حاشیه من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 324 ؛ ر.ک: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، ص 801.
2- حاشیه من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 324 ؛ ر.ک: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، ص 801.

«مبادا دشمنی با گروهی سبب شود عدالت را ترک کنید.» (1)

«هماره می باید عدالت را به پا دارید گر چه به زیان خودتان یا پدر و مادرتان و یا نزدیکان باشد.» (2)

«چون سخن می گویید عدالت را به پا دارید هر چند درباره نزدیکانتان باشد.»(3) بدین سان می توان گفت که علی علیه السلام تجسم عینی و جلوه عملی این آیات شریف و سنت رسول خدا بود. درباره سنت رسول خدا مناسب تر می نماید از زبان خود آن حضرت نمونه ای از عدالت ورزی پیامبر بزرگ خدا صلی الله علیه و آله را یاد کنیم. امیر المؤمنین علیه السلام به

ابن اعبد فرمود: آیا تو را از داستان فاطمه علیهاالسلام که محبوب ترین افراد نزد من و پیامبر

ص:193


1- «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَئانُ قَوْمٍ عَلی اَلاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوی» (8 / مائده).
2- «یآ اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ » (135 / نساء).
3- «وَ اِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی» (152 / انعام).

خدا بود خبر ندهم؟ گفت: بلی. فرمود: فاطمه آن قدر آسیا گردانید که دستانش پینه بست و به اندازه ای با مشک آب کشید که اثر بند مشک بر گردنش نمایان شد و خانه را روبید تا جامه هایش غبار گرفت. زمانی اسیرانی چند برای پیامبر آورند. من به فاطمه گفتم خوب است نزد پدرت روی و از او خادمی بخواهی. [تا در کارخانه تو را کمک کند و از این مشکلات برهی] فاطمه خدمت پیامبر رفت دید آن حضرت با گروهی در حال گفت و شنود است. (یا جوانانی چند نزد آن حضرت اند) [و بی آن که خواسته خود را به ایشان عرض کند] بازگشت. فردای آن روز پیامبر نزد فاطمه آمد و فرمود: با من چه کار داشتی؟ فاطمه ساکت ماند، من گفتم: ای رسول خدا! فاطمه آن قدر آسیا گردانیده و مشک به دوش کشیده که دستش پینه بسته و اثر بند مشک بر گردنش نمایان گردیده است؛ چون تعدادی اسیر برای شما آوردند من به او گفتم خدمت شما برسد و از شما خادمی بخواهد تا او بار این مشکلات را بردارد.

پیامبر فرمود: ای فاطمه! تقوا داشته باش، واجبات الهی خود را به جای آور و به

ص:194

کارهای خانواده ات بپرداز و چون بستر رفتی سی و سه بار «سُبحانَ اللّه و سی و سه بار «اَلْحَمدُلِلّه» و سی و چهار بار «اَللّه ُ اَکْبَر» که مجموعا صدبار می شود بگو. این برای تو از خادم بهتر است. فاطمه گفت: از خدا و رسولش خشنودم. (1)

حضرت علی علیه السلام نیز در بیزاری جستن و پرهیز از استفاده شخصی از بیت المال و اجرای دقیق عدالت چنین فرمود:

«... به خدا سوگند عقیل را دیدم که فقر او را از پای درآورده بود و به ناچار یک من از گندم بیت المال [به خاطر نیازش بیش از سهم مقرر] از من خواست و کودکانش را دیدم با موهای ژولیده و رنگ های پریده از شدت فقر چنان که گویی چهره آنان با نیل سیاه شده بود و مکرر به من مراجعه کرد. من به سخنان او گوش دادم، او پنداشت که دینم را به او می فروشم و از راه خود بازگشته و اختیار خود را به او می سپارم. اما من آهنی را

ص:195


1- همان، ص 803 ؛ من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 322 324 .

در آتش گداختم و آن را نزدیک بدن او بردم تا عبرت گیرد. ناگهان چونان بیماری دردمند فریاد زد به گونه ای که نزدیک بود که از آهن گداخته بسوزد. بدو گفتم: ای عقیل مادران به سوگت نشینند ؛ آیا از آهنی که یک انسان به شوخی داغ کرده ناله برمی آوری، اما مرا به سوی آتشی می کشانی که خداوند جبّار از سر خشم خود برافروخته است؟ تو از آزار بنالی و من از آذر ننالم؟!»(1)

آری این بود گوشه هایی از سیره آن حضرت در اجرای قوانین الهی و حکومت اسلامی. بی گمان این روش بر هر انسانی که در گفتار از عدالت دم می زند و در عمل سر و کاری با آن ندارد، گران خواهد آمد ؛ زیرا همان گونه که پیش تر از آن حضرت علیه السلام گزارش کردیم عدالت در تعریف زبانی بسی آسان و گسترده و در میدان عمل بسی دشوار است و تنگ.

ص:196


1- نهج البلاغة، فیض الاسلام، خطبه 215.

آن حضرت این گونه عمل کرد تا به همه مردم به ویژه رهبران، زمامداران، مدیران و قاضیان و فرماندهان در رعایت عدالت و برقراری تساوی مردم در برابر قانون تنبه دهد که میان دوست و دشمن و خویشاوند و بیگانه تفاوتی نگذارند.

روایات در این باره فراوان است و بسیار و آن چه آوردیم مشتی بود نمونه خروار. از مجموع این روایات به روشنی می توان نتیجه گرفت که یکی از جلوه های آشکار و درخشان عدالت در روش و گفتار علی علیه السلام لزوم ایجاد مساوات در عمل به قانون است.

2 بهره برداری برابر از اموال و امتیازهای عمومی

بی گمان هر دولت و حکومتی دارای سرمایه های عمومی است که میان مردم تقسیم می شود یا امکاناتی که بین افراد به گونه ای و با شرایطی توزیع می شود و یا حمایت های مالی است که دولت در چهارچوب هایی برای اقشار و یا گروه های خاصی درنظر می گیرد. در آن روزگار یکی از منابع مالی دولت ها غنیمت های جنگی بود که در جنگ ها، به دست می آوردند. برپایه گزارش مورخان امیر مؤمنان در آغاز پذیرش

ص:197

منصب خلافت اسلامی در خطبه هایی آتشین تبعیض ناروایی را که قبل از ایشان انجام گرفته مردود شمرد و درباره هدیه های عثمان چنین فرمود:

«به خدا سوگند اگر ببینیم این اموال به مهر زنان یا بهای کنیزان رفته آن را باز می گردانم که در عدالت گشایشی است (عدالت عمومیت دارد و فراگیر است) و آن که عدالت را برنتابد ستم را سخت تر یابد.»(1)

مخالفت طلحه، زبیر و عایشه گر چه عوامل مختلفی داشت اما بی گمان مهم ترین دلیل آن انتظار دریافت سهم بیشتری از بیت المال بود. سیاست حضرت علیه السلام در تساوی حقوق از روز سوم آغاز شد و تا بستر شهادت ادامه یافت، در روز سوم خلافت، به هر یک از مسلمانان اعم از سیاه و سفید، عرب و عجم، برده و آقا سه درهم پرداخت و این

ص:198


1- «لَوْ وَجَدَتْهُ قَدْتُزُوِّجَ بِهِ النِّساء وَ مُلِکَ بِهِ الاِْماءَلَرَدَدْتُهُ فَاِنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ اَضْیَقُ.»نهج البلاغة، خطبه 15.

روش را ادامه داد و این موضوع سبب شد گروهی از نزدیکان آن حضرت به معاویه ملحق شوند ؛ در همان روز اول پس از تقسیم مساوی بیت المال، سهیل بن حنیف به امیرمؤمنان اعتراض کرد که ای امیرمؤمنان این مرد تا دیروز غلام من بود و امروز آزادش کرده ام. فرمود: به او هم به اندازه تو می دهم. پس به هر کدام سه دینار بخشید و احدی را بر دیگری برتری نداد.(1)

تقسیم عادلانه بیت المال سبب شد گروهی از یاران آن حضرت به سمت معاویه روند و معاویه با آغوش باز و با طلا و نقره در خور از آن ها استقبال کرد.

از این روی گروهی از یاران حضرت عرض کردند: ای امیرمؤمنان! خوب است این اموال را بیرون آوری و این را میان این سران و بزرگان عرب تقسیم کنی و آنان را بر ما

ص:199


1- شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 7، ص 36 .

برتری دهی تا کارها سامان یابد و پایه های حکومتت استوار گردد و بر اوضاع و احوال مملکت پهناور اسلامی مسلط گردی، آن گاه روشی را که خداوند بر تو مقرر داشته که تقسیم برابر بیت المال و برقراری عدالت میان امت است، پیش گیری.

در پاسخ سخنی معروف، استوار و ژرف دارد، فرمود:

«مرا فرمان می دهید تا پیروزی را از طریق ظلم بر زیر دستانم، طلب کنم؟ سوگند به خدا که این روش را نپذیرم تا جهان سرآید و ستاره ای در آسمان از پی ستاره ای برآید! اگر این مال از آن من بود همگان را در تقسیم آن برابر می دانستم تا چه رسد که مال، مالِ خداست (مال بیت المال است).»(1)

بسیاری از روایاتی که در بخش اول نیز گزارش کردیم نشانگر این حقیقت است که

ص:200


1- «أتَأْمُرونِّی أنْ أطْلُب النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ... .» نهج البلاغة، خطبه 126 ؛ بحارالانوار، ج 41، ص 122 .

علی علیه السلام در امتیازهای اقتصادی که دولت و حکومت اسلامی به مردم می دهد همه را برابر می دانست و به هیچ وجه مصلحت اندیشی و گاه توجیه های غلط را روا نمی دانست، او هرگز عدالت را در آستانِ مصلحت قربانی نمی کرد بلکه مصلحت های شخصی را در فرض تعارض با عدالت به خاک سیاه می نشاند.

3 مراقبت و بازرسی از اجرای عدالت توسط کارگزاران

امیر مؤمنان علی علیه السلام نه تنها در زندگی شخصی خود عدالت را مراعات می کرد و در آن چه به طور مستقیم به اعمال خود ایشان و یا نزدیکان و خانواده اش مربوط بود بر عدالت اجتماعی تأکید می ورزید، بلکه روح بلند و ویژگی ظلم ستیزی آن حضرت ستم را در هیچ نقطه ای از سرزمین پهناور اسلامی برنمی تابید و در برابر هرگونه بی عدالتی که در قلمرو حکومت ایشان به وقوع می پیوست، موضع قاطع می گرفت.

بازرسی دقیق ایشان از کارگزاران، نبخشیدن آنان در حیف و میل بیت المال و تلاش گسترده برای اجرای عدالت در گستره جامعه از ویژگی های روح بزرگ و

ص:201

عدالت خواه علوی بود.

در این باره مطالب فراوانی در روش عملی و سخنان ارزشمند آن حضرت گزارش شده است که به برخی از آن ها اشاره می کنیم.

«صادقانه به خداوند سوگند می خورم که اگر گزارش رسد که از غنیمت های بیت المال مسلمانان چیزی، کم و یا زیاد به خیانت برداشته ای آن چنان بر تو سخت بگیرم که در زندگی کم بهره، بی نوا، حقیر و ضعیف شوی. والسلام.» (1)

در همان خطبه در واکنش به ستمی که لشگریان معاویه در حق برخی از مسلمانان روا داشته اند چنین فرمود:

«به من خبر رسیده که یکی از آنان (لشگر معاویه) به خانه زن مسلمان و زن غیرمسلمانی

ص:202


1- «وَ إنّی أُقْسِمُ بِاللّه ِ قَسَما صادِقا لَئِنْ بَلَغَنی اَنَّکَ خُنْتَ مِنْ فَیْئِی الْمُسْلِمینَ شَیْئا... .» نهج البلاغة، خطبه 27.

که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده، وارد شده و خلخال و دست بند و گردن بند و گوشواره های آنان را از تنشان بیرون آورده است. در حالی که آنان هیچ وسیله دفاعی جز گریه و التماس نداشتند... پس اگر به سبب این حادثه مسلمانی از روی تأسف بمیرد، ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و به جاست.»

لحن سخنان و نامه های آن حضرت در این باره متناسب با مخاطبان متفاوت است آن حضرت در نامه ای به مصقلة بن هبیره شیبانی که از کارگزاران اوست، چنین نوشت:

«گزارش رسیده که غنیمت های مربوط به مسلمانان را که با اسلحه و اسب هایشان فراچنگ آورده اند، و خون هایشان در این راه ریخته شده بین افرادی از بادیه نشینان قبیله ات که خود برگزیده ای تقسیم می کنی. سوگند به کسی که دانه را از زیر خاک شکافت و روح انسانی را آفرید، اگر این گزارش درست باشد تو در نزد من خوار خواهی شد و ارزش و مقدارت کم خواهد بود. حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیایت را با نابودی دینت اصلاح مکن که از زیانکارترین افراد خواهی بود. آگاه باش

ص:203

حق مسلمانانی که نزد من یا پیش تو هستند در تقسیم این اموال مساوی است... .»(1)

4 نفی ارزش های طبقاتی

از آفت های جامعه های جدید و قدیم بروز ارزش های طبقاتی و گاه نژادی است که استقرار عدالت را تهدید می کند ؛ برخی از این طبقات و یا نژادها برای خود شأنی خاص قایل اند و خود را سزاوار برخی از امتیازهای ویژه می دانند. اسلام و رهبران اسلامی ارزش های طبقاتی و نژادی و گروهی را مردود شمرده اند. آیات زیادی از قرآن کریم (2)نشانگر این واقعیت است. پیش از این موارد متعددی را گزارش کردیم که حضرت علی علیه السلام میان خویشان، یاران، نزدیکان و بیگانگان امتیازی قایل نبود و همه را

ص:204


1- نهج البلاغة، نامه 23 .
2- از جمله این آیه شریفه معروف «اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ اَتْقاکُمْ» (13 / حجرات) .

به عنوان رهبر حکومت اسلامی به یک چشم می نگریست.

ابو اسحاق هَمْدانی روایت کرده که، دو زن ؛ یکی عرب و دیگری غیر عرب خدمت علی علیه السلام رسیدند و از آن حضرت مالی درخواست کردند. حضرت چند درهم و مقداری خوراکی به طور مساوی به آنان داد. زن عرب گفت: من عرب هستم و این زن عجم است. حضرت فرمود: به خدا سوگند من در این اموال عمومی ترجیحی برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق نمی بینم.(1)

فیض کاشانی روایت کرده است که آن حضرت [در آغاز خلافت] خطبه ای خواند و ضمن تأکید شدید بر آزادگی همه انسان ها چنین فرمود:

«... متوجه باشید که اکنون مقداری مال نزد من است و من میان سرخ و سیاه به تساوی تقسیم خواهم کرد.»

ص:205


1- بحارالانوار، ج 41، ص 137 .

مروان به طلحه و زبیر گفت: منظورش فقط شما دو تن هستید. امام به هرکس سه دینار عطا کرد و به مردی از انصار سه دینار داد و پس از او غلام سیاهی آمد و به او هم سه دینار داد. مرد انصاری گفت: ای امیرمؤمنان! این غلامی است که من دیروز آزادش کرده ام، آیا من و او را برابر می داری؟ حضرت فرمود:

«من در کتاب خدا نظر کردم و ترجیحی برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق نیافتم.»(1)

5 عدالت در زندگی شخصی

از دیدگاه امیر مؤمنان علیه السلام نخستین شرط حکومت اسلامی، عدالتِ حاکم و حاکمان است ؛ حاکم اسلامی نباید در زندگی شخصی خود از فقیران جامعه پیشی بگیرد. آن گاه که حضرت به افراط و تفریط دو برادر (عاصم و علا، فرزندان زیاد) انتقاد کرد، برادری

ص:206


1- وافی، ج 3، ص 20 ؛ به نقل از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، احمد رحمانی همدانی، ص 799 .

که راه زهد پیش گرفته و از دنیا اعراض کرده بود به حضرت اعتراض کرد و گفت:

«ای امیرمؤمنان تو خود پوشاک زبر و تن آزاری به تن کرده ای و از خوراک دشواری می خوری.»(1)

حضرت استدلال او را باطل دانسته و بانگ بر او زد:

«وای بر تو! من نه چون توام، چه خداوند بر پیشوایان عادل واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابرنهند تا مستمند و تنگ دست را، فقر او به هیجان و طغیان نیاورد.»(2)

آن حضرت در دوران قبل از خلافت نیز زاهدانه می زیست و اموال خود را در راه خدا انفاق می کرد. تا آن جا که شأن نزول آیه شریفه « وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلیحُبِّهِ مِسْکینا وَ

ص:207


1- «یا أمِیرالْمُؤْمِنِینَ هذا أَنْتَ فِی خُشُونَةِ مَلْبَسِکَ وَ جُشُوبَةِ مَأْکَلِکَ.»
2- «وَیْحَکَ إنِّی لَسْتُ کَأنْتَ إنَّ اللّه َ فَرَضَ عَلی أئِمَّةِ الْعَدْلِ أنْ یُقَدِّروا أنْفُسَهُمْ بِضَعفَةِ النَّاسِ کَیْلا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ.»نهج البلاغة، خطبه 209.

یَتیما وَ اَسیرا» (8 / انسان)، انفاق آن حضرت و خانواده اش از غذایی بود که برای افطار روزه خود فراهم آورده بودند. اما پس از خلافت بر طبق خطبه یاد شده و شواهد و مدارک دیگر حضرت سطح زندگی خود را در مرتبه زندگی فقیران آن روزگار بلکه پایین تر از آن قرار داد.

هنگامی که به حضرت گزارش رسید که مردی از بصریان، عثمان بن حنیف، استاندار بصره را به مهمانی دعوت کرده و وی بر سر سفره ای نشسته که ثروتمندان بدان خوانده شده و تهی دستان از آن رانده شده اند ؛ حضرت سخت برآشفت و شیوه زندگی خود را به عنوان رئیس حکومت اسلامی برای وی چنین توصیف کرد:

«بدان که امام شما از دنیایش به دو جامه فرسوده و از خوراک به دو قرص نان بسنده کرده است... سوگند به خداوند از دنیای شما نه طلایی اندوخته اند، و نه از غنیمت های آن مال فراوان ذخیره ای کرده ام و نه با کهنه جامه ای که به تن دارم جامه کهنه دیگری

ص:208

آماده کرده ام.» (1)

این زهد زیبا و این عدالت والا و ارزشمند حضرت امام علیه السلام در حالی بود که می توانست از مال خود به لذیذترین غذاها دست یابد و از آن ها بهره برد. آن حضرت در این باره چنین فرمود:

«اگر می خواستم، به عسل ناب، مغز گندم و جامه بافته از ابریشم، راه داشتم، لیکن هرگز هوای من، بر من غالب نخواهد شد و حرص مرا به برگزیدن خوراک ها نخواهد کشید. شاید که در حجاز و یا یمامه کسی باشد که حسرت گرده نانی برد و یا هرگز سیر

نخورد و من سیر بخوابم و در پیرامونم شکم هایی باشند از گرسنگی به پشت دوخته و جگرهایی سوخته.»(2)

ص:209


1- «ألا وَ إنَّ إمامَکُمْ قَدِ اکْتَفی مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ... .» نهج البلاغة،نامه 45.
2- نهج البلاغة، نامه 45.

«شماها نمی توانید این گونه زندگی کنید لیکن مرا به تقوا گزینی، کوشش، پاکدامنی و درستکاری یاری کنید.»(1)

بدین سان آن حضرت همه حاکمان و مدیران حکومت اسلامی را به گام نهادن در مسیر عدالت خواهی و پیراستگی از آلودگی به خواسته های نفسانی و آراستگی خود به زیور پاکدامنی، تلاش و زهد می خواند، امام راحل در این باره فرمود:

«من امیدوارم حکومت اسلامی در ایران تشکیل شود... تا بشر بفهمد دولت اسلام چگونه است... و طرز اجرای عدالت به چه صورت است و شخص اول مملکت درزندگی با رعیت هیچ فرقی ندارد.» (2)

آن حضرت در توصیف محبوب ترین بندگان خدا فرمود:

ص:210


1- «أَلا وَ اِنَّکُمْ لا تَقْدِرُونَ عَلی ذلِکَ لکِنْ اَعینُونی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدادٍ.» نهج البلاغه، نامه 45.
2- صحیفه نور، ج 3، ص 84 .

«نفس خویش را با عدالت مهار کرده و نخستین گام او در استوارسازی عدالت نفی خواهش های نفسانی از جان است.»(1)

فشرده آن چه درباره جلوه های عدالت در سیره و سخنان علی علیه السلام آوردیم آن است که از نگاه آن حضرت این جهان نظمی خاص دارد و خداوند در طبیعت و تکوین قانون را حکمفرما ساخته و بدین سان عدالت را در طبیعت استوار گردانیده و نیز در حق بشر هرگز ستم نمی کند. انسان نیز باید عدالت را از خود آغاز کند از گناهان بپرهیزد و تکالیف الهی را به جا آورد و همواره برای نابودی ظلم و استقرار عدالت اسلامی در جامعه بکوشد و پا از حریم قانون حکومت اسلامی فراتر ننهد و تبعیض را حتی در حق دشمنانش روا ندارد و از دادن امتیازهای عمومی به نزدیکان، دوستان و... خودداری کند.

ص:211


1- «...قَدْ اَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَکانَ اَوَّلُ عَدْلِه نَفْیُ الْهَوی عَنْ نَفْسِهِ.» نهج البلاغة، خطبه 78.

حکومت برای اجرای عدالت

حکومت برای اجرای عدالت

علی علیه السلام حکومت را برای برقراری عدالت و برپاداشتن قسط اسلامی در پهنه جامعه می خواست ؛ حکومت و زعامت اگر به عنوان یک امر مادی تلقی شود و انسان به منظور دستیابی به قدرت و مقام و منصب در پی آن باشد بسی بی ارزش و پست می نماید و از نگاه علی علیه السلام برای پاسداری از آن و کوتاه کردن دست چپاول گران از دستیابی بدان، شمشیر می زند و فرمان جهاد می دهد.

ابن عباس در دوران خلافتش بر آن حضرت وارد شد، دید با دستانش کفش کهنه خویش را پینه می زند، از ابن عباس پرسید: قیمت این کفش چقدر است؟ ابن عباس پاسخ داد: هیچ. حضرت فرمود: از نظر من ارزش این کفش کهنه از حکومت و امارت بر شما بیشتر است ؛ مگر به وسیله آن حقی را برپادارم یا باطلی را براندازم!

علی علیه السلام در واقع این نکته را از سنت و سیره پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و قرآن فراگرفته بود؛ قرآن هدف از برانگیختن پیامبران و نازل کردن کتاب های آسمانی و الهی را،

ص:212

اجرای عدالت و استوارسازی قسط در گستره جامعه ها می داند:

«لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ...»(1)

«ما پیامبران خود را با دلیل های استوار برانگیختیم و با آنان کتاب و ابزار سنجش حق و باطل فروفرستادیم تا مردم عدالت را به پا دارند.»

خداوند متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور می دهد که بگوید پروردگارم به من مأموریت داده عدالت را برپادارم.

«قُلْ اَمَرَ رَبّی بِالْقِسْطِ...»(2)

«بگو پروردگارم به من فرمان داده است عدالت را برپادارم.»

آن حضرت که در عرصه عمل و در سخنان سودمند و سازنده اش هماره در پی

ص:213


1- (25 / حدید) .
2- (29 / اعراف) .

ترویج و برقراری این هدف مقدس قرآنی بود، فرمود:

«زینت و زیبایی سیاست، عدالت در زمامداری است.» (1)

«اجرای عدالت زیبایی و زینت زمان داران است.» (2)

«معیار و ملاک سیاست [سالم] برقراری عدالت [در جامعه] است.»(3)

«بهترین سیاست ها اجرای عدالت است.» (4)

ص:214


1- «جَمالُ السِّیاسَةِ الْعَدْلُ فِی الاَْمْراءِ.» غرر الحکم، ج 3، ص 375 .
2- «اَلْعَدْلُ... جَمالُ الْوُلاةِ.» غررالحکم، ج 2، ص 90 .
3- «مِلاک السِّیاسَةِ الْعَدْلُ.» غررالحکم، ج 6، ص 116 .
4- «خَیْرُ السّیاساتِ الْعَدْلُ.» غررالحکم، ج 3، ص 385 .

«عدالت به اصلاح امور مردم می انجامد.»(1)

مجموع این سخنان و دیگر سخنان آن حضرت نشانگر این واقعیت است که از دیدگاه آن حضرت، عدالت می باید در ستیغ اهداف حاکمان، مدیران و مسؤولان حکومتی قرار گیرد، و می باید آن را به عنوان روشی استوار، راهی راست، سنتی محمدی و علوی و وظیفه ای الهی همواره نصب العین خود سازند و توجه داشته باشند که این عدالت است که می تواند کاستی های اقتصادی و اجتماعی را سامان دهد و زمینه سعادت دنیا و آخرت مردم را فراهم آورد.

در این جا به توضیح شرایطی که برای اجرای عدالت لازم است، می پردازیم:

ص:215


1- «بِالْعَدْلِ تُصْلِحُ الرَّعِیَّةِ» غررالحکم، ج 3، ص 306 .

1 تقوا و عدالت فردی

افراد چونان سلول هایی پیکره عظیم جامعه را تشکیل می دهند و بی گمان مرگ و زندگی، سستی و بالندگی و پیش رفت و پس رفت هر جامعه به مرگ و زندگی و پیشرفت و عقب ماندگی افراد آن ارتباط تنگاتنگی دارد. در این میان می باید روی خصلت های فردی مسؤولان و مدیران هر جامعه تأکید بیشتری داشت چه آن که آنان به منزله مخ و فکر این پیکره اند و هدایت آن را به عهده دارند. بدین سان آرزوی داشتن جامعه ای سالم، بالنده و برپادارنده عدالت با فرض کارگزارانی گناهکار و فاسق خیالی است خام و دست نیافتنی.

علی علیه السلام در این باره فرمود:

«کسی که به خود ظلم می کند و از عدالت برخوردار نیست چگونه درباره

ص:216

دیگران عدالت می ورزد؟» (1)

پیش از این، از آن حضرت گزارش کردیم که فرمودافرادمحبوب نزدخداکسانی اند که:

«... بر خود عدالت را لازم کرده اند و نخستین گام وی در این باره زدودن خواهش های نفسانی است.»(2)

امام راحل در این باره چنین فرمود:

«هر اصلاحی نقطه اولش خود انسان است اگر چنان چه خود انسان تربیت نشود،نمی تواند دیگران را تربیت کند. از این جهت آن چیزی که بر همه ما لازم است ابتدا کردن به نفس خودمان است و قانع نشدن به این که همان ظاهر درست شود و از قلبمان شروع کنیم ؛ از مغزمان شروع کنیم، هر روز دنبال این باشیم که روز دوممان

ص:217


1- «کَیْفَ یَعْدِلُ فی غَیْرِهِ مَنْ یَظْلِمَ نَفْسَهُ.» غررالحکم، ج 4، ص 564 .
2- «غایَةُ الْعَدْلِ اِنْ یَعْدِلُ الاِْنْسانَ فی نَفْسِهِ.» غررالحکم، ج 4، ص 372 .

بهتر از روز اولمان باشد. آن روز عید داریم که مستمندان ما، مستضعفان ما به زندگی صحیح رفاهی و به تربیت های صحیح اسلامی انسانی برسند.»(1)

2 قدرت طلبی و نفی حب نفس

از مهم ترین موانع اجرای عدالت، قدرت طلبی و تمایل های نفسانی است ؛ از این روی برای این که زمینه اجرای عدالت فراهم آید باید عطش قدرت خشکانده شود و شعله های آتش هواهای نفسانی خاموش گردد. البته کسی که تقوا داشته باشد نه تشنه قدرت است و نه پیرو هواهای نفسانی و شهوت ها. از این روی، شرط اول، این دو شرط را نیز در بر می گیرد؛ لیکن به دلیل اهمیت خاص آن ها مناسب است به طور مستقل و در عین حال فشرده از آن ها یاد شود.

علی علیه السلام در این باره فرمود :

ص:218


1- تفسیر سوره حمد، چاپ جدید، ج 1، ص 444، به نقل از اندیشه های سیاسی فقهی امام خمینی، کاظم قاضی زاده.

«آن گاه که زمامدار دنبال هوس های پی در پی خویش باشد بیشتر او را از عدالت بازمی دارد. بنابراین، امور مردم از نظر حقوق باید در نزد تو مساوی باشد؛ چرا که جور و ستم هیچ گاه جانشین عدالت نخواهد شد.»(1)

از این روی باید نخست مدیران و کارگزاران، خود را اصلاح کنند و اصلاح از دل آغاز می شود. بدین سان که دوستی جاه و مقام را از دل برکنند و منصب ها را ابزاری برای استوارسازی عدالت و افزون تر کردن خدمت به مردم بدانند و این در صورتی به گونه ای راستین و واقعی جامه عمل خواهد پوشید که منیّت و حب نفس کنار رود و انسان به خوبی دریابد که برای خدمت گذاری ابتدا باید به ارزش ها و فضیلت ها جان را بیاراید و آن را به پستی ها نیالاید و باید صفحه جان را از خودخواهی افراطی، پاک کند.

علی علیه السلام فرمود:

ص:219


1- نهج البلاغة، نامه 59 .

«... مردم اصلاح نمی شوند جز از رهگذر اصلاح حاکمان و زمان داران ؛ حاکمان نیز اصلاح نمی شوند مگر به رو به راه بودن مردم. پس زمانی که حاکم حق مردم و مردم حق حاکمان را ادا کردند، حق در میانشان قوی و نیرومند می شود و جاده های دین صاف و مستقیم می شود و نشانه های عدالت استوار و پابرجا می گردد...!»(1)

آثار و برکات عدالت

آثار و برکات عدالت

عدالت، فضیلت ارجمند و شأن عظیمی دارد و به همان میزان آثار و برکات سودمندو سازنده ای را برای فرد و جامعه پدید می آورد و در حقیقت، جامعه ای که خود را به آرایه عدالت بیاراید و بتواند ابعاد گونه گون و نشانه های آن را در میان خود برقرار سازد، همان جامعه و مدینه قرآنی است. در این نوشته به لحاظ رعایت اختصار

ص:220


1- «فَلَیْسَتْ تَصْلَحُ الرَّعِیَّةُ اِلاّ بِصَلاحِ الْوُلاةِ وَ لا تَصْلَحُ الْوُلاةُ اِلاّ بِاسْتِقامَةِ الرَّعِیَّةِ... .» نهج البلاغة، خطبه 225 .

از یاد کردن فضیلت های فراوانی که در آیات قرآن، روایات معصومان علیهم السلام درباره آن وارد شده است، خودداری کرده و آثار آن را به گونه ای فراروی خوانندگان می نهیم.

فقیه عالی قدر شیعه، محمد باقر سبزواری ؛ معروف به محقق سبزواری هشت اثر برای عدالت اجتماعی برشمرده است.(1)در روایات برای اجرای عدالت اجتماعی آثار و برکات شگفت انگیزی یاد شده است که به برخی از آن ها اشاره می کنیم .

1 عدالت سبب پایداری حکومت

روایات یکی از مهم ترین آثار عدالت اجتماعی را بقای حکومت عادلانه و استمرار آن می داند. علی علیه السلام فرمود:

«عدالت پیشه کن تا قدرت برایت ادامه یابد.» (2)

ص:221


1- روضة الانوار عباسی، محمد باقر سبزواری، ص 186 ؛ آینه میراث، چاپ اول، 1377 .
2- «اِعْدِلْ تَدومُ لَکْ الْقُدْرَة.» غررالحکم، ج 2، ص 178 .

«عدالت بورز تا حکومت کنی.»(1)

«هرکس عدالت ورزد خداوند حکومتش را استوار سازد و آن که ستم کند خداوند هلاکتش را نزدیک خواهد کرد.» (2)

حضرت در سخن دیگری عدالت را محکم ترین رکن بقا و حفاظت از حکومت معرفی کرده و فرموده است:

«هیچ چیزی همانند عدل در استوار سازی و حفاظت از حکومت ها مؤثر نیست.»(3)

«بر پا داشتن سنّت های عدالت ثبات دولت ها را در پی دارد.» (4)

ص:222


1- «اعدل تحکم.» غررالحکم، ج 2، ص 168 .
2- «مَنْ عَمِلَ بِالْعَدْلِ حَصَّنَ اللّه ُ مُلْکَهُ وَمَنْ عَمِلَ بِالْجَوْرِعَجَّلَ اللّه ُ هَلَکَه.» غررالحکم،ج5، ص 355 .
3- «ما حَصَّنَ الدُّوَلِ بِمِثْلِ الْعَدْلِ.» غررالحکم، ج 2، ص 90 .
4- «ثُباتُ الدُّوَلِ بِِاقامَةُ سُنَنِ الْعَدْلِ.» غررالحکم، ج 3، ص 353 .

2 عدالت و آبادانی

روایات بیان می دارند که عدالت اجتماعی زمینه آبادانی و عمران مملکت را فراهم می آورد. مولا علیه السلام فرمود:

«عدالت در فراهم آوردن عوامل عمران و آبادانی بی نظیر است.» (1)

وحدت در نهج البلاغه

وحدت در نهج البلاغه

«ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلاً فیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَما لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً اَلْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ» (2)

ص:223


1- «ما عُمِّرتَ الْبِلادَ بِمِثْلِ الْعَدْلِ.» غررالحکم، ج 6، ص 68 .
2- «خداوندمثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم مشاجره مشغول اند، و مردی که تنهاتسلیم یک نفر است؛ آیااین دو یکسان اند؟! حمد، مخصوص خداست، ولی بیشترآنان نمی دانند.»(29/ زمر).

اگر نیک و به دقّت و با تدبّر بنگریم دغدغه خاطر همه پیامبران ادیان توحیدی را دعوت به وحدت و یکپارچگی و نفی هرگونه شرک و بت پرستی می یابیم. دین مبین اسلام به عنوان خاتم ادیان آسمانی در تعالیم انسان ساز و حیات بخش خود بارها به وحدت و پرهیز از تفرقه توصیه کرده و از سرگذشت تلخ و خفّت بار و عبرت آموز امت های که بر اثر تفرقه به ورطه سقوط و انحطاط کشانده شده اند یاد کرده و بیم داده است.

اسلام، دینی است که بر پایه وحدت بنا شده است. برخی از اعمال و عبادات اجتماعی

اسلام نظیر حج، نمازهای جمعه و جماعت، نمود و تبلوری از تأکید این آیین الهی بر وحدت و یکپارچگی و همبستگی است و هماره در طول تاریخ، مسلمانان در سایه وحدت کلمه خود شاهد پیروزی های شکوه مندی در عرصه های گونه گون اجتماعی و سیاسی بوده اند.

ص:224

دو موقعیّت ممتاز

علی علیه السلام در کلمات خود به دو موقعیت مهم در دو مورد اشاره می کند و موقعیت خود را در این دو مورد، ممتاز و منحصر به فرد می خواند. او در هر یک از این دو مورد مهم تصمیمی گرفته که کم تر کسی در جهان در چنان شرایطی می تواند چنان تصمیمی بگیرد. علی در یکی از این دو مورد حساس سکوت کرده است و در دیگری قیام، سکوتی شکوه مند و قیامی شکوه مندتر، موقعیت سکوت علی همین است که شرح دادیم.

سکوت و مدارا در برخی شرایط بیش از قیام های خونین نیرو و قدرت تملک نفس می خواهد. مردی را در نظر بگیرید که مجسمه شجاعت و شهامت و غیرت است، هرگز

ص:229

به دشمن پشت نکرده و پشت دلاوران از بیمش می لرزد، اوضاع و احوالی پیش می آید که مردمی سیاست پیشه از موقعیت حساس استفاده می کنند و کار را بر او تنگ می گیرند تا آن جا که همسر بسیار عزیزش مورد اهانت قرار می گیرد و او خشمگین وارد خانه می شود و با جمله هایی که کوه را از جا می کند شوهر غیور خود را مورد عتاب قرار می دهد و می گوید:

«پسر ابوطالب! چرا به گوشه خانه خزیده ای؟ تو همانی که شجاعان از بیم تو خواب نداشتند اکنون در برابر مردمی ضعیف، سستی نشان می دهی، ای کاش مرده بودم و چنین روزی را نمی دیدم.»

علی خشمگین از ماجراها از طرف همسری که بی نهایت او را عزیز می دارد این چنین تهییج می شود، این قدرتی است که علی را از جا نمی کند، پس از گوش دادن به سخنان زهرا علیهاالسلام با نرمی او را آرام می کند که: نه! من فرقی نکرده ام همانم که بودم، مصلحت چیز دیگر است تا آن جا که زهرا را قانع می کند و از زبان زهرا می شنود:

ص:230

«حَسبِیَ اللّه وَ نِعْمَ الْوَکیل.»

ابن ابی الحدید در شرح خطبه 215 این داستان معروف را نقل می کند:

«روزی فاطمه علیهاالسلام علی علیه السلام را به قیام دعوت کرد، در همین حال فریاد مؤذّن بلند شد که «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه علی علیه السلام به زهرا علیهاالسلام فرمود آیا دوست داری این فریاد خاموش شود؟ فرمود: نه! فرمود: سخن من جز این نیست.»

اما قیام شکوه مند و منحصر به فرد علی که به آن می بالد و می گوید احدی دیگر جرأت چنین کاری را نداشت، قیام در برابر خوارج بود:

«تنها من بودم که چشم این فتنه را درآوردم، احدی غیر از من جرأت بر چنین اقدامی نداشت، هنگامی دست به چنین اقدامی زدم که موج تاریکی و شبهه ناکی آن بالا گرفته هاری آن فزونی یافته بود.» (1)

ص:231


1- «فَإنِّی فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ یَکُنْ لِیَجْتَرِی ءَ عَلَیْها أحَدٌ غَیْری ... .» نهج البلاغة، خطبه 93 .

تقوای ظاهری خوارج طوری بود که هر مؤمن نافذالایمانی را به تردید وامی داشت، جوّی تاریک و مبهم و فضایی پر از شک و دو دلی به وجود آمده بود. آنان دوازده هزار نفر بودند که از سجده زیاد پیشانیشان و سر زانوهاشان پینه بسته بود، زاهدانه می خوردند و زاهدانه می پوشیدند و زاهدانه زندگی می کردند. زبانشان همواره به ذکر خدا جاری بود ؛ اما روح اسلام را نمی شناختند و از فرهنگ اسلامی بیگانه بودند، همه کسری ها را می خواستند با فشار بر روی رکوع و سجود جبران کنند. تنگ نظر، ظاهرپرست، جاهل و جامد بودند و سدّی بزرگ در برابر اسلام.

علی به عنوان یک افتخار بزرگ فرمود:

«این من بودم که خطر بزرگی را که از ناحیه این خشکه مقدّسان متوجه شده بود درک کردم، پیشانی های پینه بسته این ها و جامه های زاهدانه و زبان های دایم الذکرشان

نتوانست چشم بصیرت مرا کور کند، من بودم که دانستم اگر این ها پا بگیرند چنان اسلام را به جمود و تقشّر و تحجّر و ظاهرگرایی خواهندکشاند که دیگر کمر اسلام راست نشود.

ص:232

آری این افتخار تنها نصیب پسر ابوطالب شد، کدام روح نیرومند است که در مقابل قیافه های آن چنان حق به جانب تکان نخورد؟ و کدام بازو است که برای فرود آمدن بر فرق این ها بالا رود و نلرزد؟!»

سکوت تلخ علی علیه السلام برای وحدت

یکی از مسایل مربوط به خلافت حضرت وصی، امیر مؤمنان علیه السلام ،که در نهج البلاغة، انعکاس یافته، مسأله سکوت و مدارای آن حضرت، جهت حفظ وحدت امت اسلامی است. امام از این سکوت به تلخی یاد کرده و آن را جانکاه و مرارت بار خوانده است:

«خار در چشم بود و چشم ها را بر هم نهادم، استخوان در گلویم گیر کرده بود و نوشیدم، گلویم فشرده می شد و تلخ تر از حنظل در کامم ریخته بود و صبر کردم.» (1)

استاد شهید، آیة اللّه مطهری در این باره نوشته است:

«طبعا هر کس می خواهد بداند آن چه علی درباره آن می اندیشید، آن چه علی نمی خواست آسیب ببیند، آن چه علی آن اندازه برایش اهمیت قایل بود که چنان

ص:225


1- «فَأغْضَیْتُ عَلَی الْقَذی وَ جَرِعْتُ رَیقِی عَلَی الشَّجا، وَ صَبَرْتُ مِنْ کَظْمِ الْغَیْظِ عَلَی أمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ.» نهج البلاغة، خطبه 217.

رنج جانکاه را تحمل کرد چه بود؟ حدسا باید گفت آن چیز وحدت صفوف مسلمین و راه نیافتن تفرقه در آن است، مسلمین قوت و قدرت خود را که تازه داشتند به جهانیان نشان می دادند مدیون وحدت صفوف و اتفاق کلمه خود بودند، موفقیت های محیّرالعقول خود را در سال های بعد نیز از برکت همین وحدت کلمه کسب کردند، علی القاعده علی به خاطر همین مصلحت سکوت و مدارا کرد.»

امام علی علیه السلام فرمود:

«برای پرهیز از تفرّق کلمه مسلمانان از حق مسلم خودم چشم پوشیدم.»

«به خدا سوگند اگر بیم تفرقه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهی دین نبود رفتار ما با آنان طور دیگر بود.» (1)

ص:226


1- «وَاَیْمُ اللّه ِ لَولا مَخافَةُ الْفُرْقَةِ بَیْنَ الْمُسْلِمینَ وَ أَنْ یَعُودَ الْکُفْرُ وَ یَبُورَ الدّینُ لَکُنّا عَلی غَیْرِ ما کُنّا لَهُمْ عَلَیْهِ.»نهج البلاغة، خطبه 119.

«دیدم صبر از تفرّق کلمه مسلمانان و ریختن خونشان بهتر است، مردم تازه مسلمان اند و دین مانند مشکی که تکان داده می شود کوچک ترین سستی آن را تباه می کند و کوچک ترین فردی آن را وارونه می نماید.» (1)

علاوه بر موارد بالا، حضرت در نهج البلاغة در سه مورد از تفرقه، آشکارا نهی کرده است:

در جواب ابوسفیان آن گاه که می خواست تحت عنوان حمایت از علی علیه السلام فتنه به پا کند، فرمود:

«امواج دریای فتنه را با کشتی های نجات بشکافید، از راه خلاف و تفرقه دوری گزینید و نشانه های تفاخر بر یکدیگر را از سر بر زمین نهید.» (2)

ص:227


1- «فَرَأَیْتُ أنَّ الصَّبْرَ عَلی ذلِکَ أَفْضَلُ مِنْ تَفْریقِ کَلِمَةُ الْمُسْلِمینَ... .» نهج البلاغة.
2- «شُقُّوا أمْواجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجاةِ... .» نهج البلاغة، خطبه 5 .

در شورای شش نفری پس از تعیین و انتخاب عثمان از طرف عبدالرحمان بن عوف، حضرت فرمود:

«شما خود می دانید من از همه برای خلافت شایسته ترم، به خدا سوگند مادامی که کار مسلمانان رو به راه باشد و تنها بر من جور و جفا شده باشد مخالفتی نخواهم کرد.» (1)

آن گاه که مالک اشتر از طرف علی علیه السلام نامزد حکومت مصر شد آن حضرت نامه ای برای مردم مصر نوشت (این نامه غیر از دستورالعمل معروف است). در آن نامه جریان صدر اسلام را نقل کرد تا آن جا که فرمود:

«من اول دستم را پس کشیدم تا آن که دیدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند (مرتدشدند اهل ردّه) و مردم را به محو دین محمّد صلی الله علیه و آله دعوت می کنند، ترسیدم که اگر دراین لحظات حساس اسلام مسلمانان را یاری نکنم خرابی یا شکافی در اساس اسلام

ص:228


1- «لَقَد عَلِمْتُمْ أنِّی أحَقُّ النَّاسِ بِها مِنْ غَیْری.» نهج البلاغة، خطبه 74.

خواهم دید که مصیبت آن بر من از مصیبت از دست رفتن چند روزه خلافت بسی بیشتر است.»(1)

وحدت، ارمغان بعثت

امام علی علیه السلام فرمود:

«در آن روزگار، زمینیان، ملت های پراکنده ای بودند، با گرایش های ناهمسو و روش های پراکنده. در سویی کسانی می زیستند که برای شناخت خدا، به قیاس آویخته بودند و در دیگر سو قومی زندگی می کردند که در نام خدا به دام الحاد فرو افتاده بودند. گروهی نیز بت پرستی را پیشه خود ساخته بودند. پس خداوند، به دست

ص:233


1- سیری در نهج البلاغة، ص 117 121 .

پیامبر گمراهی شان به راه آورد و با پیامبری از نادانی شان برهانید.»(1)

«خداوند، به دست او کینه ها را دفن کرد و آتش ها را خاموش ساخت ؛ بیگانگانی را پیوند برادری داد، و خویشاوندانی را پراکند. با او عزت ها(ی ناروا) را به ذلت و ذلت ها(ی نا به جا) را به عزت بدل کرد.»(2)

«آری، پیامبر بر حسب مأموریتی که داشت صلا داد و رسالت های پروردگارش را ابلاغ کرد. پس خداوند به وسیله آن حضرت شکاف های ناشی از اختلاف را پر کرد، و میان

(234) نهج البلاغه جوان

خویشاوندان همبستگی و الفت به وجود آورد ؛ آن هم در پی شعله های عداوتی که در سینه ها افروخته شده بود و کینه های نهفته ای که هر آن در دل ها جرقه ای می زد.» (3)

ص:235


1- «وَ أهْلُ الاْءرْضِ، یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ، وَ أهْواءٌ مُنْتَشِرَةٌ... .» نهج البلاغة، خطبه 1 .
2- «دَفَنَ اللّه ُ بِهِ الضَّغائِنَ، وَ أطْفَأَ بِهِ الثَّوائِرَ... .» نهج البلاغة، خطبه 96 .
3- «فَصَدَعَ بِما أُمِرَ بِهِ، وَ بَلَّغَ رِسالاتِ رَبَّه... .» نهج البلاغة، خطبه 231 .

«بی گمان خداوند سبحان بر جماعت متّحد این امّت، با این رشته همبستگی که پیوندشان داد، تا در سایه اش آرام گیرند و بدو پناه آرند. با نعمت وحدتی منّت نهاد که هیچ آفریده ای بهایش را درنمی یابد، که از هر بهایی پربهاتر است و از هر سترگی سترگ تر.» (1)

وحدت، شرط اجرای حق و عدالت، و رمز پیروزی

در جامعه ای که بلای خانمان سوز تفرقه روی می آورد فرصتی برای اجرای حق و عدالت باقی نمی ماند و زمینه تحقق آن فراهم نمی شود. امام علی علیه السلام از این که تفرقه

«به خدا سوگند که چنین وضعی، قلب را می میراند و از هر سو غم و اندوه برمی انگیزد،

ص:235


1- «فَإنَّ اللّه َ سُبْحانَهُ قَدِ امْتَنَّ عَلی جَمَاعَةِ هذِهِ الاْءُمَّةِ فِیَما عَقَدَ بَیْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هذِهِ الاْءُلْفَةِ... .» نهج البلاغة، خطبه 192.

یارانش مانع بزرگی برای اجرای حق و عدالت است، از سر اندوه و تأسّف فرمود:

که این قوم بر باطل خویش متحد و همداستانند و شما در محور حقّتان پراکنده اید.»(1)

«با شمایم که بی خرد و با گرایش هایی متضاد و ناهماهنگ، تنها با تنهاتان در صحنه اید و بلای جان فرماندهان خویش اند ؛ یاور شما، فرمانبر خداست و شما از دستورهایش سرپیچی می کنید، در حالی که صاحب شامیان، با این که خدای را نافرمان است، آنان سر به فرمانش دارند چنان که دوست می دارم، معاویه شما را با یاران خویش مبادله کند، به سانی که صرافان، درهم را با دینار تعویض می کنند، ده تن از شما را بازگیرد و در برابر، تنها یک مرد شامی به من دهد.» (2)

ص:236


1- «وَ اللّه ِ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِن اجْتِمَاعِ هؤُلاءِ الْقَوْمِ عَلی باطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَن حَقِّکُمْ... .» نهج البلاغة،خطبه 27.
2- «أیُّها الْقَوْمُ الشَّاهِدَةُ أبْدانُهُمْ، الْغائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ... .» نهج البلاغة، خطبه 97.

«بی گمان تا آن گاه که قلب هاتان هماهنگ و متحد نیست بسیاری شمارتان دردی را درمان نباشد.» (1)

«به خدا سوگند که با چنین اوضاع و احوالی، به گمان خویش، آینده را چنین می بینم که آنان، با استفاده از نقطه های ضعف شما، دولت را در اختیار گیرند؛ چرا که آن ها بر محور باطل خویش جمع اند و شما از محور حقّتان پراکنده اید، و نیز برای این که شما در راه حق از امام و پیشوای خود نافرمانی می کنید و آنان در راه باطل از پیشوای خودشان پیروی می نمایند، آن ها امانت پیشوایشان را ادا و شما بدان خیانت می کنید (بیعت و پیمان آن ها پایدار و شما پیمان خود را می شکنید). هم چنین برای اصلاحی

که آن ها در شهرهای خودشان می نمایند (با یکدیگر دوستی و یگانگی دارند) و فساد شما (که با یکدیگر بغض و حسد و نفاق و دو رویی و جدایی دارید، و این سبب

ص:237


1- «إنَّهُ لا غَناءَ فِی کَثْرَةِ عَدَدِکُمْ مَعَ قِلَّةِ اجْتِمَاعِ قُلُوبِکُمْ... .» نهج البلاغة، خطبه 119.

مغلوبیت و شکست هر قومی است)... .»(1)

حرص علی علیه السلام بر وحدت امت

امام علی علیه السلام فرمود:

«این نکته را بدان که هیچ کس از من بر اتّحاد و همبستگی امت محمّد صلی الله علیه و آله

ص:238


1- «... إنِّی وَ اللّه ِ لاَءَظُنُّ أنَّ هؤُلاءِ الْقَوْمَ سَیُدَالُونَ مِنْکُمْ بِاجْتِمَاعِهم عَلَی باطِلِهمْ... .» نهج البلاغة، خطبه 25.

حریص تر نیست که بدان ثواب می جویم و فرجام نیک می طلبم... .»(1)

اختلاف، ویرانگر اندیشه

امام علی علیه السلام فرمود:

«اختلاف، ویرانگر اندیشه است.»(2)

اختلاف و کینه توزی، نمودی از پلیدی باطن

امام علی علیه السلام فرمود:

«... واقعیت جز این نیست که همگی شما بر اساس دین خدا برادرید ؛ تنها چیزی که این گونه شما را پراکنده است، پلشتی ذات و روشنی درون است ؛ از این رو، به دیدار همدیگر نمی شتابید، در حق یکدیگر خیراندیش نه اید، فداکاری و.

ص:239


1- «وَ لَیْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أحْرَصَ عَلی جَماعَةِ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ أُلْفَتِها مِنَّی... .» نهج البلاغة، نامه 78.
2- «الْخِلافُ یَهْدِمُ الرَّأْیَ.» نهج البلاغة، حکمت 215 .

عشق، بر روابط شما حاکم نیست.»

امام علی علیه السلام در وصف فرشتگان فرمود:

«... هرگز به اسارت ابلیس درنیایند، و به دام اختلاف در نیفتند. رابطه های پلید و پلشت روییده از حسد ورزی ها بر آنان چیره نگردد، صفوفشان با انواع تردیدها، در هم نریزد و با تصمیم گیری های پنهان، در پس پرده ها، گروه گروه نشوند.»(1)

بدعت در دین، عامل فتنه و تفرقه

امام، منشأ فتنه را بدعت در دین و پیروی از هوای نفس دانسته و فرموده است :

«پیدایش فتنه ها را، جز از هوس ها و بدعت هایی که در رابطه تنگاتنگ با آن پدید می آید، سرچشمه دیگری نیست. بدعت هایی که ستیز با کتاب خدا را بهانه می شود، و بدین سان، مردانی برخلاف مبانی دین خدا، بر دیگران مستولی می گردند.» (2)

حضرت در جای دیگر، هشدار داده است:

«خود را تخته نشان تیرهای فتنه ها و پرچم افراشته بدعت ها مسازید؛ و به راهی وفادار بمانید که توده مردم را پیوند می زند، و زیربنای ارکان اطاعت حق است.» (2)

استاد شهید مطهری، تجدد گرایی افراطی را یکی از آفات نهضت

ص:242


1- «إنَّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أهْواءٌ تُتَّبَعُ، وَ أحْکامٌ تُبْتَدَعُ... .» نهج البلاغة، خطبه 50.
2- «فَلا تَکُونُوا أنْصابَ الْفِتَنِ، وَ أعْلامَ الْبِدَعِ... .» نهج البلاغة، خطبه 151 .

برشمرده، نوشته است :

«پرهیز از افراط و تفریط و گرایش به اعتدال در هر کاری خالی از دشواری نیست. گویی همیشه راه اعتدال یک خط باریک است که اندک بی توجهی موجب خروج از آن است. این که در آثار دینی وارد شده که "صراط" از "مو" باریک تر است اشاره به همین نکته است که رعایت اعتدال در هر کاری سخت و دشوار است.

بدیهی است مشکلات جامعه بشری نو می شود و مشکلات نو راه حل نو می خواهد. "الحوادث الواقعة" چیزی جز پدیده های نوظهور نیست که حل آن ها بر عهده حاملان معارف اسلامی است. سرّ ضرورت وجود مجتهد در هر دوره و ضرورت تقلید و رجوع به مجتهد زنده همین است، و الاّ در یک سلسله مسایل استاندارد شده میان تقلید از زنده و مرده فرقی نیست، اگر مجتهدی به مسایل و مشکلات روز توجه نکند او را باید در صف مردگان به شمار آورد. افراط و تفریط در همین جا پیدا می شود.

برخی آن چنان عوام زده هستند که تنها معیارشان سلیقه عوام است و عوام هم گذشته گراست و به حال و آینده کاری ندارد، برخی دیگر که به مسایل روز توجه دارند و

ص:243

درباره آینده می اندیشند، متأسفانه سخاوتمندانه از اسلام مایه می گذارند، سلیقه روز را معیار قرار می دهند و به نام "اجتهاد آزاد" به جای آن که اسلام را معیار حق و باطل زمان قرار دهند، سلیقه و روح حاکم بر زمان را معیار اسلام قرار می دهند. مثلاً "مَهْر" نباید باشد چون زمان نمی پسندد، تعدد زوجات یادگار عهد بردگی زن است، پوشیدگی همین طور، اجاره و مضاربه و مزارعه یادگار عهد فئودالیسم است و فلان حکم دیگر یادگار عهدی دیگر، اسلام دین عقل واجتهاد است، اجتهادچنین وچنان حکم می کند... .

به هر حال تجدد گرایی افراطی که هم در شیعه وجود داشته و دارد و هم در سنی و در حقیقت عبارت است از آراستن اسلام به آن چه از اسلام نیست، و پیراستن آن از آن چه از اسلام هست به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان کردن، آفت بزرگی برای نهضت است و وظیفه رهبری نهضت است که جلو آن را بگیرد.»(1)

ص:244


1- نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، ص 93 95 .

اهمیّت وحدت عمل در حرکت های نظامی

امام علی علیه السلام فرمود:

«زنهار از پراکندگی! بکوشید که در فرود و در کوچ، همه با هم و هماهنگ باشید.» (1)

تفسیر درست قرآن، ضامن وحدت مسلمانان

برداشت ها و تفسیرهای نادرست از قرآن کریم و ارائه قرائت های گوناگون و سلیقه ای از آن مایه تفرقه امت و کم رنگ شدن باورهای دینی و سرخوردگی اعتقادی به ویژه نسل جوان می شود؛ این در حالی است که قرآن، خود محور اساسی و ضامن

ص:240


1- «... وَ إنَّما أنْتُمْ إ خْوَانٌ عَلی ِدینِ اللّه ِ... .» نهج البلاغة، خطبه 113 .

وحدت مسلمانان است. امام علی علیه السلام به هنگامه روی آوردن کشمکش ها و دامن گستر شدن اختلاف ها، رجوع به قرآن توصیه کرد و فرمود:

«مسایل پیچیده ای که به ستوهت می آورند، و نیز تمام اموری را که برایت شبهه ناک اند، به خدا و رسول خدا ارجاع ده ؛ که خداوند به قومی که ارشادشان را می خواسته است، فرمود: "ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا، رسول خدا و اولی الامری را که از خود شمایند، فرمان برید. پس هرگاه در موردی به کشمکش دچار آمدید، آن را به خدا و رسولش ارجاع دهید."(1)ارجاع به خدا یعنی تمسک به کتاب محکم او، و ارجاع به پیامبرش، یعنی چنگ یازیدن به سنت او که وحدت بخش است، نه پراکنده ساز.» (2)

ص:241


1- «... وَ لَمْ یَخْتَلِفُوا فِی رَبَّهِمْ بِاسْتِحْواذِ الشَّیْطانِ عَلَیْهِمْ... .» نهج البلاغة، خطبه 91 .
2- (59 / نساء) .

وحدت، مرز سنّت و بدعت

امام علی علیه السلام فرمود:

«هیچ سنّت شایسته ای را مشکن که معیار عمل بزرگان این امت بوده است و همبستگی و کار ملت بر محورش سامان می یافته است ؛ و هیچ راه و رسم جدیدی ایجاد مکن که به سنتی از این سنت ها آسیب رساند که در این صورت بنیان گذاران این سنت ها را اجر و تو را سنت شکنی، بار گناهی خواهد بود.» (1)

وحدت بندگان، زمینه ریزش فیض های الهی

امام علی علیه السلام فرمود:

«... بی گمان در تاریخ گذشته و آینده بشر هرگز خداوند با اختلاف، خیری را ارزانی

کسی نداشته و نمی دارد.» (2)

ص:245


1- «وَ ارْدُدْ إلَی اللّه ِ وَ رَسُولِهِ ما یُضْلُِعکَ مِنَ الْخُطُوبِ... .» نهج البلاغة، نامه 53 .
2- «وَ لا تَنْقُضْ سُنَّةً صالِحَةً عَمِلَ بِها صُدورُ هذِهِ الاْءُمَّةِ... .» نهج البلاغة، نامه 53 .

عبرت از تاریخ

پندپذیری و عبرت از تاریخ تلخ امت هایی که بر اثر تفرقه به انحطاط و سقوط کشانده شدند عامل مؤثری در جهت وحدت امت اسلامی است. امام علی علیه السلام در جای جای نهج البلاغة، عبرت آموزی را می ستاید و درس عبرت گرفتن از تاریخ را توصیه فرموده است:

«خدای رحمت کندکسی راکه بیندیشد،عبرت گیرد و درروشنای عبرت ها،بینش یابد.»(1)«پیش آن که عبرت آیندگان شوید، از گذشتگان پند گیرید.» (2)

ص:246


1- «... وَإنَ اللّه َ سُبْحانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَدابِفِرْقَةٍ خَیْرامِمَّنْ مَضی وَلامِمَّنْ بَقِیَ.» نهج البلاغة،خطبه 175 .
2- «رَحِمَ اللّه ُ امْرَأً تَفَکَّرَ فاعْتَبَرَ وَ اعْتَبَرَ فَأبْصَرَ.» نهج البلاغة، خطبه 103 .

«بی گمان تاریخ قرن های گذشته، برای شما بسی عبرت آور و آموزنده است! کجایند عمالقه(1) و فرزندانشان؟ کجایند فرعون ها و فرعونیان؟ کجایند دار و دسته شهرهای رس، همان ها که پیامبران را کشتند، سنّت های رسولان را خاموش کردند و به جایشان سنت های جباران و خود کامه های تاریخ را از نو زنده کردند؟ کجایند آن زورمداران تاریخ که ارتش های عظیمی را بسیج می کردند. رقبای خویش را، هزار هزار، درهم می شکستند، لشگرها آرایش می دادند و شهرهایی پی می نهادند.» (2)

«بی گمان، آن مردگان، بیش از آن که فخرفروشی را بهانه شوند، می سزد که مایه عبرت باشند.»(3)

ص:247


1- «... وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ کانَ قَبْلَکُمْ قَبْلَ أنْ یَتَّعِظَ بِکُمْ مَنْ بَعْدَکُمْ... .» نهج البلاغة، خطبه 32 .
2- سلسله ای از شاهان عرب که بر یمن و حجاز حکومت می کردند. فرهنگ آفتاب، ج 7، ص 3590 .
3- «وَ لاَءَنَّ یَکُونُوا عِبَرا أحَقُّ مِنْ أنْ یَکُونُوا مُفْتَخَرا.» نهج البلاغة، خطبه 221 .

«از طنین فاجعه هایی که بر امت های پیشین به کیفر بدکاری ها و زشت کرداری هاشان فرود آمد، آگاه باشید ؛ و در احوال نیک و بد، چگونگی آن ها را به یاد آرید، و از این که به چنان سرنوشتی دچار آیید بهراسید.

پس چون در دوگونگی دو حالتشان در اندیشه شدید، خود را به جریانی بسپارید که بدان، در جایگاه عزّت نشستند و دشمنانشان ناپدید شدند ؛ عافیت از همه سو بر سرشان سایه افکند و امکانات در اختیارشان قرار گرفت و بزرگ منشی شیرازه روابطشان را پیوند داد ؛ این جریان عبارت است از: پرهیز از پراکندگی، التزام به همبستگی، تأکید بر آن و توصیه همدیگر بدان. دور شوید از هر جریانی که ستون فقرات امت های پیشین را در هم شکست و نیروهاشان را به تحلیل برد ؛ یعنی از کینه ورزی دل ها به هم، سینه تنگی و تنگ نظری متقابل، پشت کردن به یکدیگر، روی گرداندن از هم و ناهمکاری دست ها با یکدیگر.

در چگونگی سرگذشت مؤمنان پیشین نیز نیک بیندیشید که در سختی ها و

ص:248

گرفتاری های پالاینده چگونه بودند، مگر جز این است که از همه سنگین بارتر، گرفتاری های شان از تمامی بندگان فرساینده تر و از همه مردم دنیا در تنگنای سخت تری بودند ؟

فرعون های زمان به بردگی شان گرفته بودند، به سخت ترین شکل شکنجه شان می دادند، انواع تلخی ها را جرعه جرعه و پیاپی در کامشان می ریختند و همواره در فضایی زبون کننده و تباهی آور و تحت سلطه ای قهرآمیز می زیستند ؛ نه در مقاومت منفی نقشه ای داشتند و نه راه دفاعی می شناختند. تا آن که خداوند سبحان چنان شان دید که در صبر بر آزارهای راه دوستی او پای می فشرند و انواع ناخوشایندی های را از ترس او پذیرفتارند ؛ پس تنگنای گرفتاری هاشان را به گشایش، خواریشان را به عزت و وحشتشان را به امنیت بدل کرد و در نهایت فرمانروایان حاکم و رهبران برجسته زمین شدند و از کرامت خداوندی چندان بهره بردند که در عالم آرزو هم رسیدن به آن همه را ناممکن می دانستند. پس با دقت در چگونه بودنشان بیندیشید، آن گاه که

ص:249

جمع ها متحد، گرایش ها هماهنگ، دست ها در هم، شمشیرها به یارمندی، بینش ها تیز و تصمیم ها یگانه بود.

آیا واقعیت جز این بود که در آن احوال بر سراسر زمین سروری داشتند و بر همه جهانیان به حق مسلط بودند؟

اینک با دقت به سرنوشت و پایان کار ایشان بنگر به هنگامی که پراکندگی فراز آمد و رشته های همبستگی فرو گسست و شعارها و باورها دوگانه شد، اختلاف، شاخه شاخه شان کرد و گروه ها گروه در هم آمیختند، خداوند تن پوش کرامت و بزرگواری را از تنشان بیرون آورد و نعمت های فراوانش را از آنان باز گرفت و تنها قصه ها و خبرشان شما را ماند تا عبرت آموزان شما را پندی باشد.» (1)

ص:250


1- «وَ احْذَروا ما نَزَلَ بِالاْءُمُمِ قَبْلَکُمْ مِنَ الْمَثُلاتِ بِسُوءِ الاْءَفْعالِ... .» نهج البلاغة، خطبه 192 .

عوامل و محورهای وحدت

1 خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله

امام علی علیه السلام خود پیروی از پیامبر و آیین او را از عوامل عمده وحدت امت اسلامی می داند و از این که مردم با داشتن خدای واحد و پیامبر و دین واحد ره تفرقه در پیش می گیرند، اظهار شگفتی و تأسّف کرده و فرموده است:

«این در حالی است که خدا و پیامبر و کتابشان یکی است.»(1)

«جریان کارمان با درگیری با گروهی از اهل شام آغاز شد، در حالی که به ظاهر پروردگارمان، پیامبرمان و دعوت اسلامی مان یکی بود.» (2)

1 «وَ إلهُهُمْ وَاحِدٌ، وَ نَبِیُّهُمْ وَاحِدٌ، وَ کِتابُهُمْ وَاحِدٌ.» نهج البلاغة، خطبه 18.

2 «وَ کانَ بَدْءُ أمْرِنا أنَّا الْتَقَیْنا وَ الْقَوْمُ مِنْ أهْلِ الشَّامِ... .» نهج البلاغة، نامه 58.

ص:251


1- وَ إلهُهُمْ وَاحِدٌ، وَ نَبِیُّهُمْ وَاحِدٌ، وَ کِتابُهُمْ وَاحِدٌ.» نهج البلاغة، خطبه 18
2- «وَ کانَ بَدْءُ أمْرِنا أنَّا الْتَقَیْنا وَ الْقَوْمُ مِنْ أهْلِ الشَّامِ... .» نهج البلاغة، نامه 58.

«اما همین که حضرتش در گذشت، مسلمانان به کشمکش پرداختند.»(1)

2 دین و مکتب

امام علی علیه السلام فرمود:

«آیا دینی ندارید تا محور اتّحادتان شود؟!...(2)

«... واقعیت جز این نیست که همگی شما بر اساس دین خدا برادرید... .»(3)

«اینک این شیطان است که راه های ناهموارش را در نگاهتان هموار می نمایاند، و بر آن شده است که بند از بند دینتان بگسلاند، و تفرقه و تفریق را به جای وحدت و

ص:252


1- «فَلَمَّا مَضَی علیه السلام تَنازَعَ الْمُسْلِمُونَ الاْءمْرَ مِنْ بَعْدِهِ.» نهج البلاغة، نامه 62 .
2- «أمّا دِینٌ یَجْمَعُکُمْ.» نهج البلاغة، خطبه 39
3- «... وَ إنَّما أنْتُم إخْوَانٌ عَلی دِینِ اللّه ِ... .» نهج البلاغة، خطبه 113 .

توحید بنشاند و بر اثر تفرقه و جدایی فتنه و فساد در بین شما ایجاد کند.» (1)

«زنهار از موضع گیری های رنگارنگ در دین، که وحدت بر محور حق هرچند که شما را ناخوش آید به از پراکندگی در باطل است، گر چه شما را خوش آید ؛ زیرا بی گمان در تاریخ گذشته و آینده بشر هرگز خداوند با اختلاف خیری را ارزانی کسی نداشته و نمی دارد... .»(2)

3 کتاب و قانون مدوّن الهی «این کتاب، کتاب پروردگار شماست، کتابی که میان حلال و حرام، واجبات و مستحبات، ناسخ و منسوخ، رخصت ها و عزیمت ها، خاص و عام، عبرت ها و مثل ها، امام علی علیه السلام فرمود:

ص:253


1- «إنَ الشَّیْطانَ یُسَنِّی لَکُمْ طُرُقَهُ،وَ یُرِیدُ أنْ یَحُلَّ دِینَکُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً... .» نهج البلاغة، خطبه 121 .
2- «فَإیَّاکُمْ وَ التَّلوُّنَ فِی دِینِ اللّه ِ... .» نهج البلاغة، نامه 176 .

مطلق و مقیّد و محکم و متشابه آن فاصله ای روشن است.» (1)

امام درجریان حکمیت، رمزوراز وحدت را تمسّک به کتاب الهی دانسته وفرموده است:

«واقعیّت جز این نبود که داوری بدان دو داور سپرده شد تا آن چه را که قرآن زنده کرده است ؛ زنده کند و آن چه را که قرآن به مرگ سپرده است، بمیراند. احیای قرآن را جز اتحاد بر محور آن مفهومی دیگر نیست، چنان که معنی میراندن قرآن، جز جدایی از آن نیست. حال اگر قرآن، ما را به سوی آنان بکشاند پیرویشان می کنیم و اگر آنان را به جانب ما بکشد باید پیروی مان کنند.»(2)

4 امامت و رهبری

نقش رهبر در وحدت و انسجام امت، نقشی بس فوق العاده و اساسی است. نقش

ص:254


1- «کِتابَ رَبِّکُمْ فِیکُمْ مُبَیِّنا حَلالَهُ وَ حَرامَهُ، وَ فَرائِضَهُ، وَ فَضائِلَهُ... .» نهج البلاغة، خطبه 1 .
2- «فَإنَّمَاحُکِّمَ الْحَکَمانِ لِیُحْیِیَا مَاأحْیَاالْقُرْآنُ وَیُمِیتَامَا أمَاتَ الْقُرْآنُ... .» نهج البلاغة، خطبه127 .

میرزای بزرگ شیرازی در نهضت تنباکو، نقش عمده حضرت امام خمینی قدس سره در پیروزی شکوه مند نظام مقدس جمهوری اسلامی و برچیده شدن بساط شاهنشاهی 2500 ساله در ایران، نقش رهبر معظم انقلاب اسلامی در سال های اخیر نمونه هایی عینی از ایفای نقش عظیم رهبری در وحدت امت اسلام، پیروزی بر لشکر شیطان و مهار شعله های فتنه و نفاق و نیرنگ است.

ملت شریف و نجیب و ولایت مدار ایران اسلامی و شیفته خاندان عصمت و طهارت با حمایت های بی دریغ خود از رهبری نظام، با حماسه حضور خویش در فراز و نشیب های انقلاب به پاس قدرشناسی اش از «نعیم» بی بدیل ولایت، در رستخیز که «لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ»(1) است، رو سپید خواهد بود.

ص:255


1- (8 / تکاثر) .

با این که «نعیم» در آیه، معنای وسیع و گسترده ای دارد و به تعبیر قرآن کریم «وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللّهِ لا تُحْصُوها»(1)؛ «نعمت های بی شمار الهی را از کثرت فزونی نتوانید شمرد.» ولی مهم ترین مصداق آن که در قیامت مورد بازخواست قرار می گیرد، نعمت ایمان و ولایت است.

در تفسیر نورالثقلین(2) به نقل از مجمع البیان(3) آمده که ابوحنیفه از امام صادق علیه السلام درباره تفسیر «نعیم» در آیه مزبور پرسید. امام فرمود:

«نعیم به عقیده تو چیست؟ عرض کرد غذاست و طعام و آب خنک، فرمود: اگر خدابخواهد تو را روز قیامت در پیشگاهش نگه دارد تا از هر لقمه ای که خورده ای و هر جرعه ای که نوشیده ای از تو سؤال کند باید بسیار در آن جا بایستی، عرض کرد پس

ص:256


1- (34 / ابراهیم) ؛ (18 / نحل) .
2- تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 663 .
3- تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 433.

"نعیم" چیست؟ فرمود: ما اهل بیت هستیم که خداوند به وجود ما به بندگانش نعمت داده و میان آن ها بعد از اختلاف، الفت بخشیده دل های آنان را به وسیله ما به هم پیوند داده و برادر خود ساخته، بعد از آن که دشمن یکدیگر بودند و به وسیله ما آن ها را به اسلام هدایت کرده، آری "نعیم" همان پیامبر و خاندان اوست.» (1)

از این روست که صاحب ولایت کبری، حضرت وصی، امیرمؤمنان علی علیه السلام بر این مهم اهتمام می ورزد و یکی از مهم ترین محورهای وحدت امت را چرخش در حول محور رهبری دانسته، فرموده است:

«واقعیت جز این نیست که من قطب آسیابم ؛ چرخ های کشور باید بر محورم هماره بچرخد و من در جای خویش ثابت بمانم ؛ اگر لحظه ای من جایگاهم را

ص:257


1- تفسیر نمونه، ج 27، ص 286 287 .

رها کنم، مدارش سرگردان می شود و سنگ زیرین آن به لرزش می گراید.»(1)

امام علیه السلام در خطبه شقشقیّه نیز بر محور بودن رهبری و اعتراف دشمن به حقّانیّت امامت آن حضرت این گونه تصریح فرموده است:

«سوگند به خدا، پسر ابی قحانه (ابوبکر) خلافت را مانند پیراهنی پوشیده و حال آن که می دانست من برای خلافت (از جهت کمالات علمی و عملی) مانند قطب وسط آسیاب هستم (چنان که دَوَران و گردش آسیاب قائم به آن میخ آهنی وسط است و بدون آن خاصیت آسیابی ندارد.)»(2)

5 جلب رضایت امت، پشتوانه وحدت و حکومت

توجه به خواست ملت و گوش سپردن و گرایش به درخواست های به حق آن ها و بها دادن بدان ها باعث از دست نرفتن پشتوانه عظیم ملت می شود. در مقابل، کم توجهی به

ص:258


1- «وَ إنَّما أنا قُطْبُ الرِّحا، تَدورُ عَلَیَّ وَ أنا بِمَکانِی... .» نهج البلاغة، خطبه 119 .
2- «أمّاوَ اللّه ِ لَقَدْ تَقَمَّصَها فُلانٌ وَ إنَّهُ لِیَعْلَمُ أنَّ مَحَلِّی مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحا.» نهج البلاغة، خطبه 3 .

آنان موجب بُریدن آن ها از حکومت خواهد شد و درنتیجه، تفرقه و تشتّت، و رویکرد آن ها به مخالفان حکومت را در پی خواهد داشت.

امام علی علیه السلام توجه به انبوه امت را از عوامل وحدت دانسته، فرموده است:

«این تنها انبوه مردم اند که دین را تکیه گاه، مسلمانان را ریشه بالنده و در نبرد با دشمنان، نیروی ذخیره اند. پس گوش تو ویژه ایشان و گرایشت همسویشان باشد.»(1)

عزت مداری در نهج البلاغة

عزت و شرافت دوگونه است: عزتی پایدار و حقیقی و عزتی دیگر زودگذر و غیر واقعی. عزت غیر حقیقی عزتی است که انسانی با برخورداری از توان مالی و قدرت ظاهری در خود احساس می کند و عزّت حقیقی عزّتی است که انسان موجودی عزیز و

ص:259


1- «وَ إنَّما عِمادُ الدِّینِ وَ جِماعُ الْمُسْلِمِینَ، وَ الْعُدَّةُ لِلاْءَعْدَاءِ الْعامَّةُ مِنَ الاْءُمَّةِ فَلْیَکُنْ صِغْوُکَ لَهُمْ، وَ مَیْلُکَ مَعَهُمْ.» نهج البلاغة، نامه 53 .

سربلند می آفریند و احساس عزّت در دل و درون وی جای می گیرد. عزّت حقیقی الزاما ملازم برخورداری از توان مالی و یا قدرت جسمانی و یا شکوه پایگاهی و مقاومت نیست ؛ بلکه احساسی است که همواره در کنار انسان است و در فقر و غنا از وی جدا نمی شود.

علی علیه السلام بر خورداران دنیایی را عزت داران ناپایدار می داند و عزت حقیقی را در غیر آن می جوید. عزت پایدار را عزتی می داند که ارزش دل بستن به آن و مسابقه گذاشتن در دست یابی به آن را ندارد. (1) عزّتی است که در واقع، ذلّت است (2)و با مرگ

ص:260


1- فَلا تَنافَسُوا فِی عِزِّ الدُّنْیا وَ فَخْرِها....» نهج البلاغة، خطبه 99 .
2- «إلاّ و هی المتصدیة العنون ... .» نهج البلاغة، خطبه 192 .

انسانی همه گونه آن به نابودی کشانده می شود (1)و از بین می رود (2)و موجب می شود انسان از عزّ قناعت و شخصیت به حضیض ذلّت و دریوزگی بیفتد.(3) اما عزّت حقیقی را می ستاید و آن را در رفتارها و کردارهای گوناگونی می بیند و عوامل چندی را موجب پیدایش آن می شمارد.

عوامل عزّت از دیدگاه امام علی علیه السلام را باید به دو گروه تقسیم کرد:

عوامل عزت از دیدگاه نهج البلاغه

1 عوامل عزّت فردی ؛

2 عوامل عزّت اجتماعی ؛

ص:261


1- «أولئِکُمْ سَلَفُ غایَتِکُمْ... .» نهج البلاغة، خطبه 221 .
2- «وَ اعْتَبِروا بِما قَدْ رَأیْتُمْ مِنْ مَصارِعِ الْقُرونِ قَبْلَکُمْ... .» نهج البلاغة، خطبه 161 .
3- نهج البلاغة، نامه 3، نامه علی علیه السلام به شُریح قاضی در جریان خرید منزل اشرافی.

علی علیه السلام عوامل عزّت و شرافت و بزرگی فردی را در چندین امور می بیند که به برخی از آن ها اشاره می شود

1 ایمان به خدا

یکی از عوامل پیدایش و استمرار عزت از نظر علی علیه السلام ایمان به خدا و تکیه بر قدرت و توان او و پناه جستن به حضرت حق است. ایمان به خدا به انسان توان و قدرتی عنایت می کند که انسان در برابر هر نوع تهاجم غیر انسانی می تواند مقاومت کند. فشارهای روحی و روانی در برابر سدّ عظیم ایمان به خدا می شکند و ناملایمات اجتماعی توان مقاومت در برابر آن پیدا نمی کند، سختی های معیشتی و ناگواری های زندگی قابل تحمل می شود و انسان از روحیه ای سرزنده و شاداب برخوردار می شود و آرامش و سکون بر جان و دل انسان سایه می افکند. امام علی علیه السلام فرمود:

«همه بدو ایستاده و برقرار است، بی نیازی هر تهی دست است و عزّت هر خوار. نیروی هر ناتوان و پناه هر اندوهبار. هر که سخن گوید سخنِ او شنود؛ و هر که

ص:262

خاموش باشد نهان او داند.»(1)

قدرت و توانی که یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در صدر اسلام به دست آوردند و با آن که از نظر جسمی و با توجه به شرایط سخت زندگی اوّلیه مسلمانان چندان قوی نبودند ؛ اما از نظر روحی در حدی بودند که خداوند متعال آنان را بر مشرکان پیروز گرداند. در سوره انفال در این باره می خوانیم:

[به یاد آورید] زمانی را که پروردگار خود را به فریاد می طلبیدند، پس دعای شما را اجابت کرد که "من شما را با هزار فرشته پیاپی، یاری خواهم کرد." و این [برای شما] را خداوند جز نویدی [برای شما] قرار نداد و تا آن که دل های شما بدان اطمینان یابد؛ و پیروزی جز از نزد خدا نیست که خدا شکست ناپذیر [و] حکیم است.» (2)

ص:263


1- «کُلُّ شَیْ ءٍ قائِمٌ بِهِ... .» نهج البلاغة، خطبه 109 .
2- ر.ک: (8 / انفال) .

علی علیه السلام تأکید می کند که اگر کسی از خدا یاری بجوید و او را یاری رساند، خدا او را یاری رساند و اگر از او عزت بجوید و او را عزیز دارد عزیز می سازد.(1)

همین اطمینان به خدا و یقین به نصرت و یاری او به علی علیه السلام آرامشی داده بود که در عین فقدان یاران صدیق و همراه و در تنهایی احساس عزّت می کرد. در نامه ای به عقیل نوشته است:

«فراوانی مردم پیرامونم بر عزّت من نیفزاید، و پراکندگی آنان از گردم مرا هراسان ننماید. مپندار که پسر پدرت هر چند مردم او را رها کنند خود را زار و فروتن نماید و نه سست به زیر بار ستم در آید و نه دام مهار خود را به دست کشنده

بگذارد و نه پشت خود را برای سواری هر که خواهد خم کند.» (2)

ص:264


1- «قَدْ تَکَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ إعْزَازَ مَنْ أعَزَّهُ... .» نهج البلاغة، نامه 53 .
2- «لا یَزِیدُنِی کَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِی عِزَّةً... .» نهج البلاغة، نامه 36 .

2 تقوای الهی

یکی دیگر از عوامل عزّت از نظر علی علیه السلام داشتن تقوا است. تقوا در واقع، نوعی تمرین روحی برای دست یابی به قدرت درونی و بالا بردن توان تصمیم گیری و عزم انسان در برابر گناه و بدی هاست. آدم متّقی انسانی است که از ملکه خویشتن داری برخوردار است و اراده آگاهانه بر تصمیم گیری و عزم انسان در برابر گناه و بدی هاست. آدم متّقی انسانی است که از ملکه خویشتن داری برخوردار است و اراده آگاهانه بر تصمیم های خود دارد. چنین انسانی هیچ گاه ذلیل نمی شود؛ زیرا ذلت احساسی درونی است که انسان از کوچک شدن و کوچک بودن خود دارد. علی علیه السلام فرمود:

ص:265

«هیچ شرافتی برتر از اسلام نیست و هیچ عزت و توانمندی تواناتر از تقوا نیست.»(1)

انسان متّقی در حقیقت، در برابر آن چه که موجب احساس ذلت و ناتوانی می شود رویین تن است و در جایگاهی استوار و دژی تسخیرناپذیر در برابر عوامل ذلت آفرین قرار گرفته است. به همین سبب علی علیه السلام فرمود:

«بندگان خدا! تقوا دژ قدرتمندی است و ناشایستی بنیانی ذلیل و نااستوار می باشد. اهل زشتی را از زشتی بازنمی دارد و کسی که بدان پناه جسته باشد پاسداری نمی کند. ولی با تقوا می توان جلوی گزند اشتباه ها را گرفت و با یقین نهایت خواسته ها را به دست آورد.» (2)

ص:266


1- «لا شرف أعلی من الإسلام و لا عزّ أعزّ من التقوی... .» نهج البلاغة، حکمت 37 .
2- «اعْلَمُوا عِبادَ اللّه ِ! أنَّ التَّقْوَی دارُ حِصْنٍ عَزِیزٍ وَ الْفُجُورَ دارُ حِصْنٍ ذَلِیلٍ... .» نهج البلاغة، خطبه 157 .

نقش تقوا در ایجاد عزّت و سرافرازی موضوعی است که همواره علی علیه السلام جامعه را بدان توجه می داد و در توصیه های خود بدان تأکید می ورزید. در یکی از خطبه های مولا می خوانیم:

«بندگان خدا! شما را به تقوای الهی توصیه می کنم؛ چرا که تقوای الهی زمام استواری است، بندهای آن را دست گیرید و بر حقایق آن چنگ زنید تا شما را به سراسری خوشی و جایگاه فراخی، دژهای محفوظ و جایگاه عزّت منتقل کند.» (1)

در دیدگاه علی علیه السلام تقوا موجب می شود که انسان به زندگی خوش دست یابد. خوشی و ناخوشی زندگی انسان تا حدود زیادی به چگونگی نگرش انسان به زندگی وابسته است. انسان متّقی چون بر قدرت همیشگی الهی تکیه دارد از قدرت روحی

ص:267


1- «اُوصِیکُمْ عِبادَ اللّه ِ بِتَقْوَی اللّه َ فَإنَّهَا الزَّمَامُ وَ الْقِوامُ فَتَمَسَّکُوا بِوَثَائِقِهَا... .» نهج البلاغة، خطبه 195 .

بالاتری برخوردار است و به همین سبب با خوش بینی بیشتری به زندگی می نگرد و نگرش خوش بینانه به زندگی خود به خود احساس خوشی در زندگی را در پی دارد. دست یابی به احساس رضایت و خوشی در زندگی موجب کرامت نفس و عزّت می گردد. انسان های خرسند از زندگی، هیچ گاه به سوی خواری سوق داده نمی شوند. این قبیل انسان ها در شرایط سخت زندگی هم با توجه به بینش رضایت دار به زندگی احساس خواری ندارند.

احساس خواری زاییده احساس نیاز است. انسانی که متّقی است احساس نیازی جز به خداوند ندارد. از این روی، در برابر خداوند متعال، خود را ذلیل می بیند ولی در برابر غیر خدا احساس بی نیازی و در نتیجه احساس عزّت می کند. (1) سخن امام

ص:268


1- درباره نقش تقوا در ایجاد قدرت و توان روحی ر.ک: نهج البلاغة، خطبه 198 .

حسین علیه السلام در برابر تهدیدها و تطمیع های یزیدیان شاهد گویایی بر همین واقعیّت است. فرزند علی علیه السلام با برخورداری از اوج ایمان به خدا و تقوای الهی در برابر آنان می گفت:

«خواری از ساحت ما دور است.» (1)

پیروان آن حضرت نیز که از معارف بلند و ارجمند او بهره گرفته و می گیرند قهرا با تقویت نیروی تقوا و خویشتن داری خواهند توانست عزّت و سربلندی را در وجود خویش روز به روز افزون کنند و به انسان هایی سرافراز و سربلند تبدیل گردند و از هرگونه ذلت پذیری و خفّت گرایی بپرهیزند.

در کنار عوامل عزّت فردی عواملی است که موجب سربلندی یک جامعه می شود. جامعه با توجّه به هویّت و شخصیّت مستقل خود ویژگی ها و... بروز و ظهورات خاص

ص:269


1- «هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّة.»

خود را دارد. جامعه همچون یک شخص گاه احساس بزرگی، عزت و سربلندی می کند و گاه احساس زبونی، شکست و سرافکندگی می نماید. احساس جمعی و همگانی انسان ها در نمودهای اجتماعی خود را نشان می دهد. یک فرد انسانی هم چنان که در ارتباط با شخصیت فردی خود ممکن است احساس ویژه ای داشته باشد در ارتباط با جمع و وابستگی اجتماعی خود نیز می تواند احساس خاصی داشته باشد.

تأثیر متقابل احساس های فردی با احساس های جمعی غیرقابل انکار است. در جامعه ای که افراد آن از شخصیت ضعیف و خوار برخوردار باشند به طور حتم جامعه ای سرخورده و ضعیف خواهد بود ؛ و جامعه ای که افراد آن با شخصیت و عزیز باشند جامعه ای عزّت مدار و قوی تشکیل خواهند داد. در برابر آن، جامعه عزیز و با شخصیت در ذهن و احساس تک تک افراد خود مؤثر خواهد بود و از آنان انسان هایی با شخصیت ایجاد خواهد کرد. وجود همین تأثیرگذاری ها و تأثیرپذیری ها بود که در تاریخ اسلام و به ویژه در صدر آن از مردمی خوار جامعه ای بزرگ و توانمند ساخت.

ص:270

عوامل عزّت اجتماعی

عواملی که از نظر علی علیه السلام در عزّت اجتماعی مؤثّر است می تواند به شرح زیر باشد

1 اسلام

علی علیه السلام اسلام را از عوامل پیدایش و بروز عزّت و سربلندی برای جامعه می داند. جهان عرب قبل از بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تشتت آرا داشت و فقدان محوری قوی و مستحکم که بتواند آنان را گرد هم جمع کند، بود ؛ از این رو مردم در کمال خواری و ناتوانی زندگی می کردند. جامعه عرب آن روز همواره زندگی خود را در پناه جستن به یکی از دو قدرت وقت یعنی امپراتور روم و پادشاهی ایران می دانست. وجود مقدّس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و دین اسلام و معارف بلند قرآن کریم از این قوم متشتّت و کم فرهنگ جامعه ای قدرتمند ساخت که به آسانی جهان آن روز را زیر سلطه آورده و دو قدرت همیشه حاکم عصر خود را در برابر خویش تسلیم ساخت. علی علیه السلام در وصف بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:271

«خداوند او را وسیله ای برای رساندن پیامش، کرامت برای امتش، نعمت برای مردم عصرش، بلندی و شرف برای یارانش قرار داد.» (1)

با توجّه به نقشی که اسلام در استحکام قدرت عرب داشت، علی علیه السلام جمع کوچک آن ها را به برکت اسلام عامل قدرت و عزّت می شمارد:

«عرب امروزی گر چه کم شمار است اما به سبب اسلام پرشمار شده و به سبب اجتماعشان، قدرتمند شده اند.» (2)

امام علی علیه السلام چگونگی عزّت یابی عرب با بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در خطبه ای به تفصیل بیان می کند، و با تعبیرهای زیبایی آن را توصیف می کند:

«پس بنگرید که نعمت های خدا چگونه بر آنان فرو ریخت، هنگامی که پیامبری

ص:272


1- «جَعَلَهُ اللّه ُ بَلاغا لِرِسالَتِهِ وَ کَرامَةً لاِءُمَّتِهِ وَ رَبِیعا لاِءَهْلِ زَمانِهِ... .» نهج البلاغة، خطبه 198 .
2- «وَ الْعَرَبُ الْیَوْمَ وَ إنْ کانُوا قَلِیلاً فَهُمْ کَثِیرونَ بِالاْءسْلامِ عَزِیزونَ بِالاْءجْتِمَاعِ.» نهج البلاغة، خطبه 146.

برایشان برانگیخت. آنان را به اطاعت خدا درآورد و با خواندنشان به سوی او با یکدیگر سازوارشان کرد، و چه سان نعمت، شهپر خود را بر سر آنان گسترد و جویبارهایی از آسایش و رفاه برایشان روان نمود، و ملت اسلام، با برکت های خود آنان را فراهم فرمود. پس در نعمت شریعت غرقه شدند، و لذت زندگی خرم و فراخ آن را چشیدند. زندگی شان به سامان، در سایه دولت قوی شان ؛ نیکویی حال، آنان را به عزّتی رساند ارجمند و کارهایشان استوار گردید و دولتشان نیرومند ؛ چنان که حاکم شدند بر جهانیان، و پادشاهان زمین را در این کرانه و آن کران. کار کسانی را به دست گرفتند که بر آنان حکومت می کردند، و بر کسانی فرمان راندند که فرمانبر آنان بودند، نه تیرشان بر سنگ می رسید و نه سنگشان سبک می گردید.» (1)

امام علی علیه السلام درباره نقش اسلام، قرآن و به طورکلی انقلاب بزرگی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله

ص:273


1- «فانْظُروا إلی مَواقِعِ نِعَمِ اللّه ِ عَلَیْهِمْ... .» نهج البلاغة، خطبه 192 .

به وجود آورد در ایجاد عزّت برای جامعه آن روز و در نتیجه به دست آوردن خواری برای مخالفان اندیشه دینی و معارف اسلامی در جای جای نهج البلاغة سخن گفته است. در خطبه ای در یاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«کینه ها را بدو بنهفت و خون ها به برکت او بخفت. مؤمنان را بدو برادران هم کیش ساخت ؛ و جمع کافران را پریش ؛ خواران را بدو ارجمند ساخت و سالار، و عزیزان را بدو خوار.» (1)

اشاره حضرت به عزیزانی که خوار شدند، دو قدرت بزرگ آن روز ؛ یعنی روم و ایران است و خوارانی که ارجمند و عزیز شدند، عرب تحت سیطره دو قدرت بالاست. این عزّت به برکت پیام عزّت آفرینی بود که آن حضرت برای جامعه به ارمغان آورد.

این پیام ؛ یعنی قرآن کریم همواره عزّت آفرین است و هرگاه هر جامعه ای به

ص:274


1- «دَفَنَ اللّه ُ بِهِ الضَّغائِنَ... .» نهج البلاغة، خطبه 96 .

دستورها و فرمان های آن عمل کند به عزّت و بزرگی دست خواهد یافت. علی علیه السلام درباره نقش قرآن و عزّت آفرینی فرمود:

«کتاب خدا در دسترس شماست ؛ زبان آن کند نیست، گویاست. خانه ای است که پایه هایش ویران نشود و صاحب عزّتی است که یارانش را هزیمت نبوده.» (1)

در خطبه ای دیگر این بحث را با تفصیل بیشتری مطرح می کند و در آن از نور خاموشی ناپذیر قرآن، عزّت شکست ناپذیر آن، خشکی ناپذیری دریای معارف آن، عزّت بخشی آن به دوست دارانش سخن می گوید. (2)

از نظر علی علیه السلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عزیزترین فرد برای همه بود و پیامی که آن حضرت آورد برای همه انسان ها موجب سربلندی و عزّت بود. افسوس که مسلمانان

ص:275


1- «دَفَنَ اللّه ُ بِهِ الضَّغائِنَ... .» نهج البلاغة، خطبه 96 .
2- برای آگاهی از نقش قرآن و عزّت آفرینی ر.ک: نهج البلاغة، خطبه 198 .

این نعمت بزرگ و عزّت آفرین را به فراموشی سپرده اند.

2 جهاد در راه خدا

یکی از عوامل مهم در راه ایجاد عزّت برای جامعه از نظر علی علیه السلام جهاد و مبارزه در راه دین است. بدیهی است جامعه ای که عزم ملّی برای دفاع از کیان خود ندارد زمینه مناسب برای سلطه دیگران بر سرنوشت خود را فراهم می کند. انسان ها و به تبع آن جامعه ها همواره در پی سلطه گری و بهره کشی از دیگران هستند و هرگاه امکان لازم برای سلطه بر جامعه دیگر به وجود آید به طور حتم از این امکان بهره می گیرند و جامعه تحت سیطره خود را به خواری می کشانند. خداوند متعال در قرآن کریم از جامعه های گوناگونی یاد می کند که به سبب فقدان عزم ملّی در دفاع از کیان خود خوار قوم و ملت دیگر شدند و از جمله آنان خواری بنی اسرائیل در مصر است که قرآن کریم چگونگی خواری آنان را به تفصیل شرح می دهد و از جمله می گوید:

«[همانان] که برشما عذاب سخت روا می داشتند، پسرانتان را سرمی بریدند و زنانتان را

ص:276

زنده می گذاشتند،ودراین [امر] برای شمااز جانب پروردگارتان آزمایشی بزرگ بود.»(1)

امام علی علیه السلام جهاد و دفاع از جامعه را موجب سربلندی جامعه می شمارد:

«خدا... جهاد را برای ارجمندی اسلام واجب کرد.»(2)

با توجّه به همین دیدگاه بود که بی میلی کوفیان به دفاع از کیان خود در برابر تهاجم شامیان را به رضایت کوفیان به خواری تفسیر کرد و از گسترش روحیه ذلّت خواهی در بین آنان به ستوه آمد و نالید و فرمود:

«نفرین بر شما! که از سرزنشتان به ستوه آمدم. آیا به زندگی این جهان، به جای زندگانی جاودان خرسندید و خواری را بهتر از سالاری می پسندید؟» (3)

ص:277


1- (6 / ابراهیم) ؛ (49 / بقره) ؛ (127 و 141 / اعراف) .
2- «فَرَضَ اللّه ُ... الْجِهادَ عِزّا لِلاْءِسْلامِ.» نهج البلاغة، حکمت 252 .
3- نهج البلاغة، خطبه 34، و دیگر خطبه هایی که درباره توبیخ و عتاب کوفیان از آن حضرت نقل شده است .

3 رابطه سالم حاکم و مردم

عامل دیگر در راستای گسترش عزّت و سربلندی در جامعه از دید علی علیه السلام رابطه سالم حاکم و مردم است. مردمی که از حاکم خود پیروی کنند و دستورهای وی را اجرا کنند به یقین به عزّت و شرف دست خواهند یافت و اگر چنین نکنند پراکندگی در بین آنان گسترش خواهد یافت و خواری همه گیر خواهد شد. چنان که اگر حاکم به وظیفه خود عمل کند و در فکر مردم خویش باشد همای عزّت و سربلندی بر سر جامعه بال گستر خواهد شد و اگر حاکم از وظیفه خود سرپیچی کند جامعه در گرداب خواری غرق خواهد شد. علی علیه السلام در این باره فرمود:

«... بزرگ ترین حق ها که خدایش واجب کرده است، حق والی بر رعیت است و حق رعیت بر والی که خدای سبحان آن را واجب کرد و حق هر یک را به عهده دیگری واگذار فرمود و آن را موجب برقراری پیوند آنان کرد، و ارجمندی دین ایشان. پس حال رعیت نیکو نگردد جز آن گاه که والیان نیکو رفتار باشند، و والیان نیکو رفتار نگردند، جز آن گاه که رعیت درست کار باشند. پس چون رعیّت حق والی را بگذارد، و والی حق رعیّت را به جای آورد، حق میان آنان بزرگ مقدار شود، و راه های دین

ص:278

پدیدار، و نشانه های عدالت برجا، و سنت چنان که باید اجرا. پس کار زمانه آراسته گردد، و طمع در پایداری دولت پیوسته، و چشم آز دشمنان بسته ؛ و اگر رعیت بر والی چیره شود و یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد و نشانه های جور آشکار، و تبهکاری در دین بسیار. راه گشاده سنت را رها کنند، و کار از روی هوا کنند، و احکام فروگذار شود و بیماری جان ها بسیار و بیمی نکنند که حقّی بزرگ فرونهاده شود و باطلی سترگ انجام داده. آن گاه نیکان خوار شوند، و بدکاران بزرگ مقدار.» (1)

در این خطبه چگونگی به دست آوردن عزّت از راه برقراری رابطه سالم و درست بین حاکم و مردم و چسانی فزونی خواری در صورت ناسالم بودن روابط آن دو آشکارا تبیین شده و نیاز به توضیحی فزون ندارد. (2)

ص:279


1- «وَ أعْظَمُ ما افْتَرَضَ سُبْحانَهُ مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوالِی عَلَی الرَّعِیَّةِ... .» نهج البلاغة، خطبه 216.
2- آشنایی با نهج البلاغه، جمعی از نویسندگان، چاپ اول، 1385، نشر آیه حیات.

فهرست مطالب

موضوع صفحه

متن تائیدیه حضرت آیة اللّه مرتضی مقتدایی مدیریت محترم حوزه علمیه قم ••• 5

مقدمه ••• 7

تدوین نهج البلاغه و پیشینه آن••• 9

چگونگی تدوین نهج البلاغة از زبان سیّدرضی••• 10

زندگی نامه سید رضی••• 16

تحصیلات سید رضی••• 17

ترجمه نهج البلاغة••• 19

ص:280

ترجمه و شرح نهج البلاغة، فیض الاسلام••• 19

سیری در مسایل اعتقادی نهج البلاغة••• 21

فهرست مطالب

موضوع صفحه

آفرینش جهان••• 21

آفرینش انسان••• 24

هدفدار بودن خلقت انسان••• 25

آفرینش جانوران••• 26

ذات حق••• 27

وحدت حق••• 29

هدف از فرستادن پیامبران••• 30

هدف از بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله ••• 32

ص:281

فهرست مطالب

موضوع صفحه

استمرار رسالت با قرآن و عترت••• 34

الف: قرآن••• 34

ب: عترت••• 35

رستاخیز و باور آن••• 37

سیری در مسایل سیاسی و حکومتی نهج البلاغة••• 40

وظایف کارگزاران و استانداران••• 46

مذاکره و وظایف مذاکره کنندگان••• 51

وظایف ارتش و سران نظامی••• 54

ص:282

فهرست مطالب

موضوع صفحه

دستورالعمل درباره دریافت مالیات••• 59

اصول کشور داری در عهدنامه مالک اشتر••• 64

سیری در مباحث اخلاقی و تربیتی نهج البلاغة••• 68

ساختار اخلاقی و تربیتی نهج البلاغة••• 70

الف: اخلاق فردی••• 74

دانش اندوزی توأم با عمل••• 74

بی اعتنایی به زخارف دنیوی••• 75

آزادگی و ظلم ستیزی••• 78

ص:283

فهرست مطالب

موضوع صفحه

نظم و حسابرسی در امور••• 80

ب: اخلاق اجتماعی••• 81

خوش خلقی و انسان دوستی••• 81

برخورد با یتیمان، همسایگان و خویشاوندان••• 84

انصاف ورزی با مردم••• 85

سیری در مسایل اجتماعی نهج البلاغة••• 88

عوامل نشان دهنده سلامت اجتماع••• 101

اتّحاد و تفرقه••• 102

ص:284

فهرست مطالب

موضوع صفحه

صداقت و نفاق••• 104

عدالت و جور••• 105

اصلاح اجتماعی••• 108

سیری در مسایل عبادی و معنوی نهج البلاغة••• 112

یاد حق••• 115

سیمای عابدان شب زنده دار••• 117

انگیزه های گوناگون در عبادت••• 120

حالات و مقامات عابدان••• 121

ص:285

فهرست مطالب

موضوع صفحه

تأثیر عبادت در محو گناهان••• 124

سیری در مسایل اقتصادی نهج البلاغة••• 127

طبیعت و مسؤولیت انسان••• 128

کار و تلاش••• 131

ثروت و ذخیره سازی آن••• 133

عدالت اجتماعی••• 139

بیت المال••• 142

فقر زدایی••• 145

ص:286

فهرست مطالب

موضوع صفحه

الف رهنمودهای اخلاقی به ثروتمندان••• 146

ب سفارش های اخلاقی به نیازمندان••• 148

ج برنامه های اقتصادی (وظایف فردی نیازمندان)••• 149

د برنامه های اقتصادی (وظایف دولت و جامعه)••• 149

رابطه متقابل حاکم و شهروندان در نهج البلاغة••• 152

احساس مسئوولیت در برابر همه شهروندان••• 154

پرهیز از سخت گیری و سهل انگاری••• 157

ارج نهادن به افکار عمومی••• 158

ص:287

فهرست مطالب

موضوع صفحه

توجه به بهبود زندگی مردم••• 164

شهروندان و حاکم••• 169

اطاعت از حاکم••• 172

خیرخواهی و اظهارنظر در کارهای وی••• 172

عدالت در نهج البلاغه••• 175

عدالت چیست ؟••• 182

انواع عدالت••• 185

عدل الهی••• 186

ص:288

فهرست مطالب

موضوع صفحه

جلوه های عدالت علوی ••• 188

حکومت قانون (تساوی در برابر قانون)••• 188

بهره برداری برابر از اموال و امتیازهای عمومی••• 197

مراقبت و بازرسی از اجرای عدالت توسط کارگزاران••• 201

نفی ارزش های طبقاتی••• 204

عدالت در زندگی شخصی••• 206

حکومت برای اجرای عدالت••• 212

تقوا و عدالت فردی••• 216

قدرت طلبی و نفی حب نفس••• 218

ص:289

فهرست مطالب

موضوع صفحه

آثار و برکات عدالت••• 220

عدالت سبب پایداری حکومت••• 221

عدالت و آبادانی••• 223

وحدت در نهج البلاغه••• 223

سکوت تلخ علی علیه السلام برای وحدت••• 225

دو موقعیّت ممتاز••• 229

وحدت، ارمغان بعثت••• 233

وحدت، شرط اجرای حق و عدالت، و رمز پیروزی••• 235

ص:290

فهرست مطالب

موضوع صفحه

اهمیّت وحدت عمل در حرکت های نظامی••• 238

حرص علی علیه السلام بر وحدت امت••• 238

اختلاف، ویرانگر اندیشه••• 239

اختلاف و کینه توزی، نمودی از پلیدی باطن••• 239

تفسیر درست قرآن، ضامن وحدت مسلمانان••• 240

بدعت در دین، عامل فتنه و تفرقه••• 242

وحدت، مرز سنّت و بدعت••• 245

وحدت بندگان، زمینه ریزش فیض های الهی••• 245

ص:291

فهرست مطالب

موضوع صفحه

عبرت از تاریخ••• 246

عوامل و محورهای وحدت••• 251

خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله ••• 251

دین و مکتب••• 252

کتاب و قانون مدوّن الهی••• 253

امامت و رهبری••• 254

جلب رضایت امت، پشتوانه وحدت و حکومت••• 258

عزت مداری در نهج البلاغة••• 259

ص:292

فهرست مطالب

موضوع صفحه

عوامل عزّت مداری از دیدگاه نهج البلاغه••• 261

ایمان به خدا••• 262

تقوای الهی••• 265

عوامل عزّت اجتماعی ••• 271

اسلام••• 271

جهاد در راه خدا••• 276

رابطه سالم حاکم و مردم••• 278

ص:293

ص:294

ص:295

ص:296

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109